کد سایت
fa50359
کد بایگانی
61910
نمایه
اثبات وجود محمولی
خلاصه پرسش
فیلسوفان چه دلایلی برای اثبات وجود محمولی بیان کردهاند؟
پرسش
چرا فیلسوفان برای اثبات وجود مستقل محمولی دلیلی ذکر نکردهاند؟ اساساً چگونه میتوان اثبات کرد که وجود محمولی در خارج وجود دارد؟ از نظر فلسفه صدرا محمول واقعی چه محمولی است؟
پاسخ اجمالی
به نظر میرسد از چند طریق میتوان موجود مستقل محمولی را اثبات کرد:
1. توجه به بداهت و روشن بودن وجود موجود مستقل محمولی.
2. راه دیگر برای اثبات وجود مستقل محمولی، ابطال سخن سوفسطائیان است.
3. راه سومی که میتوان از آن طریق موجود مستقل محمولی را اثبات کرد، توجه و دقت در دلیلی است که حکیمان برای اثبات وجود رابط بیان کردهاند. در مورد بخش پایانی پرسش باید گفت؛ بر اساس حکمت متعالیه صدرایی، موجود محمولی واقعی فقط منحصر در ذات خداوند متعال است. توضیح این مطالب در پاسخ تفصیلی بیان میشود.
1. توجه به بداهت و روشن بودن وجود موجود مستقل محمولی.
2. راه دیگر برای اثبات وجود مستقل محمولی، ابطال سخن سوفسطائیان است.
3. راه سومی که میتوان از آن طریق موجود مستقل محمولی را اثبات کرد، توجه و دقت در دلیلی است که حکیمان برای اثبات وجود رابط بیان کردهاند. در مورد بخش پایانی پرسش باید گفت؛ بر اساس حکمت متعالیه صدرایی، موجود محمولی واقعی فقط منحصر در ذات خداوند متعال است. توضیح این مطالب در پاسخ تفصیلی بیان میشود.
پاسخ تفصیلی
وجود یا فى نَفْسِه است، یا فى غَیْرِه. وجود فى نَفْسه همان وجود محمولى است که مفاد کان تامّه مىباشد؛ و از آن به وجود نَفْسِىّ، و به ثبوتُ الشّىء تعبیر مىشود. وجود فى غَیْره مفاد کان ناقصه است؛ و از آن به وجودِ رَابِط، و به ثبوتُ الشّىء لِلشَّىء تعبیر مىشود. وجود فى نَفسِهِ، یا لِنَفْسِه است و یا لِغَیْرِه. وجود لِغیره مثل وجود عرض است براى معروض که از آن به وجود رابِطىّ و ناعتىّ و عَرَض تعبیر مىشود. و وجود لِنَفسه یا بِنَفْسه است و یا بِغَیْره. آنکه بغیره است همانند وجود جوهر است که در وجودش نیاز به علّت دارد. و آنکه بنفسه است، وجود واجب الوجود است که در وجودش استقلال دارد، و به نفس خود قائم است. بنابراین در واجب تعالى سه مرتبه از نفسیّات مذکوره موجود است: «فى نَفسِه یعنى لَا فى غَیْرِه»، «لِنَفْسِهِ یعنى لا لِغَیْرِه» و «بنفْسِهِ یعنى لا بِغَیْرِه». و در وجود جوهر دو تا از نفسیّات موجود است: فى نَفْسِهِ لِنَفسهِ و لا یکون بنفسه بل بغیره الَّذى هو وجود علّته. و در عَرَض یک نفسیّت هست، و آن وجود فى نَفْسِهِ است. ولی این وجود، لِنَفسه نیست بلکه لغیره مىباشد؛ زیرا عَرَض است و وجود فى نفسِهِ آن نعت و صفت برای غیر است. از اینرو، از آن تعبیر به وجود ناعتى مىکنند و چون موجب رَبْط با جوهر مىشود، آنرا وجود رابِطىّ گویند.
