لطفا صبرکنید
بازدید
5157
آخرین بروزرسانی: 1397/10/30
کد سایت fa54796 کد بایگانی 67405 نمایه شبهه اعتبار کتاب مقدس به اعتبار مخاطب آن
طبقه بندی موضوعی شبهه شناسی
برچسب کتاب مقدس|محتوا|اعتبار|مخاطب|شبهه|مستشرقین
خلاصه پرسش
فهم دین و حقیقت توسط عقل چگونه اتفاق می‌افتد؟
پرسش
یکی از مستشرقین می‌گوید یک متن ممکن است برای فرد یا گروهی کتاب مقدس باشد و برای گروهی دیگر صرفاً یک متن یا کتاب عادی باشد؛ یعنی این مستشرق اعتبار کتاب مقدس را به مخاطب آن می‌دهد، نه محتوا و مصدر. به این شبهه چه پاسخی می‌توان داد؟
پاسخ اجمالی
در مورد فهم دین توسط عقل، دو مکتب «مطلق‌‏گرایی» و «نسبی‌گرایی» وجود دارد.
نسبی‌گرایان بر این باورند که صور و ماهیات اشیاء، به صورت مطلق و دست نخورده پا به ذهن انسان نمی‌‏نهند، بلکه از دو عامل اثر می‌‏پذیرند: یکى شرایط زمانى و مکانى مدرِک و دیگری دستگاه ادراکى او.
این نظریه بر این پایه استوار است که حقیقت خارجى هیچ‌گاه چنان‌که هست، به ذهن نمی‌آید و در مسیر انتقال به مغز، با صدها تأثیر و تأثّر مواجه می‌شود. فهم مطلق هر واقعیّتى تنها آن‏‌گاه ممکن مى‏شود که همه اسرار جهان آشکار گردد.
در مقام رد این نظریه باید گفت؛ دست‌آورد این اندیشه چیزی جز شکّاکیّت و نسبیّت‏‌گرایى نیست، همچنین خصیصه ذاتى علم این است که هرگز نسبیّت و زمان و مکان نمی‌پذیرد؛ لذا تحولات نفسانی برای عالم است، نه علم او.
پاسخ تفصیلی
در مورد فهم حقیقت توسط عقل، دو مکتب اصلی وجود دارد:
الف) مطلق‏‌گرایی: مطلق‌‏گرایان گروهی هستند که معتقدند واقعیّات همان‌طوری که در جهان خارج از ذهن وجود دارند، به ذهن می‌آیند و ذهن آدمى در آنها دخل و تصرّف نمی‌‏کند. در باور مطلق‌‏گرایان، علم داراى طبیعت واقع‌‏نمایى است و تأثیر ذهن و شرایط مادّى بر ادراک انسان، حالت استثنایى دارد.
ب) نسبی‌گرایی: گروهی دیگر واقع‌‏نمایى علم را نسبى می‌‏دانند و بر این باورند که صور و ماهیات اشیاء، به صورت مطلق و دست نخورده پا به ذهن انسان نمی‌نهند، بلکه از دو عامل اثر می‌پذیرند: یکى شرایط زمانى و مکانى مدرِک و دیگری دستگاه ادراکى او است. این نظریه به نسبیّت معرفت معروف است؛ نسبى بودن فهم انسان‏، به این معنا که منکر مطلق واقعیّت است و یا منکر توانایى انسان براى نیل به واقعیّت است.[1]
نسبی‌گرایان بر این گمان‏ هستند که وجود ذهنى، صورت موجود خارجى نیست؛ بلکه صورت رمزى آن است؛ زیرا صورت باید به تمام و کمال با واقع مطابق باشد؛ چنان‌که اگر به خارج راه یابد، همان عین خارجى باشد؛ در حالی‌که در رمز، به اندک مشابهتى بسنده می‌کند. کیفیّت ظهور و بروز آنچه بر ما معلوم می‌شود - افزون بر عوامل خارجى- به کیفیّت عمل اعصاب ما نیز وابسته است؛ از این‌رو، ممکن نیست که اشیاء به گونه دست نخورده بر قواى ادراکى ما ظاهر شوند و بدین سان، این اشیاء در همان حال که حقیقت‏ هستند، نسبى‏ هستند.[2]
دلیل نسبی‌‏گرایان
قائلین نظریّه نسبیّت معرفت براى نظریّه خویش دلایلى دارند که برخى از آنها عبارت‌‏اند از:
1. انسان موجودی مادّى است. اندیشه او نیز واقعیّتى مادّى است که از گذر ابزارهاى مادّى معیّنى در داد و ستد با جهان خارج حاصل می‌‏شود.
