کد سایت
fa56951
کد بایگانی
69965
نمایه
تفاوت پیامبر اسلام(ص) با دیگر انبیا در مودت و دوستی اهل بیت(ع)
طبقه بندی موضوعی
تفسیر,اهل بیت و ذوی القربی
خلاصه پرسش
چرا خداوند به عموم پیامبران خطاب میکند تا به مردم بگویند که هیچ پاداشی از آنان نمیخواهند، اما به پیامبر اسلام(ص) اجازه داده تا یک پاداش - و آن هم دوستی اهل بیت(ع) - را از مردم بخواهد؟
پرسش
چرا خداوند بین خطاب به رسول اکرم(ص) و خطاب به انبیای دیگر فرق گذاشته است؛ در خطاب به رسول اکرم(ص) میفرماید: «قل لا أسئلکم علیه اجراً الاّ المودّة فی القربی»، ولی در خطاب به سایر پیامبران(ع) فرمود: «قل لا اسئلکم علیه اجراً ان اجری الا علی الله»؟
پاسخ اجمالی
علت اینکه پروردگار متعالی در مورد پیامبر اعظم(ص)، «دوستی اهل بیت» را به عنوان پاداش مطرح کرد؛ این بود که رسالت حضرتشان برای همهی زمانها و مکانها است؛ یعنی خط رسالت پیامبر(ص) در همهی زمانها و مکانها امتداد دارد و امتداد خط رسالت تا پایان جهان با ولایت اهل بیت(ع) است. آنان امتداد همان خط و مسیرند، نه مسیر دیگری! تمامشان یک نورند؛ تجلّیات مختلف یک حقیقت اند؛ همگی انسان کاملاند. به بیان دیگر، دلیل این مودتی که اجر رسالت قرار گرفته، آن است که اهل بیت پیامبر(ص)، «سبیل الی الله» هستند؛ یعنی تمام سلسله امامان، راهنمای به حق و بدون اشتباه میباشند. این همان چیزی است که برگرفته از قرآن بوده و شیعه اثناعشری بدان اعتقاد دارد.
پاسخ تفصیلی
مقدمه
رسول گرامی اسلام(ص) آخرین پیامآور وحی است که آخرین نسخه هدایت بشری را از سوی پروردگار برای بشر به ارمغان آورد؛ نسخهی هدایتی که نه برای قطعهای خاص از زمین، و نه برای دورهای خاص از زمان، بلکه برای همه زمانها و همه زمینها است. رسالتی است که آمده تا بماند، نه آنکه مانند رسالتهای گذشته برای دوره خاصی از زمان یا برای مردم خاصی باشد. آمده است تا همهی مردم در همهی زمانها را تا قیام قیامت هدایت کند.
تفاوت پیامبر اکرم(ص) با دیگر پیامبران در درخواست اجر رسالت
پیامبر اکرم(ص) با دیگر انبیا تفاوتهایی دارد.[1] یکی از آن تفاوتها مربوط به خطابات خداوند در قرآن است؛ در همین راستا، سخنی که مخاطب آن، پیامبر(ص) است، با سخنی که دیگر پیامبران، مخاطب قرار میگیرند، تفاوتهایی دارد. خداوند بارها به تمام پیامبران میگوید تا به مردم اعلام کنند در قبال این خدمت بزرگی که به آنان میکنند، هیچ اجر و مزدی نمیخواهند و اجرشان تنها با خدا است.[2] اما هنگامی که رسالت خاتم مطرح میشود در خطاب به پیامبر اکرم(ص)، نوع سخن تغییر میکند. پروردگار به پیامبر(ص) اجازه میدهد تا از مردم پاداش دریافت کند، آن هم تنها یک پاداش که عبارت از دوستی اهل بیت(ع) است:
«به مردم بگو که من هیچ پاداشى از شما برای رسالتم درخواست نمیکنم جز دوستداشتن نزدیکانم [اهل بیتم] و هر کس کار نیکى انجام دهد، بر نیکىاش مىافزاییم چرا که خداوند، آمرزنده و سپاسگزار است».[3]
دوستی اهل بیت، پاداش رسالت است
چرا خداوند - برخلاف دیگر پیامبران - به پیامبر ما اجازه دریافت یک پاداش را داده است؟ مگر - برخلاف پیامبران دیگر - رسول خدا(ص) توقع پاداش از مردم را داشت که خدا چنین اجازهای به ایشان داد؟! آیا «دوستی اهل بیت» به عنوان یک امر عاطفی آنقدر مهم بود که آیهای در شأن آن نازل شود؟! آیا مقصود آیه تنها این است؟!
