کد سایت
fa52282
کد بایگانی
64340
نمایه
تفسیر سوره ضحی
طبقه بندی موضوعی
تفسیر,مناقب و ویژگی ها
برچسب
پیامبر اسلام|ضحی|مهربانی با یتیم
خلاصه پرسش
تفسیر سوره ضحی را میخواستم و نیز اینکه چرا پروردگار در این سوره، پیامبر را یتیم و گمراه و فقیر میخواند؟ و چرا او را از بدرفتاری با یتیمان و فقیران نهی میکند، مگر پیامبر با آنها بدرفتاری میکرد؟!
پرسش
تفسیر سوره ضحی با توجه به نکات زیر را بیان کنید:
1. چرا خداوند در آیه 6 سوره ضحی پیامبر را یتیمی میخواند که در پناه خود جای داده است؟ 2. فلسفه واژههای «ضالا فهدی» و «عائلا فاغنی»به عنوان خطاب به پیامبر چیست؟ 3. در آیه 9 و 10سوره ضحی به پیامبر گفته میشود «با یتیم و فقیر به خوبی رفتار کن» چرا؟ مگر پیامبر با آنها بدرفتاری میکرد؟
پاسخ اجمالی
سوره «ضحی»، در مکه و برای دلداری پیامبر اسلام(ص) نازل شده است که برخی آیات آن در مورد گذشته پیامبر(ص) است که باید چراغ راه آینده او باشد. تعابیر موجود در این آیات را نیز نمیتوان توهینی به حضرتشان برشمرد.
پاسخ تفصیلی
سوره «الضحی»، دارای یازده آیه میباشد و در مکه بر پیامبر اسلام(ص) نازل شده است.[1]
پیرامون شأن نزول این سوره، نظراتی وجود دارد که تمام آنها در این نکته مشترکند که هدف از نزول این سوره، دلداریدادن به پیامبر و بیان الطاف الهى نسبت به حضرتشان است.
در این سوره ابتدا دو سوگند وجود دارد، سپس سه نعمت به پیامبر(ص) یادآوری شده و در پی آن، سه دستور مهم به ایشان اعلام میشود.
اکنون این آیات را مرور میکنیم:
1. «وَ الضُّحَى»؛ سوگند به روشنایى روز!
برخی مفسران منظور از «ضحی» را تمام روز دانسته[2] و برخی نیز آنرا به هنگام ظهر معنا کردهاند.[3]
در مورد دلیل چنین سوگندی نیز در کتب تفسیری مطالبی بیان شده است.[4]
2 . «وَ الَّیْلِ إِذا سَجى»، سوگند به شب چون آرام گیرد!
برخی آرامش شب را هنگامی میدانند که اهل زمین آرام گرفته و همه چیز در سکوت قرار میگیرد[5] و برخی نیز استقرار تاریکی شب را مقصود دانستهاند[6] که این دو تفسیر، تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند.
2. «ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلى * وَ لَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولى * وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى»؛ [که] پروردگارت تو را وانگذاشته، و دشمن نداشته است. و قطعاً آخرت براى تو از دنیا نیکوتر خواهد بود. و بزودى پروردگارت تو را عطا خواهد داد، تا خرسند گردى.
ابتدای این آیات پاسخ سوگندهایی است که در آیات گذشته وجود داشت. در همین راستا، گویا خداوند خطاب به پیامبرش میفرماید که از همان ابتدای خلقت، ترا دوست داشته و به حال خود وانگذاشتهایم.[7]
آری! چقدر زیبا است که خداوند قسم یاد کند که مراقب و دوستدار بندهاش بوده و این نشان از جایگاه والای پیامبر اسلام دارد.
با این حال، خداوند وعده بزرگتری به پیامبر میدهد که به نوعی بیشترین احترام پروردگار نسبت به بنده خاصش است: «آنقدر به تو میبخشیم که راضى شوى»!
