کد سایت
fa45115
کد بایگانی
55420
نمایه
تحریفات امویان پس از رحلت پیامبر(ص)
طبقه بندی موضوعی
تاریخ
خلاصه پرسش
امویان پس از رحلت پیامبر(ص) چه انحرافاتی به وجود آوردند؟
پرسش
اگر در دوره امویان تحریفاتی در سیره و سنت پیامبر(ص) شکل گرفته در چه زمینههایی بوده است (سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، نظامی، عبادی و...)؟
پاسخ اجمالی
نمونههایی از تحریفات و انحرافات امویان پس از رحلت پیامبر(ص) عبارتاند از: 1. خودداری از نقل احادیث صحیح پیامبر(ص) و جعل و نقل احادیث دروغین؛ 2. الحاق «زیاد» به ابوسفیان؛ 3. اتهام شورش و نقض عهد به امام حسین(ع)؛ 4. ترویج مکتب جبرگرایی، 5. لعن امام علی(ع)؛ 6. ایجاد اختلاف طبقاتی.
پاسخ تفصیلی
پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام(ص)، گروهی از امویان نظر شخصی خود را در برابر فرمان خدا و رسولش مقدم دانسته، با نادیده انگاشتن گفتار صریح خداوند (قرآن) و سخنان روشن پیامبر(ص) (احادیث) به تحریف و انحراف دین دست زدند. در اینجا به نمونههایی از این انحرافات و تحریفات اشاره میشود:
1. خودداری از نقل احادیث صحیح پیامبر(ص) و جعل و نقل احادیث دروغین
یکی از بزرگترین تحریفات فرهنگی، پدیده جعل، دسّ و تحریف در احادیث بود که پس از رحلت رسول خدا(ص)، شروع شد و در عصر امویان به اوج خود رسید،[1] و ضربات جبرانناپذیری را بر دین اسلام وارد ساخت.[2] ممانعت از تدوین و جمعآوری احادیث، ماجرایی است که در زمان یکی از خلفا رخ داده و شیعه و سنی به گونههای مختلف به نقل چنین منعی پرداختهاند.[3] این تصمیم غلط موجب شد در مسیر رشد، رواج و تقویت احادیث نبوی، مشکلات غیر قابل جبرانی به وجود آید و آسیبهایی نظیر تعارض اخبار، بیدقتی و بدفهمی در نقل و ضبط و نامشخص بودن منبع و مصدر بسیاری از احادیث از نتایج این تحریف بود.
2. الحاق «زیاد» به ابوسفیان
یکی از انحرافاتی که در عصر امویان و توسط معاویه انجام شد، آن بود که او زیاد را به پدرش ابوسفیان منتسب کرده و برادر خود دانست.[4] «زیاد بن عبید» فرزند کنیزی بود که پدر واقعیاش مشخص نبود و از همینرو به «زیاد بن ابیه» (زیاد فرزند پدرش) نیز شهرت داشت.[5]
از آنجا که زیاد، سرداری توانمند و زیرک بود، معاویه برای بهرهبرداری سیاسی و جذب او به سوی خودش، وی را برادر خویش خواند. معاویه مدعی شد که پدرش ابوسفیان در زمان جاهلیت با سمیه مادر زیاد همبستر شد و زیاد از آن رابطه پدید آمد. معاویه برای اثبات ادعای زشت خود، دو نفر شرابفروش را نیز به عنوان شاهد آورد.[6]
پیامبر(ص) صریحاً فرموده بود: «الْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ وَ لِلْعَاهِرِ الْحَجَر»؛[7] فرزند، از آن کسى است که خانم در رختخواب او میخوابد و آن کسى که با خطاکارى مدعى فرزند است، باید با سنگ رانده شود(یا سنگسار شود).