اما قسم دیگر وجود آنکه بِنَفْسِهِ نیست، بلکه بِغَیْره است. آنرا رَبْط هم گویند (نه رابِطىّ) تمام نفسیّات سه گانه در او منتفى است و آن، أضعف مراتب وجود است، مانند معناى حرفى که بالذات ملحوظ نمىشود.[1]
به نظر میرسد از چند طریق میتوان موجود مستقل محمولی را اثبات کرد:
1. بداهت و روشن بودن موجود مستقل محمولی؛ زیرا موجود مستقل محمولی، همین موجوداتی است که مشهود و مُشاهَد همه است. شاید به همین دلیل حکیمان برای اثبات موجود مستقل محمولی دلیل اقامه نکردهاند.
2. راه دیگر برای اثبات وجود مستقل محمولی، ابطال سخن سوفسطائیان است؛ به این بیان که سوفسطائیان منکر واقعیت بودند و بر این باور بودند که جهان هستی از واقعیتی برخوردار نیست؛ همه آنچه ما میبینیم خواب و خیال است؛ حال اگر سخن سوفسطائیان ابطال شود؛ نتیجهاش اثبات واقعیت یعنی اثبات وجود محمولی است؛ زیرا واقعیت یعنی وجود فی نفسه و وجود فی نفسه، همان وجود محمولی است. شاید به همین جهت حکیمان بخشی از مباحث فلسفی را به ابطال سخن سوفسطائیان اختصاص میدادند.[2]
3. راه سومی که میتوان از آن طریق موجود مستقل محمولی را اثبات کرد، توجه و دقت در دلیلی است که حکیمان برای اثبات وجود رابط بیان کردهاند.
توضیح اینکه: حکیمان در اثبات وجود رابط میگویند: موجود بر دو قسم است: یکى موجودى که وجودش «فى نفسه» مىباشد؛ و آنرا وجود مستقل، وجود محمولى و یا وجود نفسى مىنامیم؛ و دیگر موجودى که وجودش «فى غیره» مىباشد و آنرا وجود رابط مىنامیم.
دلیل بر انقسام موجود به این دو قسم آن است که ما قضایاى خارجىاى داریم که با موضوع و محمولشان بر خارج منطبق مىشوند. [یعنى هم موضوعشان داراى مصداق خارجى است و هم محمولشان.] مانند قضیه «زید قائم است» و قضیه «انسان خندان است». همچنین مرکبات تقییدىاى داریم که از این قضایاى خارجى به دست مىآیند، مانند: قیام زید و خنده انسان. در این موارد [علاوهبر موضوع و محمول و علاوه بر مضاف و مضاف الیه] چیز دیگرى به نام نسبت و ربط مىیابیم که اگر موضوع را به تنهائى، و یا محمول را به تنهائى، و یا موضوع را با غیر محمول، و یا محمول را با غیر موضوع در نظر بگیریم، آنرا نخواهیم یافت. پس علاوه بر موضوع و محمول چیز دیگرى نیز وجود دارد. [مثلاً در قضیه «زید قائم است» علاوه بر زید و قیام، چیز دیگرى نیز وجود دارد که لفظ «است» بر آن دلالت مىکند، و آن چیز همان ربط قیام به زید است. این ربط به گونهاى است که متکى به موضوع و محمول مىباشد؛ لذا اگر زید را به تنهائى و یا قیام را به تنهائى در نظر بگیریم و یا زید را با دیوار و یا قیام را با سنگ در نظر بگیریم نشانى از آن نخواهیم یافت].
از طرف دیگر این نسبت و ربط، ذاتى جدا و مستقل از دو طرف خود ندارد به گونهاى که آن هم چیز سومى در کنار آن دو و جداى از آنها باشد. [یعنى آن استقلال و دوئیّتى که میان موضوع و محمول یافت مىشود میان نسبت و هریک از موضوع و محمول یافت نمىشود]. چراکه اگر نسبت امرى جدا و مستقل از طرفین خود باشد، نیاز به دو نسبت دیگر خواهد داشت، یکى براى آنکه آنرا با موضوع مرتبط سازد و دیگرى براى آنکه آنرا با محمول مرتبط کند. و در نتیجه اجزاى قضیه که بنابر فرض سه جزء است پنج جزء خواهد شد. این پنج جزء نیز براى آنکه با هم مرتبط شوند، نیاز به چهار رابط دیگر دارند، در نتیجه شمار اجزاى قضیه به نُه خواهد رسید، و به همین ترتیب ادامه مىیابد، و اجزاى قضیه و یا مرکب تا بىنهایت افزایش مىیابد، بدون آنکه در نقطهاى متوقف شود؛ [و به عبارت دیگر: تسلسل در اجزاى قضیه لازم مىآید.] درحالىکه قضیه محدود و محصور بین دو حدّ است و [لزوما اجزایش محدود و متناهى مىباشد.] این محال است.