چرا دیگر پیامبران، دوستی خاندان خود را به عنوان پاداش نخواستند؟ چرا با وجود مادری مثل مریم(س)، حضرت عیسی(ع) نفرمود که من جز دوستی مادرم پاداش دیگری از شما نمیخواهم؟! چرا حضرت موسی(ع) برای بزرگداشت مادر و خواهرش که در قرآن به بزرگی از آن دو یاد شده است، چنین درخواستی نداشت؟! چرا دریافت چنین پاداشی ویژه نبی اکرم(ص) میباشد؟!
خداوند پاسخ این پرسشها را در قرآن داده است: «بگو: هر اجر و پاداشى از شما خواستهام براى خود شما است، اجر من تنها بر خداوند است، و او بر همه چیز گواه است». [4] یعنی این اجری که من از شما مطالبه میکنم برای خودم نیست؛ اجر من نیز مانند پیامبران گذشته با خدا است، آنچه نیز که به عنوان پاداش از شما خواستم برای خودتان است؛ یعنی دوستی اهل بیت(ع) را اگرچه به عنوان پاداش خودم مطرح کردم، اما در نهایت سود همین پاداش نیز به شما خواهد رسید.
منفعت دوستی اهل بیت(ع) چگونه به مردم بر میگردد؟
خداوند در جای دیگری از قرآن، چگونگی برگشت این منفعت به مردم را نیز بیان مینمایند: «قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبیلاً»؛[5] به مردم بگو من از شما مطالبه اجری نمیکنم مگر آن کسانی که در جستوجوی راهی به سوی خدا هستند.
اگر مجموع آیات را کنار هم قرار دهیم چند نتیجه به دست خواهد آمد:
1. مقصود از دوستی اهل بیت(ع) تنها منحصر به محبت عاطفی نبوده، بلکه منظور پیروی عملی از دستورات آنها است. البته برخی مطرح میکنند که این آیه از ما دوستی اهل بیت را خواسته و ما نیز آنان را دوست داریم و این موضوع ربطی به امامت و خلافت ندارد! در این زمینه باید گفت؛ چنین تفسیری مخالف با قرآن است. قرآن کریم در ابن باره میفرماید: «پاداشی که از شما خواسته شده به نفع شما است» و «فایدهٔ این پاداش به افرادی خواهد رسید که میخواهند در مسیر خدا گام بردارند». این آیات هنگامی که در کنار «آیه مودت» مورد تحلیل قرار گیرند[6] این نکته به دست خواهد آمد که اهل بیت(ع) باید، امام و الگوی مسلمانان باشند؛ زیرا گام برداشتن در مسیر خدا نیاز به حرکت دارد و محبت عاطفی به تنهایی تأثیری در زندگی نخواهد داشت، مگر آنکه باعث حرکتی در رفتار، گفتار و عقیده شود؛ یعنی ما به دنبال آنان حرکت کنیم؛ در گفتار، رفتار و عقیده، مسیر آنها را طی کنیم. برای همین است که ما شیعه(پیرو) هستیم؛ یعنی دنبالهرو اهل بیت(ع) هستیم و مفتخریم که در این زمینه به دستور قرآن عمل میکنیم. «مودت فی القربی» یعنی پیروی از اهل بیت که البته برخاسته از محبت و عشق به آنان است.