این تصمیم معاویه، نخستین عمل جاهلی بود که علناً در اسلام انجام گرفت. بسیاری از مردم نیز به وى اعتراض کردند، ولى معاویه اهمیتى به این اعتراضها نداد.[8]
3. اتهام شورش و نقض عهد به امام حسین(ع)
انحراف امویان از لحاظ نظامی و سیاسی این بود که؛ جنگ با شخصیتی چون امام حسین(ع) را به عنوان وظیفهای ضروری برای مردم جلوه دادند و به حضرتشان اتهام زدند که با ایجاد تشنج در جامعه، زمینه ایجاد تزلزل در جامعه اسلامی را فراهم ساخته است. همچنین نقض عهد و بیعت کار درستی نیست و لازم است که امام برای تأمین آرامش جامعه با حاکم وقت بیعت نماید:
وقتی امام حسین(ع) از مکه خارج شد، نمایندگان عمرو بن سعید العاص (حاکم مکه) به وی گفتند: «آیا از خدا نمیترسی که از جماعت مسلمین خارج شده و بین امت تفرقه ایجاد مینمایی؟!».[9]
عمرو بن حجاج خطاب به لشگر ابن زیاد اینگونه گفت: «طاعت و جماعت خود را رعایت کنید و در کشتن کسی که از دین خارج گشته و با امام (یزید) مخالفت نموده تردید نکنید».[10]
ابن زیاد پس از دستگیری مسلم بن عقیل، خطاب به وی گفت: «ای طغیانگر! بر امام خود خروج کرده و اتحاد مسلمین را زائل ساختی!».[11]
4. ترویج مکتب جبرگرایی
معاویه در مورد بیعت یزید گفت: «موضوع [بیعت با] یزید قضائی از قضاهای الهی است و در این مورد کسی از خود اختیاری ندارد!».[12]
از تحریفات فرهنگی و اعتقادی امویان، ترویج جبرگرایی بود. دستگاه ستم اموی برای ادامه حکومت و توجیه ظلمهای انجام شده، مسائلی چون شهادت امام حسین(ع) و ... را سرنوشتی جبری دانست و بدینگونه در باورهای جامعه انحراف به وجود آورد.
هنگامی که ابن زیاد در مسجد کوفه خطبه میخواند، گفت: خدا را سپاس میگویم که یزید را بر حسین پیروز کرد![13] و زمانی که در مقابل زینب کبری(س) قرار گرفت، خطاب به آن بانوی بزرگ گفت: حمد خدا را که شما را رسوا کرد![14] اما با موضعگیری منطقی و استوار دختر علی(ع) مبنی بر نفی جبرگرایی روبهرو شد و سرافکنده گردید.
5. لعن امام علی(ع)
از بُعد فرهنگی و عبادی، امویان لعن و نفرین بر امیرالمؤمنین علی(ع) را به عنوان یکی از عبادات واجب در اذهان جامعه جاانداختند و «تمام حاکمان بنی امیه قبل از عمر بن عبد العزیز، به علی دشنام میدادند؛ و وقتی که عمر بن عبدالعزیز به ولایت رسید از این کار دست کشید».[15]
6. ایجاد اختلاف طبقاتی
از لحاظ اجتماعی، تمایز طبقاتی شدید میان حاکمان و عموم مردم شکل گرفت. جامعه اموی به چهار طبقه تقسیم میشود: اشراف، آزادگان، موالی و بردگان. گذشته از جایگاهی که هر یک از طبقات چهارگانه در اداره جامعه داشتند و در بسیاری از موارد با تعالیم و احکام فقهی اسلامی سازگاری نداشت، اشراف از جایگاه طبقاتی بس ممتازی در جامعه اموی برخوردار بود و بر پایه اشرافیگری، مناصب مهم سیاسی و نظامی را در انحصار خود میگرفت. آزادگان اکثریت جامعه را بر عهده داشته و در مقابلِ موالی از بسیاری از حقوق شهروندی محروم بودند. و به ناچار میبایست در پناه برخی افرادِ با نفوذ یا قبایل و طوایف عرب در میآمدند. بر همین اساس، طبقه بردگان نیز از بسیاری از حقوق شرعی خویش محروم بود. [16]
1. خودداری از نقل احادیث صحیح پیامبر(ص) و جعل و نقل احادیث دروغین
یکی از بزرگترین تحریفات فرهنگی، پدیده جعل، دسّ و تحریف در احادیث بود که پس از رحلت رسول خدا(ص)، شروع شد و در عصر امویان به اوج خود رسید،[1] و ضربات جبرانناپذیری را بر دین اسلام وارد ساخت.[2] ممانعت از تدوین و جمعآوری احادیث، ماجرایی است که در زمان یکی از خلفا رخ داده و شیعه و سنی به گونههای مختلف به نقل چنین منعی پرداختهاند.[3] این تصمیم غلط موجب شد در مسیر رشد، رواج و تقویت احادیث نبوی، مشکلات غیر قابل جبرانی به وجود آید و آسیبهایی نظیر تعارض اخبار، بیدقتی و بدفهمی در نقل و ضبط و نامشخص بودن منبع و مصدر بسیاری از احادیث از نتایج این تحریف بود.