بنابراین، ربط و نسبت مورد نظر وجودش در طرفین خود بوده و قائم به آن دو مىباشد؛ یعنى بیرون از طرفین خود نیست و در عین حال جزء آنها و یا عین آنها و یا جزء یکى و یا عین یکى از آنها نیز نیست، همچنین از طرفین خود جدا نمىباشد. اما طرفین نسبت که وجود نسبت در آنها است، برخلاف خود نسبت، داراى وجود مستقلى هستند.
لذا با این بیان به اثبات مىرسد که موجود بر دو قسم است: یک قسم موجودى که وجودش فى نفسه و در خود مىباشد، و آنرا وجود «مستقل» مىنامند، و قسم دیگر موجودى که وجودش فى غیره و در غیر مىباشد، و آنرا وجود «رابط» مىنامند.[3]
البته با توجه به مباحثی که در اقسام محمولی بیان شده است، نیز میتوان وجود محمولی را نیز اثبات کرد که به جهت طولانی شدن از پرداختن به آن خودداری میکنیم.
در مورد بخش پایانی پرسش که از نظر فلسفه صدرا محمول واقعی چه محمولی است؟ باید گفت؛ در نظر صدرا وجود محمولی واقعی فقط مخصوص ذات خداوند متعال است؛ زیرا بر اساس حکمت متعالیه صدرایی ماسوی الله همه عین ربط هستند و وجودشان وجود فی غیره است؛ و از خود هیچ نفسیتی ندارند. علامه طباطبایی بعد از بیان اقسام وجود میگوید: حال که این أقسام معلوم شد مىگوئیم: این تقسیم در کَثَرات است، و مرحوم صدر المتألّهین که قائل به تشکیک در وجود بوده است، این تقسیم را فرموده است،[4] و موجودات إمکانیّه و جمیع أشیاء را نسبت به ذات أقدس حقّ تعالى وجود رابط قرار داده است؛ که از خود هیچ نفسیّتى ندارند، و استقلالى به هیچ گونه ندارند.[5]
به بیان دیگر: نظر رائج در فلسفه، تقسیم سه ضلعی وجود، از طریق تقسیم اوّلی آن به فی نفسه و فی غیره، و تقسیم ثانوی وجود فی نفسه به لنفسه و لغیره و تقسیم ثالثی وجود لنفسه به بنفسه و بغیره است؛ ولی نظر نهایی صدرالمتألهین تقسیم یک ضلعی آن به مستقل و رابط میباشد... که همراه با انکار وجود فی نفسه برای ممکن است و بدین ترتیب چیزی برای ممکن جز وجود فی غیره که عین ربط به وجود مستقل الهی و نشانه آن است باقی نمیماند.[6]
اما قسم دیگر وجود آنکه بِنَفْسِهِ نیست، بلکه بِغَیْره است. آنرا رَبْط هم گویند (نه رابِطىّ) تمام نفسیّات سه گانه در او منتفى است و آن، أضعف مراتب وجود است، مانند معناى حرفى که بالذات ملحوظ نمىشود.[1]
به نظر میرسد از چند طریق میتوان موجود مستقل محمولی را اثبات کرد:
1. بداهت و روشن بودن موجود مستقل محمولی؛ زیرا موجود مستقل محمولی، همین موجوداتی است که مشهود و مُشاهَد همه است. شاید به همین دلیل حکیمان برای اثبات موجود مستقل محمولی دلیل اقامه نکردهاند.