بنابراین مفهوم این آیات از یک سو سخن اهل سنت را رد میکند که لزوم پیروی را از آیه استنباط نمیکنند، چنانچه سخن برخی افراد را نیز رد میکند که میگویند: محبت اهل بیت را داشته باش و هر کاری خواستی بکن! این سخن اشتباه است. اهل بیت(ع) کی و کجا چنین مطلبی را فرمودند؟ محبت اهل بیت هنگامی معنا دارد که ما پیرو آنها باشیم؛ آنها نیامدند که احکام شرعی را تعطیل کنند. آنها آمدهاند تا راه و رسم عمل به وظیفه را به ما یاد دهند. خود آنها قهرمان صحنه عمل هستند. بنابراین ما که افتخار پیروی آنان را داریم، باید همانگونه باشیم که امام صادق(ع) فرمودند: «مَعَاشِرَ الشِّیعَةِ کُونُوا لَنَا زَیْناً وَ لَا تَکُونُوا عَلَیْنَا شَیْنا»؛[7] اى شیعیان، شما مایه سربلندی و افتخار ما باشید و باعث سرافکندگی ما نشوید.
رفتار ما باید به گونهای باشد که مورد رضای آنها باشد؛ همانگونه که پیامبر(ص) الگوی ما است،[8] آنآن نیز الگوی ما باشند. ما باید از این الگوها پیروی کنیم؛ اینها ادامه همان مسیر پیامبرند؛ علت اینکه خداوند در مورد پیامبر(ص) دوستی اهل بیتش را مطرح کرد؛ این بود که آن رسالتی که همهی زمانها و مکانها را دربرگیرد؛ برای تحققش باید خط رسالت امتداد پیدا میکرد و امتداد خط رسالت به ولایت اهل بیت(ع) است؛ آنها امتداد همان خط و مسیرند، نه مسیر دیگری. تمامشان یک نورند، تجلّیات مختلف یک حقیقتاند؛ همگی انسان کاملاند؛ اگرچه باب وحی بعد از رسول اعظم(ص) مسدود شد؛ اما این بدان معنا نیست که باب علم الهی هم مسدود شده باشد. اهل بیت(ع) از طریق وجود نازنین پیامبر(ص) به علم الهی راه دارند، اما معارف آنها از سنخ دیگری است و از سنخ معارف عادی که بشر از طریق عادی به دست میآورد نیست.
2. نکته دیگر برگرفته از آیات، این است که اظهار محبت به اهل بیت(ع) نه تنها شرک نیست، بلکه عین توحید است؛ زیرا آنها از خودشان چیزی ندارند؛ آنها راهی به سوی خدا هستند. بنابراین آنچه به شیعه نسبت میدهند که آنها اهل بیت را در مقام الوهیت قرار میدهند، دروغ است. هرکس اهل بیت را در مقام الوهیت قرار دهد به فتوای علمای شیعه از دین خارج شده است. هیچ شیعهای اهل بیت(ع) را (نعوذ بالله) خدا نمیداند. اینها بندگان خالص خدا هستند که همه هستیشان را در راه خدا قرار دادهاند. بله اینها راهی هستند به سوی خدا و الگویی برای خدا پرستان! آنها مانند پیامبر(ص)، بشری هستند مثل ما؛ اما بشری که در مراتب وجود به بالاترین قله انسانی و به تعبیر قرآن به مقام «قَابَ قَوْسَینِْ أَوْ أَدْنىَ»؛[9] و «عِندَ سِدْرَةِ المْنتَهَى»[10] رسیدند؛ یعنی به بالاترین مراتب هستی و قرب الهی دست پیدا کردند و به همین دلیل، برای کسانی که به دنبال راهی به سوی خدا هستند، دوستی اهل بیت راهگشا است.
3. بر این اساس، تفکر شیعی و مدرسه اهل بیت(ع) از متن قرآن برمیخیزد و پیروان مکتب شیعی در واقع به قرآن عمل کرده و پیرو قرآناند.
مقصود از «قربی»
در اینجا بحث در این است که قربی شامل چه افرادی میشود؟ آیا هر کسی که نسبتی با وجود نازنین پیامبر(ص) دارد قربی محسوب میشود؟! آیا هرکس در خاندان آن بزرگوار هست راهی به سوی خدا است؟! آیا ...؟
پاسخ این پرسش را میتوان در قرآن یافت. آنجا که میفرماید: «أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ»؛[11] آیا کسى که هدایت به سوى حق میکند براى پیروى شایستهتر است، یا آنکس که خود هدایت نمیشود مگر آنکه هدایتش کنند؟ شما را چه میشود، چگونه داورى میکنید؟!
