این موضوع از جمله موضوعاتی است که عده ای آن را وسیله قرار دادند، تا از این طریق شیعه را مورد حمله قرار دهند و بگویند شیعیان برای امامان و پیشوایان خویش حرمتی قائل نیستند. از این جهت موضوع فوق سزاوار تحقیق و بررسی است.
این مسئله در منابع شیعه و اهل سنت ذکر شده است، البته گاهی به افراد و اشخاص غیر معین و به صورت مجهول با عنوانی؛ مانند: «مردی این چنین گفته است»، یا «یکی از شیعیانش» یا «یکی از اصحابش» آمده است و گاهی نیز با اسامی اشخاص آمده است؛ مانند: «سفیان بن اللیل»، «مالک بن ضمره»، «حجر بن عدی»، «سلیمان بن صرد خزاعی» و «قیس بن سعد».
ما در خلال تحلیل و بررسی این موضوع اثبات خواهیم نمود که این مسئله تهمتی است ناروا در حق شیعه؛ چرا که شیعه امامان خویش را آن گونه شایسته اند گرامی می دارد. این از یک سو، از سویی دیگر، روایاتی که به بیان این مسئله پرداختند قابل اعتماد نیستند.
اگر از این دو مورد هم چشم پوشی کنیم، فردی که این سخن زشت از وی صادر شد، سفیان بن لیل است که وی شخصیت شناخته شده ای در میان شیعیان نیست، بر فرض این که وی شخصیت معروف در میان شیعه باشد، نهایت چیزی که در باره او گفته اند، این است که آدم خوبی است. بنابراین، این مسئله از دو جهت قابل پاسخ گویی است:
1. کسی ادعا نکرده که تمام رجال شیعه از جهت تحمل، صبر و سجایای اخلاقی مساوی و در یک طراز اند. و همه بزرگان شیعه؛ مانند عمار یاسر، مالک اشتر و ... هستند.
2. شبیه آنچه را که این شخص در برابر امام حسن (ع) انجام داد، از برخی صحابه در برابر رسول الله (ص) نیز سر زد؛ مانند کسی که بر رسول الله (ص) در صلح حدیبه اعتراض کرد، یا کسی که به پیامبر (ص) که مجسمه عدالت است، گفت: ای محمد به عدالت رفتار کن!
این قضیه، از مسائل مهم و قابل دقت است؛ چرا که برخی از مخالفان این گونه مسائل را دستاویزی برای توهین و مخالفت با شیعه قرار می دهند، و نتیجه می گیرند که شیعیان کسانی هستند که حرمت و احترام رهبران و امامان خویش را نگه نمی دارند! این چیزی است که به وضوح در اکثر کسانی که مخالف مکتب أهل بیت (ع) هستند، مشاهده می شود. بنابراین، ضروری است این مسئله از زوایای مختلف مورد نقد و بررسی قرار گیرد:
الف. جایگاه و منزلت امام حسن (ع) نزد شیعه
ب. تحلیل و بررسی این تهمت نسبت به شیعه در منابع أهل سنت و شیعه.
1. منزلت و جایگاه امام حسن (ع) نزد شیعه
شیعه معتقد است؛ امام حسن (ع) امام دوم از امامان معصومی است که خداوند رجس و پلیدی را از آنان دور کرد و آنان را پاک و پاکیزه گردانید.
وی حجت خدا بر برندگان است. گفتار و کردارش بر بندگان حجت است و کسی حق ندارد از گفتار و رفتارش سر پیچی و نافرمانی کند.[1]
پیامبر اکرم (ص) به امام حسن (ع) و برادرش امام حسین (ع) عشق می ورزیدند و محبت فراوان به وی ابراز می داشتند. در شأن حضرتش احادیث فراوانی وارد شده است. از جمله آنها روایات زیر است:
پیامبر (ص) فرمود: «خدایا من او را (حسن) دوست می دارم، پس تو نیز او و کسانی که او را دوست می دارند، دوست بدار».[2]
همچنین درباره امام حسن و امام حسین (ع) فرمود: «آن دو، ریحانه من از دنیا هستند».[3]
و فرمود: «حسن و حسین آقا و سرور جوانان بهشت اند».[4]
امام مجتبی (ع) بعد از رحلت رسول الله (ص) بر منبر آن حضرت حاضر می شد، سخنرانی می کرد و مردم در سخنرانی حضرتش جمع می شدند. هنگامی که حضرتش لب به سخن می گشود، قلوب مردم مجذوب کلامش می شد، به گونه ای اشتیاق شنیدن و ادامه سخنانش را داشتند.