2. راه دیگر برای اثبات وجود مستقل محمولی، ابطال سخن سوفسطائیان است؛ به این بیان که سوفسطائیان منکر واقعیت بودند و بر این باور بودند که جهان هستی از واقعیتی برخوردار نیست؛ همه آنچه ما میبینیم خواب و خیال است؛ حال اگر سخن سوفسطائیان ابطال شود؛ نتیجهاش اثبات واقعیت یعنی اثبات وجود محمولی است؛ زیرا واقعیت یعنی وجود فی نفسه و وجود فی نفسه، همان وجود محمولی است. شاید به همین جهت حکیمان بخشی از مباحث فلسفی را به ابطال سخن سوفسطائیان اختصاص میدادند.[2]
3. راه سومی که میتوان از آن طریق موجود مستقل محمولی را اثبات کرد، توجه و دقت در دلیلی است که حکیمان برای اثبات وجود رابط بیان کردهاند.
توضیح اینکه: حکیمان در اثبات وجود رابط میگویند: موجود بر دو قسم است: یکى موجودى که وجودش «فى نفسه» مىباشد؛ و آنرا وجود مستقل، وجود محمولى و یا وجود نفسى مىنامیم؛ و دیگر موجودى که وجودش «فى غیره» مىباشد و آنرا وجود رابط مىنامیم.
دلیل بر انقسام موجود به این دو قسم آن است که ما قضایاى خارجىاى داریم که با موضوع و محمولشان بر خارج منطبق مىشوند. [یعنى هم موضوعشان داراى مصداق خارجى است و هم محمولشان.] مانند قضیه «زید قائم است» و قضیه «انسان خندان است». همچنین مرکبات تقییدىاى داریم که از این قضایاى خارجى به دست مىآیند، مانند: قیام زید و خنده انسان. در این موارد [علاوهبر موضوع و محمول و علاوه بر مضاف و مضاف الیه] چیز دیگرى به نام نسبت و ربط مىیابیم که اگر موضوع را به تنهائى، و یا محمول را به تنهائى، و یا موضوع را با غیر محمول، و یا محمول را با غیر موضوع در نظر بگیریم، آنرا نخواهیم یافت. پس علاوه بر موضوع و محمول چیز دیگرى نیز وجود دارد. [مثلاً در قضیه «زید قائم است» علاوه بر زید و قیام، چیز دیگرى نیز وجود دارد که لفظ «است» بر آن دلالت مىکند، و آن چیز همان ربط قیام به زید است. این ربط به گونهاى است که متکى به موضوع و محمول مىباشد؛ لذا اگر زید را به تنهائى و یا قیام را به تنهائى در نظر بگیریم و یا زید را با دیوار و یا قیام را با سنگ در نظر بگیریم نشانى از آن نخواهیم یافت].
از طرف دیگر این نسبت و ربط، ذاتى جدا و مستقل از دو طرف خود ندارد به گونهاى که آن هم چیز سومى در کنار آن دو و جداى از آنها باشد. [یعنى آن استقلال و دوئیّتى که میان موضوع و محمول یافت مىشود میان نسبت و هریک از موضوع و محمول یافت نمىشود]. چراکه اگر نسبت امرى جدا و مستقل از طرفین خود باشد، نیاز به دو نسبت دیگر خواهد داشت، یکى براى آنکه آنرا با موضوع مرتبط سازد و دیگرى براى آنکه آنرا با محمول مرتبط کند. و در نتیجه اجزاى قضیه که بنابر فرض سه جزء است پنج جزء خواهد شد. این پنج جزء نیز براى آنکه با هم مرتبط شوند، نیاز به چهار رابط دیگر دارند، در نتیجه شمار اجزاى قضیه به نُه خواهد رسید، و به همین ترتیب ادامه مىیابد، و اجزاى قضیه و یا مرکب تا بىنهایت افزایش مىیابد، بدون آنکه در نقطهاى متوقف شود؛ [و به عبارت دیگر: تسلسل در اجزاى قضیه لازم مىآید.] درحالىکه قضیه محدود و محصور بین دو حدّ است و [لزوما اجزایش محدود و متناهى مىباشد.] این محال است.
بنابراین، ربط و نسبت مورد نظر وجودش در طرفین خود بوده و قائم به آن دو مىباشد؛ یعنى بیرون از طرفین خود نیست و در عین حال جزء آنها و یا عین آنها و یا جزء یکى و یا عین یکى از آنها نیز نیست، همچنین از طرفین خود جدا نمىباشد. اما طرفین نسبت که وجود نسبت در آنها است، برخلاف خود نسبت، داراى وجود مستقلى هستند.