خلاصه این آیات آن است که در دنیا بر دشمنان پیروز خواهى شد و آئین تو جهانگیر خواهد گشت، و در آخرت نیز مشمول بزرگترین مواهب خواهى بود.[8]
البته برخی، هدیههای پروردگار را در نعمتهایی؛ مانند پیروزی بر دشمنان در جنگها و ... خلاصه کردهاند[9] اما آنچه در روایات شیعی وجود دارد، بسیار برتر از اینها بوده و بخش وسیعی از آن در جهان آخرت نمودار میشود.[10]
3. «أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوى* وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدى * وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنى»؛ آیا خدا تو را یتیمى نیافت و در پناه خود جاى داد؟ آیا تو را گمگشتهای نیافت که تو را راهنمایى کرد؟ آیا تو را تنگدست نیافت و توانگرت ساخت؟!
این آیات بیان برخی از نعمتهای خداوند بر پیامبر اسلام میباشد. شکی نیست که پیامبر یتیمی بود که خداوند او را در پناه خود قرار داد و توسط ابوطالب، سرپناهی برای او ایجاد کرد.
درباره تفسیر «ضالاً»(گمگشته یا گمراه) نظرات مختلفی بیان شده که به مواردی از آنها اشاره میکنیم:
الف. منظور این است که پیامبر به شریعت و قرآن علم نداشت و این خداوند بوده که او را به این علوم مفتخر نمود.[11]
این محتوا در برخی دیگر از آیات نیز ذکر شده است؛ مانند: «تو نمیدانستى کتاب چیست و نه ایمان [کدام است؟] ولى آنرا نورى گردانیدیم».[12]
ب. مراد از گمراهی در اینجا، این است که اگر خداوند او را به نعمت هدایت مفتخر نمیکرد، او گمراه بود، اما خداوند این نعمت را به ایشان داد و بر همین اساس، گمراه نشد.[13]
ج. پیامبر اسلام در میان قومی گمراه بوده و این خداوند بوده که او را از میان آنان به رستگاری رساند.[14]
اقوال دیگری نیز در این زمینه وجود دارد.[15]
«عائل» به معنای فقیر است[16] که البته برخی قیودی به آن اضافه کردهاند.[17] پیامبر در ابتدا سرمایهای که بتواند پشتوانه مالی تبلیغ اسلام باشد نداشت و خداوند به وسیله حضرت خدیجه او را از اموال دیگران بینیاز کرد.
در این آیات، نباید تصوّر شود که بیان این امور از مقام پیامبر(ص) میکاهد و یا توصیفى منفى از سوى پروردگار درباره ایشان است، بلکه این در حقیقت بیان الطاف الهى و اکرام و احترام او نسبت به این پیامبر بزرگ است، هنگامى که محبوب، سخن از الطافش نسبت به عاشق دلباخته میگوید خود عین لطف و محبت است و دلیل بر عنایت خاص او است، و به همین دلیل با شنیدن این الفاظ از سوى محبوب، روح تازه میشود و جان او صفا مییابد.[18]
4. «فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَرْ * وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ * وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ»؛ و اما [به شکرانه این همه نعمت] یتیم را خوار و رانده مکن و تهیدست حاجتخواه را [به بانگ زدن] از خود مران و نعمتهاى پروردگارت را بازگو کن.
«فَلا تَقْهَرْ» به این معنا است که به یتیم ظلم نکرده و حق او را از بین مبر.[19]
و «لا تنهر»؛ یعنی اینکه فقیر را رد نکرده و او را ناامید مکن.[20]
البته مشخص است که این حکم در مورد افرادی است که واقعاً فقیرند.
آخرین آیه این سوره دارای محتوای بس گرانسنگ است. بازگو کردن نعمت، گاه با زبان است و تعبیراتى که حاکى از نهایت شکر و سپاس باشد، اما باید توجه داشت که به غرور و برتریجویى منجر نشود و گاه با عمل است به این ترتیب که از آن انفاق و بخشش در راه خدا کند، بخششى که نشان دهد خداوند نعمت فراوانى به او عطا کرده است.[21]
هیچکدام از این توصیهها نشانگر آن نیست که پیامبر(ص) در گذشته، رفتاری مخالف با آنچه در این آیات آمده داشته است، بلکه بدان معناست که این روش صحیح باید همچنان با قوّت و قدرت ادامه یابد؛ مانند آنچه در اولین آیه سوره احزاب آمده که «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّه»؛ ای پیامبر! تقوا پیشه کن! و این بدان معنا نیست که حضرتشان در گذشته اهل تقوا نبوده است.