معاویه در شأن آن حضرت – به کسانی که قصد دشمنی و مجادله با آن حضرت را داشتند – می گفت: این کار را نکنید، اینان (اهل بیت) کسانی هستند که کلام و سخن مسخر آنها است.[5]
امام مجتبی (ع) در سعه صدر و سجایای اخلاقی سر آمد انسان ها بود. انسانی زاهد، عابد، متواضع و یکی از مشهورترین افرادی بود که اهل جود و بخشش بود. 25 بار با پای پیاده برای انجام حج به مکه رفت. دو بار تمام اموالش را میان مردم تقسیم کرد ... هنگام انجام وضو بدنش از شدت ترس از خدا می لرزید و رنگ چهره اش زرد می شد.
امام حسن (ع) بعد از شهادت پدرش امام علی (ع) بر منبر رفت، برای مردم خطابه خواند و از فضایل پدرش گفت. سپس ابن عباس از جا برخاست و خطاب به مردم گفت: ای مردم، ایشان فرزند پیامبر شما و وصی امامتان است، پس با او بیعت کنید. مردم نیز دعوت او را اجابت کردند و در امر خلافت با آن حضرت بیعت نمودند. امام (ع) از منبر پایین آمد، زمامداران و استانداران را منصوب کرد و ... .
به معاویه نامه نوشت و او را به بیعت دعوت کرد و به جهت صلاح مسلمانان و محفوظ ماندن جانشان و حفظ امنیت، از اختلاف و تفرقه بر حذر داشت.
اما معاویه به درخواست امام (ع) نه تنها جواب مثبت نداد، بلکه اصرار بر مقابله و درگیری داشت. سپاهی عظیم آماده کرد و عازم عراق شد. زمانی که این خبر به امام مجتبی (ع) رسید، مردم را به جهاد و مقابله بر انگیخت و با لشگریانش برای مقابله با معاویه و سپاهش مهیا شد. بعد از این حوادثی پیش آمد که این جا مجال بیانش نیست.
سرانجام، امر حکومت و خلافت آن حضرت به جایی رسید که ناچار به عقد قرار داد صلح با معاویه شد. در این زمینه (صلح امام حسن) کتاب های مفصلی نوشته شده، که علاقمندان به مباحث تاریخی می توانند آنها را مراجعه کنند.
از آن جا که مسئله صلح امام حسن (ع) با معاویه از حوادث مهم تاریخ اسلام است، و از سوی بعضی از مغرضان و مخالفان شبهاتی پیرامون این موضوع مطرح می شود، شایسته است، برای روشن شدن برخی از زوایای صلحی که امام (ع) مجبور به پذیرش آن شد، به آنچه را که ابن اثیر در کتاب الکامل بیان کرده است، اشاره کنیم:
«زمانی که معاویه به امام مجتبی (ع) نامه نوشت و در آن پیشنهاد کرد تا حکومت به او واگذار شود، امام (ع) خطبه خوانند و فرمود: به خدا سوگند هیچ چیزی ما را عاجز و ناتوان در برابر شامیان نمی کند. وضعیت آنان چندان برای ما روشن است که هیچ شک و تردیدی درباره آنها نداریم. در گذشته در جنگ با شامیان، سپاهیان ما هم مؤمن و صبور بودند و هم آگاهانه نبرد می کردند. اما اکنون آن ایمان و آگاهی از بین رفت، وحدت و اتحاد به تفرقه و دودلی و صبر و استقامت، به نا شکیبایی بدل شد. ...