این آیه، پرسش را به خودمان برگردانده و از ما میپرسد که با توجه به عقل و وجدان، کدام یک از دو گروه یادشده سزاوار پیروی هستند؟ آیا کسی که به حق راهنمایی میکند، یا آنکه باید دیگری دستش را گرفته و راه را نشانش دهد؟! هر عقل و فطرت سالمی پاسخش روشن است! بدیهی است فردی که به حق هدایت میکند سزاوار پیروی خواهد بود. چنین فردی به حق مطلق، دعوت و هدایت میکند؛ یعنی به چیزی هدایت میکند که واقعاً حق است؛[12] نه اینکه مانند برخی افراد اشتباه کند و گمان کند که حق است.[13] چنین کسی که به سوی حق هدایت میکند معصوم است و خطا و گناه نمیکند؛ آنچه که او دعوت میکند عین حق است؛ بنابراین کسی که معصوم است و خطا نمیکند، صلاحیت پیروی دارد.
بنابراین اگر نبی خاتم(ص) دهها پسرعمو داشت در بین آنها تنها علی(ع) مصداق «قربی» بود؛ زیرا او بود که پیامبر(ص) در وصفش فرمود: «علی با حق و حق با علی است».[14] همین طور اگر پیامبر(ص) دهها نوه میداشت در بین نوادگان حضرتشان، حسنین(ع) مقصود از «قربی» در آیه خواهند بود؛ زیرا پیامبر(ص) تنها در مورد آنان فرمود: «حسن و حسین چه نبرد کنند و چه صلح، هر دو امام خواهند بود».[15] و «حسن و حسین دو آقا و سرور جوانان بهشت هستند».[16]
دلایل فراوان دیگری؛ مانند حدیث معروف کساء؛ [17] آیه تطهیر؛[18] و حدیث ثقلین[19] وجود دارد که نشانگر آن است که مراد از «قربی» همان امامان معصوماند.
نتیجه آن شد که تنها افراد خاصی از خاندان پیامبر(ص) به عنوان امامی هستند که در فهم دین باید به آنان مراجعه کرد؛ و کلامشان در کنار کلام خدا و پیامبر میتواند منبع دین باشد، و این موضوع در حدیث ثقلین توسط پیامبر(ص) بازگو شده است: من از بین شما میروم، اما دو یادگار ماندگار برای شما دارم یکی کتاب خدا که منبع اصلی دین محسوب میشود و دیگر عترت و اهل بیتم.[20]
اهل بیت، مفسران کتاب خدا و تجلی عینی مفاهیم قرآنی در شرایط گوناگون زندگی هستند. شیعه اثناعشری این افتخار را داشته و دارد که در کنار قرآن به ثقل دیگر - یعنی عترت - هم چنگ زده و با مراجعه به اهل بیت(ع)، قرآن را درست فهمیده است. سنت علمای ما در اجتهاد در واقع تبیین مکتب تفسیری اهل بیت(ع) در فهم قرآن است.
تخصص شرط فهم دقیق معارف قرآن
در پایان تذکر یک نکته ضروری است که فهم دقیق معارف قرآن نیاز به تخصص دارد. البته همه باید قرآن را بخوانند؛ قرآن باید کتاب زندگی باشد؛ اما اینکه گاه مطرح میشود که در هیچ مسئلهای لازم نیست به علما رجوع کنید و تقلید برای آدمهای بدون فرهنگ است، سخن نادرست و خلاف مکتب اهل بیت و آیات قرآن است.
خود قرآن میفرماید: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُون».[21] اگر مطلبی را نمیدانید، به کسانی که متخصص هستند مراجعه کنید. این آیه ارجاع به یک امر عقلایی است که هر کس در هر زمینهای تخصص ندارد باید به متخصص مراجعه کند. چگونه همهی افراد حتی کسانی که تخصصی در فهم قرآن ندارند میتوانند قرآن را تفسیر کنند؟ روشن است کسانی میتوانند قرآن را تفسیر کنند که در مدرسه و مکتب اهل بیت تحصیل کرده باشند، به مرتبه اجتهاد برسند، مسیر را یاد بگیرند.
