کد سایت
fa29377
کد بایگانی
35479
نمایه
دلیل پذیرفتن تعبدی بودن احکام
طبقه بندی موضوعی
مبانی فقهی و اصولی,مصالح و مفاسد در احکام دین
خلاصه پرسش
چرا باید تعبدی بودن احکام را بپذیریم؟
پرسش
چرا باید تعبدی بودن احکام را بپذیریم؟
پاسخ اجمالی
هر چند همه مسایل دینی تعبدی محض نیستند، ولی آن مسائل و احکامی که تعبدی محض هستند، عقل توان درک علت و حکمت و اسرار آنها را ندارد. بلکه عقل، آدمی را تنها تا در خانه شریعت همراهی میکند، ولی هیچگاه خود به تنهایی نمیتواند از کالاها و گنجینههای درون خانه بهره گیرد. تنها چیزی که عقل در این زمینه درمییابد مخالفت نداشتن این احکام با اصول کلی عقلانی است.
در بسیاری از موارد ما نمیدانیم چه چیزهایی نیاز داریم و چه مشکلاتی از درون ما را تهدید میکند تا بفهمیم به چه علت خالقِ موجودات، این احکام را وضع کرده است. بدینرو، آنچه ما در احکام تعبدی محض میفهمیم، حداکثر جهتگیریهای کلی و دستورات عام است، اما اینکه برای چه مصالحی و براساس چه ملاک و ویژگیهایی وضع شده، بر ما معلوم نیست. لذا تنها چاره این دسته از احکام، تسلیم شدن است و فقط روح تعبد و بندگی در این دسته از احکام میتواند پاسخگوی این سؤالات باشد. پس، اگر بنده خدا هستیم و به صدور حکمی از طرف پروردگار اطمینان یافتیم باید بدان تعبد داشته باشیم.
در بسیاری از موارد ما نمیدانیم چه چیزهایی نیاز داریم و چه مشکلاتی از درون ما را تهدید میکند تا بفهمیم به چه علت خالقِ موجودات، این احکام را وضع کرده است. بدینرو، آنچه ما در احکام تعبدی محض میفهمیم، حداکثر جهتگیریهای کلی و دستورات عام است، اما اینکه برای چه مصالحی و براساس چه ملاک و ویژگیهایی وضع شده، بر ما معلوم نیست. لذا تنها چاره این دسته از احکام، تسلیم شدن است و فقط روح تعبد و بندگی در این دسته از احکام میتواند پاسخگوی این سؤالات باشد. پس، اگر بنده خدا هستیم و به صدور حکمی از طرف پروردگار اطمینان یافتیم باید بدان تعبد داشته باشیم.
پاسخ تفصیلی
برخی بر این پندارند که مردم حق هیچگونه اندیشیدن و فکر کردن در مورد مسایل دینی را ندارند و باید متعبد و مقلّد محض باشند. اینان تدیّن بدون تعقّل را سفارش کرده و معتقدند میان دینداری و خردورزی هیچ رابطه مثبتی نیست.[1]
با نگاهی اجمالی به آیات قرآن کریم روشن میشود که این کتاب آسمانی با بیانهای گوناگون، آدمیان را به اندیشهورزی و تدبر دعوت نموده و بیاعتنایان به تفکر را مورد توبیخ و مذمّت شدید قرار داده است، تا آنجا که افرادی که از اندیشه و تعقل گریزانند، پستترین جنبندگان خوانده شدهاند،[2] پیروی کورکورانه از گذشتگان به شدت مورد نکوهش واقع شده و خطابات قرآن مایه عبرت و بهرهگیری صاحبان خرد دانسته شده است.[3]
قرآن کریم بجای آنکه آدمیان را به تعبد محض و پذیرش بیدلیل عقاید دینی فراخواند، خود به اقامه دلیل عقلی پرداخته، عملاً همین شیوه را به مخاطبان خود توصیه کرده است. و ریشهایترین گناه آدمی که اسباب دوزخی شدن او را فراهم میسازد، سرپیچی از رهنمودهای عقل دانسته شده و در حسرت و افسوس جهنمیان چنین گزارش گردیده است: «و میگویند: اگر ما گوش شنوا داشتیم یا تعقّل میکردیم، در میان دوزخیان نبودیم!».[4]
برخی دیگر درست در نقطه مقابل گروه نخست؛ معتقدند که همه تعالیم و آموزههای دینی باید مطابق با عقل بشری باشد.[5] به عقیده اینان برای اینکه مجموعه اعتقادی و دینی مورد پذیرش خردمندان واقع شود، راهی جز اثبات عقلانی تمامی گزارههای آن نیست. به عبارت دیگر؛ هر گزاره دینی باید از دریچه پذیرش عقل عبور کند تا بتوان به آن باور داشت و بر اساس آن زندگی خود را سامان داد.