2. الحاق «زیاد» به ابوسفیان
یکی از انحرافاتی که در عصر امویان و توسط معاویه انجام شد، آن بود که او زیاد را به پدرش ابوسفیان منتسب کرده و برادر خود دانست.[4] «زیاد بن عبید» فرزند کنیزی بود که پدر واقعیاش مشخص نبود و از همینرو به «زیاد بن ابیه» (زیاد فرزند پدرش) نیز شهرت داشت.[5]
از آنجا که زیاد، سرداری توانمند و زیرک بود، معاویه برای بهرهبرداری سیاسی و جذب او به سوی خودش، وی را برادر خویش خواند. معاویه مدعی شد که پدرش ابوسفیان در زمان جاهلیت با سمیه مادر زیاد همبستر شد و زیاد از آن رابطه پدید آمد. معاویه برای اثبات ادعای زشت خود، دو نفر شرابفروش را نیز به عنوان شاهد آورد.[6]
پیامبر(ص) صریحاً فرموده بود: «الْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ وَ لِلْعَاهِرِ الْحَجَر»؛[7] فرزند، از آن کسى است که خانم در رختخواب او میخوابد و آن کسى که با خطاکارى مدعى فرزند است، باید با سنگ رانده شود(یا سنگسار شود).
این تصمیم معاویه، نخستین عمل جاهلی بود که علناً در اسلام انجام گرفت. بسیاری از مردم نیز به وى اعتراض کردند، ولى معاویه اهمیتى به این اعتراضها نداد.[8]
3. اتهام شورش و نقض عهد به امام حسین(ع)
انحراف امویان از لحاظ نظامی و سیاسی این بود که؛ جنگ با شخصیتی چون امام حسین(ع) را به عنوان وظیفهای ضروری برای مردم جلوه دادند و به حضرتشان اتهام زدند که با ایجاد تشنج در جامعه، زمینه ایجاد تزلزل در جامعه اسلامی را فراهم ساخته است. همچنین نقض عهد و بیعت کار درستی نیست و لازم است که امام برای تأمین آرامش جامعه با حاکم وقت بیعت نماید:
وقتی امام حسین(ع) از مکه خارج شد، نمایندگان عمرو بن سعید العاص (حاکم مکه) به وی گفتند: «آیا از خدا نمیترسی که از جماعت مسلمین خارج شده و بین امت تفرقه ایجاد مینمایی؟!».[9]
عمرو بن حجاج خطاب به لشگر ابن زیاد اینگونه گفت: «طاعت و جماعت خود را رعایت کنید و در کشتن کسی که از دین خارج گشته و با امام (یزید) مخالفت نموده تردید نکنید».[10]
ابن زیاد پس از دستگیری مسلم بن عقیل، خطاب به وی گفت: «ای طغیانگر! بر امام خود خروج کرده و اتحاد مسلمین را زائل ساختی!».[11]
4. ترویج مکتب جبرگرایی
معاویه در مورد بیعت یزید گفت: «موضوع [بیعت با] یزید قضائی از قضاهای الهی است و در این مورد کسی از خود اختیاری ندارد!».[12]
از تحریفات فرهنگی و اعتقادی امویان، ترویج جبرگرایی بود. دستگاه ستم اموی برای ادامه حکومت و توجیه ظلمهای انجام شده، مسائلی چون شهادت امام حسین(ع) و ... را سرنوشتی جبری دانست و بدینگونه در باورهای جامعه انحراف به وجود آورد.
هنگامی که ابن زیاد در مسجد کوفه خطبه میخواند، گفت: خدا را سپاس میگویم که یزید را بر حسین پیروز کرد![13] و زمانی که در مقابل زینب کبری(س) قرار گرفت، خطاب به آن بانوی بزرگ گفت: حمد خدا را که شما را رسوا کرد![14] اما با موضعگیری منطقی و استوار دختر علی(ع) مبنی بر نفی جبرگرایی روبهرو شد و سرافکنده گردید.