ای مردم، آگاه باشید معاویه ما را به چیزی می خواند که در آن نه عزت است و نه عدالت. پس اگر شما مرگ و شهادت را بر می گزیند، نامه معاویه را به او بر می گردانیم، و در راه خدا با او به نبرد بر می خیزیم، و اگر زندگی دنیا را می خواهید، به نامه اش پاسخ مثبت می دهیم. رضایت شما را ملاک قرار می دهیم. مردم در جواب این سخن امام از هر طرف، گفتند، تو را به خدا به فکر باقی مانده مردم باشید![6]
بنابراین، با این روحیه ذلت پذیر و بی میلی نسبت به جهاد و شهادت در راه خدا و دلبستگی به دنیا چگونه یک رهبر و امام می تواند، آنان را به میادین نبرد بفرستند.[7]
این مقدمه طولانی برای اثبات چند مسئله بیان شد:
1. شیعه امامان خویش را چنان که سزاوار شأن و مقام آنان است، می شناسد و تکریم می کند.
2. امام حسن (ع) جریان صلح و حوادث پیرامون آن را مخفیانه انجام نداد. این حوادث دور از چشمان اصحاب به ویژه سلیمان بن صرد خزاعی نبود.[8] چنان که از بیانات امام (ع) خطاب به اصحابش بر می آید، آن جا که حضرت خطاب مردم می فرماید: آگاه باشید، معاویه مرا به چیزی می خواند که در آن نه عزت است و نه عدالت». پس چگونه ممکن است از آنان کاری سر بزند و یا حرفی گفته شود که اسائه ادب نسبت به امام و مقتدایشان باشد!
2. تحلیل و بررسی روایات در منابع أهل سنت
هنگامی که به منابع أهل سنت، در رابطه با مسئله «یا مذل المؤمنین» مراجعه می کنیم، می بینیم که در بسیاری از موارد، این حرف به سفیان بن لیل یا لیلی، یا گروهی از شیعه به دون ذکر نام، یا فرد غیر معروف نسبت داده شده است.
در این جا به بیان تعدادی از این روایات می پردازیم، تا به اعتبار یا عدم اعتبار آنها پی ببریم:
2-1. روایات أهل سنت که در آنها گوینده این حرف سفیان بن لیل یا لیلی آمده است.
- ابن فضیل به چند واسطه از سفیان نقل می کند: پس از بازگشت امام مجتبی (ع) از کوفه به مدینه نزد او رفتم و به او گفتم: "یا مذل المؤمنین".[9]
- علی بن محمد بن بشیر همدانی می گوید: من و سفیان به مدینه خدمت امام حسن (ع) رفتیم، نزد او عده ای نشسته بودند، سفیان گفت: السلام علیک یا ...".[10]
- شعبی می گوید: سفیان بن لیل به من گفت وقتی بر امام مجتبی (ع) وارد شدم به وی گفتم ... .[11]
- و روایاتی از این دست که می توانید به منابع تاریخی و روایی أهل سنت مراجعه کنید.[12]
2-2. روایات شیعه که در آنها گوینده «یا مذل المؤمنین» سفیان بن الیل ذکر شده است.
- در رجال کشی از امام باقر (ع) روایت شده است، مردی از اصحاب امام حسن (ع) بر آن حضرت وارد شد و گفت: سلام بر تو «ای خوار کننده مؤمنان».[13]
- شیخ مفید در کتاب اختصاص از ابی حمزه ثمالی نقل کرده است شخص نزد امام حسن (ع) که نامش سفیان بن لیلی بود ... .