در مقابل این دو نظریه افراطی و تفریطی؛ اغلب اندیشمندان شیعی با بهرهگیری از متون دینی (کتاب و سنت) بر این باورند که نباید به منظور حفظ قداست دین ارزش و اهمیت عقل را نادیده گرفت و یا به انگیزه حرمت نهادن به عقل از حریم دین کاست. عقل و دین دو حجت الهی دانسته میشوند و عقل به منزله پیامبر درونی است.[6] از اینرو نه تنها میان دادههای عقلانی با تعالیم دینی تعارض نیست، بلکه از همراهی و هماهنگی کاملی نیز برخوردارند.
هر چند همه مسایل دینی تعبدی محض نیستند، ولی آن مسائل و احکامی که تعبدی محض هستند، عقل توان درک علت و حکمت و اسرار آنها را ندارد. به دیگر سخن؛ عقل، کلید بسیاری از گزارههای دینی ـ به ویژه در حوزه جزئیات احکام فقهی ـ است؛ یعنی آدمی را تنها تا در خانه شریعت همراهی میکند، ولی هیچگاه خود به تنهایی نمیتواند از کالاها و گنجینههای درون خانه بهره گیرد. برای نمونه؛ فلسفه تعداد رکعات نماز یا اوقات خاص عبادات از اموری است که عقل انسان عادی، جز از طریق وحی و تعالیم دین، راهی برای درک آنها ندارد. تنها چیزی که عقل در این زمینه در مییابد مخالفت نداشتن این احکام با اصول کلی عقلانی است. البته روشن است که پذیرش این احکام فراعقلی، پس از اثبات عقلانی مبانی و پایههای اساسی دین، عین خردورزی است و سرپیچی از آنها نشانه بیخردی.
درباره چرایی پذیرفتن احکام تعبدی باید گفت:
احکام الهی در جهت سیر و سلوک و خودسازی است و شناخت نفس همواره از دشوارترین معرفتها بوده تا آنجا که با شناخت پروردگار پیوند خورده است: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه».[7] حال دستوراتی که برای پرورش و ترقی این نفس و کنترل غرایز او آمده، ناظر به این پیچیدگی و لایه به لایه بودن ساختار وجود و درون انسان است. در بسیاری از موارد ما نمیدانیم چه چیزهایی نیاز داریم و چه مشکلاتی از درون ما را تهدید میکند تا بفهمیم به چه علت خالقِ موجودات، این احکام را وضع کرده است. بدینرو، آنچه ما در احکام تعبدی محض میفهمیم، حداکثر جهتگیریهای کلی و دستورات عام است، اما اینکه برای چه مصالحی و براساس چه مناط و ملاکی منضبط وضع شده، و چه ویژگیهایی عامل این وضع شده است، بر ما معلوم نیست. واقعاً نمیدانیم رکوع چه خصوصیتی انحصاری در حالت تضرّع و دعای انسان برجای میگذارد که الزاماً در مرحلهای از نماز باید آنرا انجام دهیم، یا در سنگ پرتاب کردن به محلی به نام جمرات چه رازی نهفته است که نیاز معنوی ما را تأمین میکند و بجای آن، روش دیگری پیشنهاد نمیشود. سر بر خاک ساییدن و حق را یاد کردن، کدام جنبه روحی ما را تأمین و از بدیهای نفسانی پیشگیری میکند. وضو چگونه پاکی روحی برای ما ایجاد میکند که در صورت نبود آب، جایگزینش خاک و تیمم خواهد بود. اینها همه سؤالاتی است که ما همواره در احکام تعبدی داریم و نمیفهمیم ملاک آنها چیست، از اینرو؛ تنها چاره این دسته از احکام تسلیم شدن است و فقط روح تعبد و بندگی در این دسته از احکام میتواند پاسخگوی این سؤالات باشد.[8]
بنابراین، در اینباره باید به چند مطلب توجه داشت:
یک. فایده مهم بحث «علل احکام و حکمت آن» فهم و معرفت بیشتر دین و اعتقاد به خدای حکیم و خیرخواه بندگان میباشد. در عین حال، در مواردی که انسان نکتهای را در این راستا در نمییابد علم پیدا میکند که حتماً علت و حکمتی دارد که هنوز بر ما پنهان است.