پیرامون شأن نزول این سوره، نظراتی وجود دارد که تمام آنها در این نکته مشترکند که هدف از نزول این سوره، دلداریدادن به پیامبر و بیان الطاف الهى نسبت به حضرتشان است.
در این سوره ابتدا دو سوگند وجود دارد، سپس سه نعمت به پیامبر(ص) یادآوری شده و در پی آن، سه دستور مهم به ایشان اعلام میشود.
اکنون این آیات را مرور میکنیم:
1. «وَ الضُّحَى»؛ سوگند به روشنایى روز!
برخی مفسران منظور از «ضحی» را تمام روز دانسته[2] و برخی نیز آنرا به هنگام ظهر معنا کردهاند.[3]
در مورد دلیل چنین سوگندی نیز در کتب تفسیری مطالبی بیان شده است.[4]
2 . «وَ الَّیْلِ إِذا سَجى»، سوگند به شب چون آرام گیرد!
برخی آرامش شب را هنگامی میدانند که اهل زمین آرام گرفته و همه چیز در سکوت قرار میگیرد[5] و برخی نیز استقرار تاریکی شب را مقصود دانستهاند[6] که این دو تفسیر، تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند.
2. «ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلى * وَ لَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولى * وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى»؛ [که] پروردگارت تو را وانگذاشته، و دشمن نداشته است. و قطعاً آخرت براى تو از دنیا نیکوتر خواهد بود. و بزودى پروردگارت تو را عطا خواهد داد، تا خرسند گردى.
ابتدای این آیات پاسخ سوگندهایی است که در آیات گذشته وجود داشت. در همین راستا، گویا خداوند خطاب به پیامبرش میفرماید که از همان ابتدای خلقت، ترا دوست داشته و به حال خود وانگذاشتهایم.[7]
آری! چقدر زیبا است که خداوند قسم یاد کند که مراقب و دوستدار بندهاش بوده و این نشان از جایگاه والای پیامبر اسلام دارد.
با این حال، خداوند وعده بزرگتری به پیامبر میدهد که به نوعی بیشترین احترام پروردگار نسبت به بنده خاصش است: «آنقدر به تو میبخشیم که راضى شوى»!
خلاصه این آیات آن است که در دنیا بر دشمنان پیروز خواهى شد و آئین تو جهانگیر خواهد گشت، و در آخرت نیز مشمول بزرگترین مواهب خواهى بود.[8]
البته برخی، هدیههای پروردگار را در نعمتهایی؛ مانند پیروزی بر دشمنان در جنگها و ... خلاصه کردهاند[9] اما آنچه در روایات شیعی وجود دارد، بسیار برتر از اینها بوده و بخش وسیعی از آن در جهان آخرت نمودار میشود.[10]
3. «أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوى* وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدى * وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنى»؛ آیا خدا تو را یتیمى نیافت و در پناه خود جاى داد؟ آیا تو را گمگشتهای نیافت که تو را راهنمایى کرد؟ آیا تو را تنگدست نیافت و توانگرت ساخت؟!
این آیات بیان برخی از نعمتهای خداوند بر پیامبر اسلام میباشد. شکی نیست که پیامبر یتیمی بود که خداوند او را در پناه خود قرار داد و توسط ابوطالب، سرپناهی برای او ایجاد کرد.
درباره تفسیر «ضالاً»(گمگشته یا گمراه) نظرات مختلفی بیان شده که به مواردی از آنها اشاره میکنیم:
الف. منظور این است که پیامبر به شریعت و قرآن علم نداشت و این خداوند بوده که او را به این علوم مفتخر نمود.[11]
این محتوا در برخی دیگر از آیات نیز ذکر شده است؛ مانند: «تو نمیدانستى کتاب چیست و نه ایمان [کدام است؟] ولى آنرا نورى گردانیدیم».[12]
ب. مراد از گمراهی در اینجا، این است که اگر خداوند او را به نعمت هدایت مفتخر نمیکرد، او گمراه بود، اما خداوند این نعمت را به ایشان داد و بر همین اساس، گمراه نشد.[13]
ج. پیامبر اسلام در میان قومی گمراه بوده و این خداوند بوده که او را از میان آنان به رستگاری رساند.[14]
اقوال دیگری نیز در این زمینه وجود دارد.[15]
«عائل» به معنای فقیر است[16] که البته برخی قیودی به آن اضافه کردهاند.[17] پیامبر در ابتدا سرمایهای که بتواند پشتوانه مالی تبلیغ اسلام باشد نداشت و خداوند به وسیله حضرت خدیجه او را از اموال دیگران بینیاز کرد.