نقد و بررسی روایات:
در این مقال فرصت بررسی و نقد تمام راویان و رجال روایات ذکر شده، نیست، فقط اشاره ای به یک فرد که همان سفیان بن ابی لیلی باشد و در مصادر دو گروه (شیعه و اهل سنت) آمده است، می پردازیم و می گوییم:
درباره سفیان همان بس که روایاتش مورد قبول اهل سنت نیست. در کتاب ضعفای کبیر تألیف عقیلی آمده است: سفیان بن لیل کوفی کسی است که در شیعه بودن اهل غلو بوده و روایاتش صحیح نیست.[14]
ابن حجر عسقلانی بر این نظر حاشیه زده و می گوید: حدیث سفیان تنها از سری بن اسماعیل ( یکی از منحرفان) است[15] و سفیان نیز مجهول است. نباتی در باره وی می گوید: سفیان آدم بی ارزشی است.[16]
اما در منابع و مصادر شیعه، سفیان بن لیل این گونه وصف شده است:
1. کشی می گوید: سفیان از اصحاب امام مجتبی (ع) و ممدوح است. وی درباره جمله «یا مذل ....» می گوید: سفیان این حرف را از سر لطف و محبت به امام گفته است. البته بعید به نظر می رسد که این گونه باشد.[17]
2. علامه حلی می گوید: کشی از ... از امام باقر (ع) روایت کرده که سفیان به امام حسن (ع) این جمله را گفت. ظاهراً این جمله را از روی محبت گفته است. امام حسن (ع) در جوابش فرمود: محبت ما گناهان بنی آدم را می شوید، چنان که باد برگ های درختان را می ریزد. علامه می گوید: این روایت عدالت سفیان را نزد من ثابت نمی کند، بلکه می تواند از مرجحات باشد.[18]
مرحوم خوئی در این باره می گوید: این روایت هم از جهت مرسل بودن و هم از لحاظ "حسن طویل" که در سلسله سند آمده، ضعیف است. بنابراین، نمی توان به این روایت بر خوب یا بد بودن کسی استدلال نمود.[19]
بنابراین، آنچه را که در این باره می شود گفت این است که؛ از دیدگاه أهل سنت، به جهت آن که راوی این روایت سفیان است. در نتیجه از نگاه آنها جایی برای استدلال به این روایت و نسبت تهمت به رجال شیعه باقی نمی ماند؛ چرا که سفیان نزد آنها فردی مجهول الحال و ناشناخته است.
اما از دیدگاه شیعه نیز، بر فرض قبول به صدور چنین چیزی از سفیان بن لیل، می گوییم:
الف. سفیان از شخصیت های معروف و شناخته شده شیعی نیست، تا سخنان و کارهای أو را علیه شیعه حجت به حساب آورند. نهایت چیزی که درباره وی می توان گفت این است که آدمی خوبی بوده است.
بنابراین، این مسئله از دو جهت قابل پاسخ گویی است:
1. کسی ادعا نکرده که تمام رجال شیعه از جهت تحمل، صبر و سجایای اخلاقی مساوی و در یک طراز اند. چه بسا شخصی در مقابل مسئله کوچکی عکس العمل نشان می دهد، در حالی که فرد دیگر در برابر مسئله بزرگ تر صبر پیشه می کند. فردی از قضایای روشن جاهل است. و حال آن که شخصی، قضایای پیچیده و مخفی را درک می کند. بنابراین، همه بزرگان شیعه؛ مانند عمار یاسر، مالک اشتر و ... نیستند.
2. شبیه آنچه را که این شخص در برابر امام حسن (ع) انجام داد، از برخی صحابه در برابر رسول الله (ص) نیز سر زد؛ مانند اعتراض به پیامبر در صلح حدیبیه و...!
ب. طبق نقل روایت این شخص خود نزد امام عذر آورد و این یعنی اعتراف به اشتباه و امام (ع) نیز عذرش را پذیرفت.[20]
ج. داستان سفیان در این جا مانند کسی است که در تقسیم غنائم جنگ حنین به رسول الله (ص) گفت: در این تقسیم رضای الاهی رعایت نشده است. همان گونه که دیگری گفت: ای محمد به عدالت رفتار کن.[21] یا این که بر خوردش با امام (ع) مانند برخورد خلیفه دوم در اعتراض به صلح حدیبیه است. آن گونه که در منابع اهل سنت آمده است.[22]
به همین مقدار درباره روایاتی که در آنها گوینده "یا مذل المؤمنین" سفیان بن لیل آمده، بسنده می کنیم و به روایاتی می پردازیم که به صورت کلی و مبهم گوینده این سخن را مطرح کرده اند.