دو. بحث علل احکام نباید روحیه عبودیت و بندگی انسانها را تحت الشعاع قرار دهد و احکام را نباید بر مبنای نفع و ضرر گزینش کرد. خداوند حکیم است و امر و نهیهای او بدون جهت نمیباشد.
سه. اگر بنده خدا هستیم و به صدور حکمی از طرف پروردگار اطمینان یافتیم باید بدان تعبد داشته باشیم چه دلیل آنرا بدانیم و چه ندانیم.
با نگاهی اجمالی به آیات قرآن کریم روشن میشود که این کتاب آسمانی با بیانهای گوناگون، آدمیان را به اندیشهورزی و تدبر دعوت نموده و بیاعتنایان به تفکر را مورد توبیخ و مذمّت شدید قرار داده است، تا آنجا که افرادی که از اندیشه و تعقل گریزانند، پستترین جنبندگان خوانده شدهاند،[2] پیروی کورکورانه از گذشتگان به شدت مورد نکوهش واقع شده و خطابات قرآن مایه عبرت و بهرهگیری صاحبان خرد دانسته شده است.[3]
قرآن کریم بجای آنکه آدمیان را به تعبد محض و پذیرش بیدلیل عقاید دینی فراخواند، خود به اقامه دلیل عقلی پرداخته، عملاً همین شیوه را به مخاطبان خود توصیه کرده است. و ریشهایترین گناه آدمی که اسباب دوزخی شدن او را فراهم میسازد، سرپیچی از رهنمودهای عقل دانسته شده و در حسرت و افسوس جهنمیان چنین گزارش گردیده است: «و میگویند: اگر ما گوش شنوا داشتیم یا تعقّل میکردیم، در میان دوزخیان نبودیم!».[4]
برخی دیگر درست در نقطه مقابل گروه نخست؛ معتقدند که همه تعالیم و آموزههای دینی باید مطابق با عقل بشری باشد.[5] به عقیده اینان برای اینکه مجموعه اعتقادی و دینی مورد پذیرش خردمندان واقع شود، راهی جز اثبات عقلانی تمامی گزارههای آن نیست. به عبارت دیگر؛ هر گزاره دینی باید از دریچه پذیرش عقل عبور کند تا بتوان به آن باور داشت و بر اساس آن زندگی خود را سامان داد.
در مقابل این دو نظریه افراطی و تفریطی؛ اغلب اندیشمندان شیعی با بهرهگیری از متون دینی (کتاب و سنت) بر این باورند که نباید به منظور حفظ قداست دین ارزش و اهمیت عقل را نادیده گرفت و یا به انگیزه حرمت نهادن به عقل از حریم دین کاست. عقل و دین دو حجت الهی دانسته میشوند و عقل به منزله پیامبر درونی است.[6] از اینرو نه تنها میان دادههای عقلانی با تعالیم دینی تعارض نیست، بلکه از همراهی و هماهنگی کاملی نیز برخوردارند.
هر چند همه مسایل دینی تعبدی محض نیستند، ولی آن مسائل و احکامی که تعبدی محض هستند، عقل توان درک علت و حکمت و اسرار آنها را ندارد. به دیگر سخن؛ عقل، کلید بسیاری از گزارههای دینی ـ به ویژه در حوزه جزئیات احکام فقهی ـ است؛ یعنی آدمی را تنها تا در خانه شریعت همراهی میکند، ولی هیچگاه خود به تنهایی نمیتواند از کالاها و گنجینههای درون خانه بهره گیرد. برای نمونه؛ فلسفه تعداد رکعات نماز یا اوقات خاص عبادات از اموری است که عقل انسان عادی، جز از طریق وحی و تعالیم دین، راهی برای درک آنها ندارد. تنها چیزی که عقل در این زمینه در مییابد مخالفت نداشتن این احکام با اصول کلی عقلانی است. البته روشن است که پذیرش این احکام فراعقلی، پس از اثبات عقلانی مبانی و پایههای اساسی دین، عین خردورزی است و سرپیچی از آنها نشانه بیخردی.