5. لعن امام علی(ع)
از بُعد فرهنگی و عبادی، امویان لعن و نفرین بر امیرالمؤمنین علی(ع) را به عنوان یکی از عبادات واجب در اذهان جامعه جاانداختند و «تمام حاکمان بنی امیه قبل از عمر بن عبد العزیز، به علی دشنام میدادند؛ و وقتی که عمر بن عبدالعزیز به ولایت رسید از این کار دست کشید».[15]
6. ایجاد اختلاف طبقاتی
از لحاظ اجتماعی، تمایز طبقاتی شدید میان حاکمان و عموم مردم شکل گرفت. جامعه اموی به چهار طبقه تقسیم میشود: اشراف، آزادگان، موالی و بردگان. گذشته از جایگاهی که هر یک از طبقات چهارگانه در اداره جامعه داشتند و در بسیاری از موارد با تعالیم و احکام فقهی اسلامی سازگاری نداشت، اشراف از جایگاه طبقاتی بس ممتازی در جامعه اموی برخوردار بود و بر پایه اشرافیگری، مناصب مهم سیاسی و نظامی را در انحصار خود میگرفت. آزادگان اکثریت جامعه را بر عهده داشته و در مقابلِ موالی از بسیاری از حقوق شهروندی محروم بودند. و به ناچار میبایست در پناه برخی افرادِ با نفوذ یا قبایل و طوایف عرب در میآمدند. بر همین اساس، طبقه بردگان نیز از بسیاری از حقوق شرعی خویش محروم بود. [16]
[1]. حسنی، هاشم معروف، جنبشهای شیعی در تاریخ اسلام، مترجم: عارف، محمدصادق، ص 185 – 186، مشهد، آستان قدس رضوی، مؤسسه چاپ و انتشارات، 1379ش؛ عوامل تحریف، ص 51.
[2]. قلمونی حسینی، محمد رشید بن علی رضا، تفسیر القرآن الحکیم (تفسیر المنار)، ج 6، ص 388، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتب، 1990م؛ عسکری، سید مرتضی، عوامل تحریف، ص 6 – 7، تهران، کوکب، چاپ اول، 1361ش.
[3]. شرف الدین، سید عبد الحسین، اجتهاد در مقابل نص، مترجم: دوانى، على، ص 572 – 575، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ نهم، 1383ش، نیز ر. ک: «معاویه و جعل حدیث»، سؤال 2930.
[4]. اجتهاد در مقابل نص، ص 549.
[5]. ر. ک: «شخصیّت زیاد بن ابیه»، سؤال 31113.
[6]. دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، ص 219، قم، منشورات الرضی، 1368ش؛ اجتهاد در مقابل نص، ص 549.
[7]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 5، ص 492، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق؛ بخاری، محمد بن اسماعیل، الجامع المسند الصحیح المختصر من أمور رسول الله(ص) و سننه و أیامه(صحیح بخاری)، ج 3، ص 54، بیروت، دار طوق النجاة، چاپ اول، 1422ق؛ أبوبکر بیهقی، أحمد بن حسین، السنن الصغیر، ج 3، ص 148، کراتشی، جامعة الدراسات الإسلامیة، چاپ اول، 1410ق.
[8]. اجتهاد در مقابل نص، ص 550؛ ر. ک: رسولی محلاتی، سید هاشم، درس هایی از تاریخ تحلیلی اسلام، ج 2، ص 643، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1383ش.
[9]. ابو مخنف کوفی، لوط بن یحیی، وقعة الطف، ص 154، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ سوم، 1417ق؛ ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثیر الأحزان، ص 39، قم، مدرسه امام مهدی، چاپ سوم، 1406ق.
[10]. طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 5، ص 435، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق.
[11]. سید بن طاوس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 56، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1348ش.
[12]. ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، ج 1، ص 205، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، 1410ق.
[13]. وقعة الطف، ص 265؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 117، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.
[14]. صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص 165، تهران، کتابچی، چاپ ششم، 1376ش.
[15]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 5، ص 307، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، 1418ق.
[16]. برای آگاهی بیشتر به این مقاله مراجعه شود: سپهری، محمد، طبقات اجتماعی در عصر امویان، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، شماره 180، 1385ش، ص 75 – 92،