بر این اساس، این ادعا که قرآن نیاز به مفسر نداشته، بلکه خود بیان کننده همه چیز است؛[22] قرآن نیاز به معلم ندارد؛ شما قرآن بخوان هر چه فهمیدی عمل کن! این حرفها خلاف خود قرآن و خلاف سنت پیامبر(ص) و اهل بیت)ع) است. این شبهه مانند شبهات و خرافات دیگری است که از هرسو جامعه اسلامی را تهدید میکند.[23]
رسول گرامی اسلام(ص) آخرین پیامآور وحی است که آخرین نسخه هدایت بشری را از سوی پروردگار برای بشر به ارمغان آورد؛ نسخهی هدایتی که نه برای قطعهای خاص از زمین، و نه برای دورهای خاص از زمان، بلکه برای همه زمانها و همه زمینها است. رسالتی است که آمده تا بماند، نه آنکه مانند رسالتهای گذشته برای دوره خاصی از زمان یا برای مردم خاصی باشد. آمده است تا همهی مردم در همهی زمانها را تا قیام قیامت هدایت کند.
تفاوت پیامبر اکرم(ص) با دیگر پیامبران در درخواست اجر رسالت
پیامبر اکرم(ص) با دیگر انبیا تفاوتهایی دارد.[1] یکی از آن تفاوتها مربوط به خطابات خداوند در قرآن است؛ در همین راستا، سخنی که مخاطب آن، پیامبر(ص) است، با سخنی که دیگر پیامبران، مخاطب قرار میگیرند، تفاوتهایی دارد. خداوند بارها به تمام پیامبران میگوید تا به مردم اعلام کنند در قبال این خدمت بزرگی که به آنان میکنند، هیچ اجر و مزدی نمیخواهند و اجرشان تنها با خدا است.[2] اما هنگامی که رسالت خاتم مطرح میشود در خطاب به پیامبر اکرم(ص)، نوع سخن تغییر میکند. پروردگار به پیامبر(ص) اجازه میدهد تا از مردم پاداش دریافت کند، آن هم تنها یک پاداش که عبارت از دوستی اهل بیت(ع) است:
«به مردم بگو که من هیچ پاداشى از شما برای رسالتم درخواست نمیکنم جز دوستداشتن نزدیکانم [اهل بیتم] و هر کس کار نیکى انجام دهد، بر نیکىاش مىافزاییم چرا که خداوند، آمرزنده و سپاسگزار است».[3]
دوستی اهل بیت، پاداش رسالت است
چرا خداوند - برخلاف دیگر پیامبران - به پیامبر ما اجازه دریافت یک پاداش را داده است؟ مگر - برخلاف پیامبران دیگر - رسول خدا(ص) توقع پاداش از مردم را داشت که خدا چنین اجازهای به ایشان داد؟! آیا «دوستی اهل بیت» به عنوان یک امر عاطفی آنقدر مهم بود که آیهای در شأن آن نازل شود؟! آیا مقصود آیه تنها این است؟!
چرا دیگر پیامبران، دوستی خاندان خود را به عنوان پاداش نخواستند؟ چرا با وجود مادری مثل مریم(س)، حضرت عیسی(ع) نفرمود که من جز دوستی مادرم پاداش دیگری از شما نمیخواهم؟! چرا حضرت موسی(ع) برای بزرگداشت مادر و خواهرش که در قرآن به بزرگی از آن دو یاد شده است، چنین درخواستی نداشت؟! چرا دریافت چنین پاداشی ویژه نبی اکرم(ص) میباشد؟!