در تعدادی از روایات مسئله مزبور به این صورت بیان شده است:
* در خبر آمده عده ای از مردم بعد از صلح امام حسن (ع) با معاویه به وی گفتند: یا عار المؤمنین.[23]
* در خبری آمده است، یکی از یارانش امام حسن (ع) به وی گفت: " یا عار المؤمنین". در این خبر یا "مذل المؤمنین" نیز آمده است.
* یکی از مردان اصحابش گفت: یا عار المؤمنین. [24]
و روایاتی از این دست که در آنها عنوان، ناس، اصحاب، رجل و ... آمده است.
نقد و اشکال این دسته از روایات:
الف. این دسته از روایات یا مستند نیستند و یا ضعیف اند.
ب. متن این روایات مخالف حقیقت است؛ زیرا تاریخ صحیح این است که امام (ع) با معاویه بیعت نکرد، بلکه در مسئله خلافت با وی صلح کرد، این از یک سو، از سوی دیگر، تعداد سپاهیان امام (ع) آن گونه که در این روایات آمده (چهل هزار جنگ جو از عراق) نبوده است، بلکه مردم مایل به ترک جنگ و موافق صلح بودند. همان گونه که در مقدمه این نوشتار در بحث مشورت امام (ع) با مردم - درباره وقایع پیش آمد و این که خواسته معاویه از انصاف و عدل به دور است – بیان شد.
ج. بر فرض صحت و پذیرش این قضیه، سؤالی پیش می آید و آن این که گویندگان این حرف چه کسانی هستند و جایگاه آنان در مذهب تشیع کجا است، تا از این طریق بتوان گفت شیعه با امام خود این گونه برخورد کرده است! بر فرض بپذیریم که گویندگان این سخن (یا مذل المؤمنین) بعضی از شیعیان امام علی (ع) بودند، باز هم همان اشکال (برخورد خلیفه دوم با پیامبر (ص) در صلح حدیبیه) پیش می آید.
اما روایتی که این سخن را به مالک بن ضمره نسبت می دهد، نیز روایتی مستند نیست. چگونه ممکن است چنین جسارتی را به انسان مسلمانی نسبت داد، با روایتی که از جهت سند ضعیف است. گذشته از این، بر فرض صحت چنین روایتی مالک بن ضمره نیز از شخصیت های معروف و شناخته شده شیعی نیست و زندگی نامه وی در کتاب های رجالی نیامده است. فقط مرحوم خوئی در کتاب رجالی خود درباره وی گفته است: مالک بن ضمره از امام علی (ع) روایت نقل کرده و محمد بن عجلان از وی روایت نقل کرد.[25]
بنابراین آنچه را که انسان مؤمن باید بدان توجه داشته باشد، این است که تا دلیل و برهان روشن و قطعی بر مسئله ای نداشته باشد، باید از چنین تهمت های دوری گزیند.