پدیده معرفتى در مسیر انتقال به مغز، با صدها تأثیر و تأثّر مواجه می‌‏شود و تحوّل‌‏ها و دگرگونی‌‏هایى می‌‏پذیرد که با شرایط مادّى عنصر منتقل‏‌شونده و محیط و مسیر حرکت آن تناسب دارد.
بدین ترتیب، آنچه در فرآیند معرفتى تحقّق می‌‏پذیرد، همواره پدیده‏اى نسبى است که تحت تأثیر محیط شکل‌‏گیرى خود است. تغییر دائم محیط علمى و عنصر زمان، خصلت عصرى بودن را نیز به معرفت پیش‏کش می‌‏کند.[3]
2. اندیشه بشرى چیزى جز توسعه فرضیّه‌‏هاى گذشته نیست. بنابراین، دانش نو، پیش از ورود به فضاى فهم انسان، در قالب پیش‏‌فرض‌‏هاى گذشته، سازمان می‌‏یابد. در حقیقت، فهم، چیزى جز بازسازى یافته‌‏هاى جدید نیست. پس یافته‌‏ها و فراورده‌‏هاى علمى، هرگز متن حقیقت خارجى نیستند. به عبارت دیگر، حقیقت خارجى هیچ‌گاه چنان‌که هست، به ذهن نمی‌‏آید. علم، نتیجه ترکیب دانسته‌‏هاى درونى و داده‌‏هاى بیرونى و متناسب با پیش‌‏فرض‌‏هاى عالِم است؛ لذا قالب‌‏هاى ذهنى، پایدار و استوار نیستند و در زمان‏‌هاى مختلف، گونه‌‏هاى متفاوت می‌‏یابند.[4]
3. علوم پیشین با دریافت دانش‌‏هاى پسین دگرگون می‌‏شوند؛ از این‌رو، شناخت هر کس متناسب با مجهولات او است؛ لذا فهم مطلق هر واقعیّتى تنها آن‏‌گاه ممکن می‌‏شود که همه اسرار جهان آشکار گردد. تا اسرار جهان و همه‏ مجهولات آدمى کشف نگردند، هیچ‌یک از معارف و علوم به گونه مطلق اعتمادپذیر نیستند.[5]
نقد نظریه نسبی گرایانه
نظریه نسبی بودن علوم دارای اشکالات متعددی است که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.[6]
1. دست‌آورد اندیشه نظریّه نسبیّت معرفت، چیزی جز شکّاکیّت و نسبیّت‏‌گرایى نیست؛ زیرا اگر معرفت بشرى را نسبى بشماریم، دیگر نمی‌‏توانیم به حکایت‌‏گرى گزاره‌‏هاى علمى از واقعیّت اعتماد کنیم؛ چه معرفت بشرى را پدیده جدید مادّى و حاصل ترکیب خصوصیّات ذهن با واقعیّت‌‏هاى خارجى بدانیم و چه پدیده‏اى متناسب با داشته‌‏هاى پیشین و داده‌‏هاى پسین.
بنابر این نظریّه هیچ حکمى از احکام شریعت به فهم آدمى نمی‌‏رسد و هیچ گوینده‌‏اى، مراد خویش را به شنونده نمی‌‏فهماند. آنچه گوینده می‌‏گوید، پیش از رسیدن به شنونده، بارها دگرگون می‌‏شود و اگر به سلامت به منزل رسد، تنها در نظام معرفتى شخصى معیّن معنا می‌‏دهد. بدین سان، روشن می‌‏شود که برآیند این نظریّه جز شکّاکیّت و انکار شناخت نیست‏.[7]
2. خصیصه ذاتى علم این است که هرگز نسبیّت و زمان و مکان نمی‌‏پذیرد و نمی‌‏توان حکایت علم را از واقعیّت در شرایط و زمان‏‌هاى گوناگون، مختلف پنداشت؛ یعنی نمی‌توان گفت که علم به یک واقعیت خاص، نسبت به یک شرایط و در یک زمان به یک گونه است و در شرائط و زمان دیگر به گونه دیگری است.