در این آیات، نباید تصوّر شود که بیان این امور از مقام پیامبر(ص) میکاهد و یا توصیفى منفى از سوى پروردگار درباره ایشان است، بلکه این در حقیقت بیان الطاف الهى و اکرام و احترام او نسبت به این پیامبر بزرگ است، هنگامى که محبوب، سخن از الطافش نسبت به عاشق دلباخته میگوید خود عین لطف و محبت است و دلیل بر عنایت خاص او است، و به همین دلیل با شنیدن این الفاظ از سوى محبوب، روح تازه میشود و جان او صفا مییابد.[18]
4. «فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَرْ * وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ * وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ»؛ و اما [به شکرانه این همه نعمت] یتیم را خوار و رانده مکن و تهیدست حاجتخواه را [به بانگ زدن] از خود مران و نعمتهاى پروردگارت را بازگو کن.
«فَلا تَقْهَرْ» به این معنا است که به یتیم ظلم نکرده و حق او را از بین مبر.[19]
و «لا تنهر»؛ یعنی اینکه فقیر را رد نکرده و او را ناامید مکن.[20]
البته مشخص است که این حکم در مورد افرادی است که واقعاً فقیرند.
آخرین آیه این سوره دارای محتوای بس گرانسنگ است. بازگو کردن نعمت، گاه با زبان است و تعبیراتى که حاکى از نهایت شکر و سپاس باشد، اما باید توجه داشت که به غرور و برتریجویى منجر نشود و گاه با عمل است به این ترتیب که از آن انفاق و بخشش در راه خدا کند، بخششى که نشان دهد خداوند نعمت فراوانى به او عطا کرده است.[21]
هیچکدام از این توصیهها نشانگر آن نیست که پیامبر(ص) در گذشته، رفتاری مخالف با آنچه در این آیات آمده داشته است، بلکه بدان معناست که این روش صحیح باید همچنان با قوّت و قدرت ادامه یابد؛ مانند آنچه در اولین آیه سوره احزاب آمده که «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّه»؛ ای پیامبر! تقوا پیشه کن! و این بدان معنا نیست که حضرتشان در گذشته اهل تقوا نبوده است.
[1]. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج 4، ص 503، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1377ش.
[2]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 30، ص 147، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، 1412ق.
[3]. فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، تحقیق، اعلمی، حسین، ج 5، ص 340، تهران، انتشارات الصدر، چاپ دوم، 1415ق.
[4]. فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 31، ص 191، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق.
[5]. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق، عطیة، علی عبدالباری، ج 15، ص 373، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
[6]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 10، ص 764، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[7]. ثعلبی نیشابوری، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج 10، ص 224، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1422ق.
[8]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 27، ص 99، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[9]. زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 4، ص 766، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ سوم، 1407ق.
[10]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، موسوی جزائری، سید طیب، ج 2، ص 427، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق.
[11]. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 4، ص 768؛ رشیدالدین میبدی، احمد بن ابیسعد، کشف الأسرار و عدة الأبرار، تحقیق، حکمت، علی اصغر، ج 10، ص 525، تهران، امیر کبیر، چاپ پنجم، 1371ش.
[12]. شوری، 52.
[13]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 20، ص 310، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[14]. سمرقندى، نصربن محمد بن احمد، بحر العلوم، ج 3، ص 592، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، بیتا.
[15]. ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، زاد المسیر فی علم التفسیر، تحقیق، المهدی، عبدالرزاق، ج 4، ص 458، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ اول، 1422ق.
[16]. مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، تهران، ج 7، ص 579، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1424ق.
[17]. بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل و اسرار التأویل، تحقیق، مرعشلی، محمد عبد الرحمن، ج 5، ص 319، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1418ق.
[18]. تفسیر نمونه، ج 27، ص 106.
[19]. جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 30، ص 150.
[20]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 768.
[21]. تفسیر نمونه، ج 27، ص 108.