لذا با این بیان به اثبات مىرسد که موجود بر دو قسم است: یک قسم موجودى که وجودش فى نفسه و در خود مىباشد، و آنرا وجود «مستقل» مىنامند، و قسم دیگر موجودى که وجودش فى غیره و در غیر مىباشد، و آنرا وجود «رابط» مىنامند.[3]
البته با توجه به مباحثی که در اقسام محمولی بیان شده است، نیز میتوان وجود محمولی را نیز اثبات کرد که به جهت طولانی شدن از پرداختن به آن خودداری میکنیم.
در مورد بخش پایانی پرسش که از نظر فلسفه صدرا محمول واقعی چه محمولی است؟ باید گفت؛ در نظر صدرا وجود محمولی واقعی فقط مخصوص ذات خداوند متعال است؛ زیرا بر اساس حکمت متعالیه صدرایی ماسوی الله همه عین ربط هستند و وجودشان وجود فی غیره است؛ و از خود هیچ نفسیتی ندارند. علامه طباطبایی بعد از بیان اقسام وجود میگوید: حال که این أقسام معلوم شد مىگوئیم: این تقسیم در کَثَرات است، و مرحوم صدر المتألّهین که قائل به تشکیک در وجود بوده است، این تقسیم را فرموده است،[4] و موجودات إمکانیّه و جمیع أشیاء را نسبت به ذات أقدس حقّ تعالى وجود رابط قرار داده است؛ که از خود هیچ نفسیّتى ندارند، و استقلالى به هیچ گونه ندارند.[5]
به بیان دیگر: نظر رائج در فلسفه، تقسیم سه ضلعی وجود، از طریق تقسیم اوّلی آن به فی نفسه و فی غیره، و تقسیم ثانوی وجود فی نفسه به لنفسه و لغیره و تقسیم ثالثی وجود لنفسه به بنفسه و بغیره است؛ ولی نظر نهایی صدرالمتألهین تقسیم یک ضلعی آن به مستقل و رابط میباشد... که همراه با انکار وجود فی نفسه برای ممکن است و بدین ترتیب چیزی برای ممکن جز وجود فی غیره که عین ربط به وجود مستقل الهی و نشانه آن است باقی نمیماند.[6]
[1]. طباطبائى، محمد حسین، توحید علمی و عینى، ص 293، مشهد مقدس، نشر علامه طباطبایى، چاپ دوم، بیتا. علّامه طباطبائى در جزوهاى به نام «صدر المتألّهین» محمّد إبراهیم شیرازى مجدّد فلسفه اسلامى میگوید: از جمله مسائل بسیارى که صدر المتألّهین خودش به میدان آورده و از آن بحث نموده است و قبل از او سابقه نداشته و معهود نبوده است؛ یکى تقسیم وجود به خارجى و ذهنى؛ و یکى تقسیم وجود به مستقلّ و رابط؛ و یکى تقسیم وجود بر لنفسه و لغیره مىباشد.
[2]. طباطبائی، سید محمد حسین، نهایة الحکمة، ص 253، قم، مؤسسه نشر اسلامی، چاپ پنجم، 1404ق.
[3]. طباطبائى، محمد حسین، ترجمه و شرح نهایة الحکمة، ج ۱، ص ۱۶۱- ۱۶۴، قم، موسسه بوستان کتاب، چاپ دوم، 1387ش.
[4]. علّامه طباطبائى (قدّس سرّه) در جزوهاى که به نام «صدر المتألّهین» محمّد إبراهیم شیرازى مجدّد فلسفه اسلامى در قرن 11 هجرى منتشر فرمودهاند، در ص 7 ذکر کردهاند که از جمله مسائل بسیارى که از صدر المتألّهین خودش به میدان آورده و از آن بحث نموده است و قبل از او سابقه نداشته و معهود نبوده است؛ یکى تقسیم وجود به خارجى و ذهنى؛ و یکى تقسیم وجود به مستقلّ و رابط؛ و یکى تقسیم وجود بر لنفسه و لغیره مىباشد.
[5]. توحید علمی و عینى، ص 293.
[6]. ر. ک: جوادی آملی، عبدالله، رحیق مختوم شرح حکمت متعالیه(صدر الدین شیرازی)، ج1، ص 532، قم، اسراء، ١٣٨۶ش.