درباره چرایی پذیرفتن احکام تعبدی باید گفت:
احکام الهی در جهت سیر و سلوک و خودسازی است و شناخت نفس همواره از دشوارترین معرفتها بوده تا آنجا که با شناخت پروردگار پیوند خورده است: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه».[7] حال دستوراتی که برای پرورش و ترقی این نفس و کنترل غرایز او آمده، ناظر به این پیچیدگی و لایه به لایه بودن ساختار وجود و درون انسان است. در بسیاری از موارد ما نمیدانیم چه چیزهایی نیاز داریم و چه مشکلاتی از درون ما را تهدید میکند تا بفهمیم به چه علت خالقِ موجودات، این احکام را وضع کرده است. بدینرو، آنچه ما در احکام تعبدی محض میفهمیم، حداکثر جهتگیریهای کلی و دستورات عام است، اما اینکه برای چه مصالحی و براساس چه مناط و ملاکی منضبط وضع شده، و چه ویژگیهایی عامل این وضع شده است، بر ما معلوم نیست. واقعاً نمیدانیم رکوع چه خصوصیتی انحصاری در حالت تضرّع و دعای انسان برجای میگذارد که الزاماً در مرحلهای از نماز باید آنرا انجام دهیم، یا در سنگ پرتاب کردن به محلی به نام جمرات چه رازی نهفته است که نیاز معنوی ما را تأمین میکند و بجای آن، روش دیگری پیشنهاد نمیشود. سر بر خاک ساییدن و حق را یاد کردن، کدام جنبه روحی ما را تأمین و از بدیهای نفسانی پیشگیری میکند. وضو چگونه پاکی روحی برای ما ایجاد میکند که در صورت نبود آب، جایگزینش خاک و تیمم خواهد بود. اینها همه سؤالاتی است که ما همواره در احکام تعبدی داریم و نمیفهمیم ملاک آنها چیست، از اینرو؛ تنها چاره این دسته از احکام تسلیم شدن است و فقط روح تعبد و بندگی در این دسته از احکام میتواند پاسخگوی این سؤالات باشد.[8]
بنابراین، در اینباره باید به چند مطلب توجه داشت:
یک. فایده مهم بحث «علل احکام و حکمت آن» فهم و معرفت بیشتر دین و اعتقاد به خدای حکیم و خیرخواه بندگان میباشد. در عین حال، در مواردی که انسان نکتهای را در این راستا در نمییابد علم پیدا میکند که حتماً علت و حکمتی دارد که هنوز بر ما پنهان است.
دو. بحث علل احکام نباید روحیه عبودیت و بندگی انسانها را تحت الشعاع قرار دهد و احکام را نباید بر مبنای نفع و ضرر گزینش کرد. خداوند حکیم است و امر و نهیهای او بدون جهت نمیباشد.
سه. اگر بنده خدا هستیم و به صدور حکمی از طرف پروردگار اطمینان یافتیم باید بدان تعبد داشته باشیم چه دلیل آنرا بدانیم و چه ندانیم.
[1]. ر.ک: پترسون و دیگران، مایکل، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه نراقی، احمد، سلطانی، ابراهیم، ص 78 – 85، تهران، طرح نو، 1379ش.
[2]. فرقان، 44: «أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً»؛ آیا گمان میبرى بیشتر آنان میشنوند یا میفهمند؟! آنان فقط همچون چهارپایانند، بلکه گمراهترند. همچنین ر.ک: اعراف، 179.
[3]. بقره، 269: «[خدا] دانش و حکمت را به هر کس بخواهد [و شایسته بداند] میدهد و به هر کس دانش داده شود، خیر فراوانى داده شده است. و جز خردمندان، [این حقایق را درک نمیکنند، و] متذکر نمیگردند».
[4]. ملک، 10: «وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فی أَصْحابِ السَّعیر».
[5]. ر.ک: عقل و اعتقاد دینی، ص72 ـ 78.
[6]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 16، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[7]. تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، محقق و مصحح: رجائی، سید مهدی، ص 588، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ دوم، 1410ق.
[8]. ر.ک: ایازی، سیدمحمدعلی، ملاکات احکام و شیوههای استکشاف آن، ص 380 – 381، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول، 1386ش.