به عنوان نمونه، علم به سنت ثابت پیامبران هیچ‌گونه تغییری نمی‌پذیرد و اگر تغییری در آن ایجاد شود، در واقع آن دانسته از بین رفته است و تبدیل به جهلی بسیط یا مرکب شده است.[8]
3. ظهور هر جمله و مفهوم هر قضیه در زمان‌ها و شرایط، مختلف باشد، این اشکال را به وجود می‌آورد که ما به کدام فهم می‌توانیم اطمینان کنیم و کدام مفهوم را مطابق با واقع بدانیم؟[9]
4. تحول در نفس علم انجام نمی‌شود، بلکه تحولات نفسانی عالم است که در طی مراتب دانش و با گذر از مقدمات علمی خاص و بر اساس نظم مشخص حاصل می‌شود.[10]
5. طرفداران نظریّه نسبیت معرفت، از پاره‌‏اى مبادى علوم جزئى براى اثبات نظریّه خود سود می‌‏برند؛ امّا هیچ‌یک از آنها نسبى بودن فهم را نتیجه نمی‌‏دهد. در یکى از دلیل‏‌ها، از فعل و انفعال مادّى سخن رفته است که همزمان با وجود یافتن علم در دستگاه عصبى انسان رخ می‌‏دهد. در دلیلى دیگر از عوامل اجتماعى و روانى یاد شده است که در پدید آمدن علوم متناسب با خود، دخیل‏ هستند و علوم دیگر را برنمی‌‏تابند. این مقدّمات، هر چند از امور مشهودند و در علوم تبیین مى‏گردند، امّا زمینه‏‌هاى فهم انسانى‏ هستند، نه خود آن.
توضیح آن‌که نفس انسان، از جهان طبیعت نشأت گرفته و با حرکت جوهرى، مراحل گوناگون تکامل را طى می‌‏کند تا به مقامات عالى روحانى دست یابد و تا به تجرّد نرسد، با مادّه در ارتباط است و از تحصیل مقامات جدید باز نمی‌‏ایستد. این حرکت مستمر- که تحت تأثیر عوامل گوناگون است و با اشکال و صور گوناگون ظاهر می‌‏شود- زمینه پدید آمدن کمالات علمى را نیز فراهم می‌‏سازد.
انسان ناگزیر است که براى رسیدن به هر دانشى، از قوّه متناسب بهره گیرد؛ مثلاً براى پاره‌‏اى دانش‌‏ها از قوّه باصره سود می‌‏جوید و براى پاره‌‏اى دیگر، از قوّه سامعه و .... نیازهاى فردى و اجتماعى و انگیزه‌‏هاى مرتبط با آنها نیز از شرایط بایسته تحصیل علوم گوناگون‌‏اند. بنابراین، آنچه در متن زمان جاى دارد و عصرى و تاریخى است و آنچه متناسب با شرایط دگرگونى می‌‏یابد و تغییر می‌‏کند و نسبى است، تلاش‌‏ها و حرکت‌‏هاى علمى است؛ امّا چون انسان به مطلوب می‌‏رسد، از تاریخ می‌‏گذرد و به حقیقتى ثابت دست می‌‏یابد که بر زمان و مکان فائق است و از تغییر و تحوّل فارغ است و آن، همان علم و معرفت است.[11]
 
 

[1]. جوادی آملی، عبد الله، شریعت در آینه معرفت، ص 269، قم، اسراء، چاپ اول، 1372 ق.
[2] پژوهشکده تحقیقات اسلامى‏، فرهنگ شیعه، ص 440، قم، زمزم هدایت‏، ‏چاپ دوم، 1386ش‏.
[3]. شریعت در آینه معرفت، ص 270.
[4]. همان، ص 272.
[5]. همان، ص 273.
[6]. برای آگاهی بیشتر، ر. ک: شریعت در آینه معرفت، ص 270 به بعد شود.
[7]. شریعت در آینه معرفت، ص 276.
[8]. همان، ص 278.
[9]. همان، ص 295.
[10]. همان، ص 287.
[11]. همان، ص 283؛ ر. ک: «استدلال بر شکاکیت، مغز در خمره‏ مجازی حقیقت بازی» 25597؛ «سوفسطایی ، شکاکیت ، شک ، خواب»، 89310؛ «تفاوت میان حقیقت و واقعیت، حقیقت و واقعیت امری ثابت یا نسبی»، 27204.