اما درباره روایاتی که این قضیه را به شخصیت های معروف شیعه؛ مانند حجر بن عدی، سلیمان بن صرد خزاعی، و قیس بن سعد بن عباده نسبت داده اند باید گفت:
1. حجر بن عدی:
درباره حجر بن عدی در کتاب دلائل الامامة آمده است: زمانی که امام حسن (ع) از پیش معاویه می آمد، حجر بن عدی بر آن حضرت وارد شد و گفت: السلام علیک یا مذل المؤمنین.[26]
این روایت به دو دلیل فاقد اعتبار است. الف. به جهت وجود "ثقیف بکاء" در سلسله سند آن؛ چرا که اسم وی در کتاب های رجالی نیامده، بنابراین مهمل است. ب. به خاطر "عمارة بن زید". نجاشی درباره اش می گوید: غیر از این مورد (همین روایت) چیز دیگری از وی نمی دانیم ... .[27]
با توجه به این موارد، آیا می توان به روایتی که وضع سندش این گونه است اعتماد کرد؟ و این تهمت را به شخصیتی که تاریخ اسلام عموماً و شیعه خصوصاً به وی افتخار می کند، نسبت داد؟ شخصیتی که جانش را در راه خدا و ولایت علی (ع) هدیه کرد و به دست اموی ها به شهادت رسید.[28]
2. سلیمان بن صرد:
آن گونه که در تاریخ آمده این حرف (یا مذل المؤمنین)، به افراد زیادی نسبت داده شده است. گاهی به اسامی آنها اشاره شده، و گاهی با عنوان بعضی از شیعیان حضرت، یا اصحاب و ... بیان شده است. از جمله کسانی که این حرف به آنها نسبت داده شده، سلیمان بن صرد خزاعی است.
در کتاب شرح احقاق الحق[29] به نقل از دکتر محمد ماهر حمادة آمده است: سلیمان بن صرد خزاعی هنگام عقد و قرارداد صلح در عراق نبود، زمانی که به عراق آمد، با تعدادی از شیعیان بر امام مجتبی (ع) وارد شد و گفت: السلام علیک یا مذل المؤمنین ... سپس گفت: از بیعت شما به معاویه در عجبم، شما در حالی با معاویه صلح کردی که به جز شیعیانت از بصره و حجاز صد هزار جنگ جو از مردم عراق را به همراه داشتی.[30]
درباره این سخن محمد ماهر حمادة باید گفت: وی از نویسندگان معاصر است، و در این نقلش به هیچ سندی اشاره نکرده است. بنابر این سخنش فاقد سند است.
اگر کسی بگوید وی از کتاب امامت و سیاست که از منابع قدیم است، نقل کرده است، در جواب می گوییم: ابن قتیبه صاحب کتاب مذبور هم در کتابش این نقل را بدون سند آورده است. آن جا که می گوید: و نقل کرده اند، زمانی که صلح نامه امضا شد و معاویه پس از امضای صلح نامه از عراق به شام برگشت، سلیمان بن صرد وارد عراق شد ...".[31] این از جهت سند، اما اشکال های دیگر این روایت:
1. متن این روایت با نقل های تاریخی سازگاری ندارد؛ چرا که این روایت می گوید: سلیمان بن صرد خزاعی خطاب به امام حسن (ع) گفت: السلام علیک یا مذل المؤمنین ... سپس گفت: از بیعت شما به معاویه در عجبم، شما در حالی با معاویه صلح کردی که به جز شیعیانت از بصره و حجار صد هزار جنگ جو از مردم عراق را به همراه داشتی، در حالی که سلیمان به خوبی می داند که این تعداد جنگ جو حتی در سپاه امام علی (ع) نبودند آن گونه صاحب کتاب اعیان الشیعة نقل می کند:
سلیمان بعد از جنگ صفین خدمت امام (ع) آمد - بعد از آن که حضرت به معاویه نامه نوشت - در حالی که صورتش از ضربه شمشیر مجروح بود، زمانی که علی (ع) به چهره اش نگاه انداخت، این آیه را تلاوت کرد: از مؤمنان مردانى هستند که به پیمانى که با خدا بسته بودند وفا کردند. بعضى بر سر پیمان خویش جان باختند و بعضى چشم به راهند و هیچ پیمان خود دگرگون نکردهاند. و فرمود: تو از منتظران و از مصادیق این آیه هستی. پس سلیمان گفت ای امیرمؤمنان اگر اعوان و انصاری می یافتم هرگز نمی گذاشتم این نامه نوشته شود.[32]
با این شناختی که سلیمان از وقایع و حوادث داشت، چگونه می گوید صد هزار جنگ جو در پشت سر امام حسن (ع) ایستاده است؟!!. در حالی که امام (ع) درباره جنگ با معاویه با یاران و شیعیانش مشورت کرد، اکثر آنها خواهان صلح بودند!
2. تمام منابعی که زندگی نامه سلیمان بن صرد را ذکر کرده اند، این حرف زشت را بیان نکرده اند. بلکه تماماً از وی به نیکی یاد کرده اند. مرحوم آیت الله خوئی درباره سلیمان می نویسد: در عظمت شأن و مقام سلیمان هیچ تردیدی وجود ندارد؛[33] چرا که فضل بن شاذان به این بزرگی شهادت داده است.[34]
آیت خوئی (ره) درباره اتهام تخلف سلیمان از جنگ جمل می گوید: ... اما تخلف و سر پیچی سلیمان از امیر مؤمنان در جنگ جمل، باید گفت این تخلف ثابت نیست، شاید عدم حضورش در جنگ به جهت عذری و یا به دستور خود امام علی (ع) بوده است. وی می گوید: آنچه را که در کتاب صفین، تألیف نصر بن مزاحم درباره برخورد تند امام علی (ع) با سلیمان به جهت شرکت نکردن در جنگ جمل آمده است، قابل پذیرش نیست؛ زیرا که مقداری از راویان این حدیث توثیق نشده اند، شاید این نسبت کذب و دروغ باشد، همان گونه که شیخ احتمال داده است.[35]
محسن امین در این باره می گوید: سلیمان بن صرد در صفین حضور داشت و امام (ع) او را فرمانده بخشی از سپاهیان خود قرار داد.
همچنین در کتاب اسد الغابة آمده است: سلیمان در تمام لحظات جنگ در کنار علی (ع) حضور داشت.[36]
علاوه بر اینها، سلیمان بن صرد در شجاعت و اطاعت از اهل بیت (ع) معروف بود، پس چگونه با آنها مخالفت می کرد و از شرکت در جنگ و نبرد سرباز می زد که چنین امری یا ناشی از ترس و یا نداشتن ولایت است که هر دوی اینها قطعاً از شأن سلیمان به دور است. دلیلش شهادت وی در راه اهل بیت (ع) و گواهی اسد الغابة است که وی در صفین در تمام لحظات با علی (ع) حضور داشت و در کنار حضرتش بود.
3. تمام منابعی که زندگی نامه سلیمان بن صرد را ذکر کرده اند، این حرف زشت را بیان نکرده اند. پس چگونه می توان چنین تهمتی را در حق شخصیت بزرگی مانند سلیمان بن صرد روا داشت.
این خلاصه ای بود برای بیان حقیقت و روشن شد که شخصیتی این چنینی از تهمت آن چنینی مبرا است[37].
3. قیس بن سعد بن عبادة:
در کتاب الصوارم المهرقة آمده است: بسیار اتفاق می افتد که خادم نسبت به مخدومش اعتراض می کند و او را مورد عتاب و خطاب قرار می دهد، بلکه محب نسبت به محبوبش، چنان که در روایت آمده است، زمانی که امام مجتبی خلافت و حکومت را تسلیم معاویه کرد، قیس بن عباده از خالص ترین شیعیان و اصحاب ویژه اش. آن حضرت را مورد اعتراض و عتاب قرار داد و گفت: "یا مذل المؤمنین" امام (ع) دستش را از روی مهربانی و ملاطفت گرفت و در کنار خود نشاند، تا این که عصبانیت قیس به جهت شدت محبت به امام و غبطه نسبت به شأن امام و مولایش از بین برود.[38]
بر این روایت نیز اشکالاتی وارد است:
1. این روایت صحیح نیست و این مطلب ثابت نشده است؛ زیرا که در این جا آمده، روایت شده است، اولاً: راوی مجهول است. ثانیاً بیان نشده که در کدام کتاب این روایت آمده تا امکان استناد به آن باشد.
2. کسانی که زندگی نامه قیس را بیان کرده اند، این مطلب را از وی بیان نکرده اند.
3. ما با صاحب کتاب الصوارم المهرقة در توجیه این مسئله موافق نیستیم که این یک نوع عتاب بوده، بلکه اسائه ادب بود. به اعتقاد ما شخصیت قیس بالاتر از آن است که چنین اسائه ادبی به مقام امام بکند.
این مختصری بود برای بیان حقیقت. در این مقال روشن شد که بزرگان شیعه از این گونه اتهامات مبرا هستند. نهایت چیزی که در این باره مورد پذیرش است، این است که گوینده این سخن زشت سفیان بن ابی لیلی می تواند باشد که وی نیز از شخصیت های طراز اول و شناخته شده در میان شیعیان نیست.
[1] در این باره، نک: حکیم، سید محمد تقی، الاصول العامة، بحث حجیت سنت.
[2] الشیخ عبدالقادر، بدران، تهذیب تاریخ دمشق، ج 4، ص 205، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص 250.
[3] صحیح البخاری، ج 5، ص 27، باب مناقب الحسن و الحسین؛ سنن الترمذی، ص3770.
[4] الخطیب، البغدادی، تاریخ بغداد، ج 11، ص 90 ؛ سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص 251 .
[5] وفیات الاعیان، ج 2، ص 68.
[6] ابن اثیر، الکامل فی التأریخ، ج 3، ص 406؛ بحار الانوار، ج 44، ص 21و 22.
[7] برای آگاهی بیشتر، نک: موسوعة طبقات الفقهاء، لجنة التالیف فی مؤسسة الامام الصادق (ع)، ج 1، ص23-26؛ نک: اعیان الشیعة، سید محسن الامین، ج 1، رندگی امام الحسن (ع).
[8] بزودی در محور دوم بحثش خواهد آمد.
[9] نعیم بن حماد، الفتن، ج 1، ص 91.
[10]اخبار الطوال، ج 1، ص 221.
[11]العقیلی،الضعفاء الکبیر، ج 3، ص 487.
[12] کنزالعمال، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ذخائر العقبی و... .
[13] بحارالانوار، ج 44، ص 23، باب 18.
[14] العقیلی،الضعفاء الکبیر، ج 3، ص 487.
[15] الذهبی، میزان الاعتدال، ج 2، ص 171.
[16] ابن حجر، العسقلانی، لسان المیزان، ج 1، ص 439.
[17] ابن داود، الرجال، ص 172، شماره 689.
[18] العلامة الحلی، الرجال، ص 82.
[19] خوئی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج 8، ص 150.
[20] پذیرش این کلام مبتنی بر صحت روایت است.
[21] تفسیر القرطبی، ج 1، ص449.
[22] ذخائر العقبی، ج 1، ص 39؛ تفسیر الطبری، ج 1، ص 201؛ تفسیر القرطبی، ج 1، ص 449.
[23] السخاوی، المقاصد الحسنة، ج 1، ص 151.
[24] السیوطی، تاریخ الخلفاء، ج1، ص 78.
[25] خوئی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج 14، ص 167.
[26] دلائل الامامة، ص64.
[27] النجاشی، رقم الترجمة، 827.
[28] معجم رجال الحدیث، ج 4، ص 237.
[29] احقاق الحق، ج 26، ص 531.
[30] الوثائق السیاسیة و الاداریة العائدة للعصر الاموی، ص 86، طبع مؤسسة الرسالة بیروت.
[31] الإمامة و السیاسة، ج 1، ص 186.
[32] أعیان الشیعة، ج 7، ص 298- 300.
[33] بلکه تاریخ زندگی سلیمان به این مطلب شهادت می دهد.
[34] خوئی سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج 8، ص 271.
[35] معجم رجال الحدیث، ج 8، ص 271.
[36] أعیان الشیعة، ج 7، ص 298- 300.
[37] اقتباس از نمایه: نسبت " یا مذل المؤمنین" به سلیمان بن صرد خزاعی، سؤال 3064 (سایت: 3764).
[38] الصوارم المهرقة، ص 194.