خداوند پاسخ این پرسشها را در قرآن داده است: «بگو: هر اجر و پاداشى از شما خواستهام براى خود شما است، اجر من تنها بر خداوند است، و او بر همه چیز گواه است». [4] یعنی این اجری که من از شما مطالبه میکنم برای خودم نیست؛ اجر من نیز مانند پیامبران گذشته با خدا است، آنچه نیز که به عنوان پاداش از شما خواستم برای خودتان است؛ یعنی دوستی اهل بیت(ع) را اگرچه به عنوان پاداش خودم مطرح کردم، اما در نهایت سود همین پاداش نیز به شما خواهد رسید.
منفعت دوستی اهل بیت(ع) چگونه به مردم بر میگردد؟
خداوند در جای دیگری از قرآن، چگونگی برگشت این منفعت به مردم را نیز بیان مینمایند: «قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبیلاً»؛[5] به مردم بگو من از شما مطالبه اجری نمیکنم مگر آن کسانی که در جستوجوی راهی به سوی خدا هستند.
اگر مجموع آیات را کنار هم قرار دهیم چند نتیجه به دست خواهد آمد:
1. مقصود از دوستی اهل بیت(ع) تنها منحصر به محبت عاطفی نبوده، بلکه منظور پیروی عملی از دستورات آنها است. البته برخی مطرح میکنند که این آیه از ما دوستی اهل بیت را خواسته و ما نیز آنان را دوست داریم و این موضوع ربطی به امامت و خلافت ندارد! در این زمینه باید گفت؛ چنین تفسیری مخالف با قرآن است. قرآن کریم در ابن باره میفرماید: «پاداشی که از شما خواسته شده به نفع شما است» و «فایدهٔ این پاداش به افرادی خواهد رسید که میخواهند در مسیر خدا گام بردارند». این آیات هنگامی که در کنار «آیه مودت» مورد تحلیل قرار گیرند[6] این نکته به دست خواهد آمد که اهل بیت(ع) باید، امام و الگوی مسلمانان باشند؛ زیرا گام برداشتن در مسیر خدا نیاز به حرکت دارد و محبت عاطفی به تنهایی تأثیری در زندگی نخواهد داشت، مگر آنکه باعث حرکتی در رفتار، گفتار و عقیده شود؛ یعنی ما به دنبال آنان حرکت کنیم؛ در گفتار، رفتار و عقیده، مسیر آنها را طی کنیم. برای همین است که ما شیعه(پیرو) هستیم؛ یعنی دنبالهرو اهل بیت(ع) هستیم و مفتخریم که در این زمینه به دستور قرآن عمل میکنیم. «مودت فی القربی» یعنی پیروی از اهل بیت که البته برخاسته از محبت و عشق به آنان است.
بنابراین مفهوم این آیات از یک سو سخن اهل سنت را رد میکند که لزوم پیروی را از آیه استنباط نمیکنند، چنانچه سخن برخی افراد را نیز رد میکند که میگویند: محبت اهل بیت را داشته باش و هر کاری خواستی بکن! این سخن اشتباه است. اهل بیت(ع) کی و کجا چنین مطلبی را فرمودند؟ محبت اهل بیت هنگامی معنا دارد که ما پیرو آنها باشیم؛ آنها نیامدند که احکام شرعی را تعطیل کنند. آنها آمدهاند تا راه و رسم عمل به وظیفه را به ما یاد دهند. خود آنها قهرمان صحنه عمل هستند. بنابراین ما که افتخار پیروی آنان را داریم، باید همانگونه باشیم که امام صادق(ع) فرمودند: «مَعَاشِرَ الشِّیعَةِ کُونُوا لَنَا زَیْناً وَ لَا تَکُونُوا عَلَیْنَا شَیْنا»؛[7] اى شیعیان، شما مایه سربلندی و افتخار ما باشید و باعث سرافکندگی ما نشوید.
رفتار ما باید به گونهای باشد که مورد رضای آنها باشد؛ همانگونه که پیامبر(ص) الگوی ما است،[8] آنآن نیز الگوی ما باشند. ما باید از این الگوها پیروی کنیم؛ اینها ادامه همان مسیر پیامبرند؛ علت اینکه خداوند در مورد پیامبر(ص) دوستی اهل بیتش را مطرح کرد؛ این بود که آن رسالتی که همهی زمانها و مکانها را دربرگیرد؛ برای تحققش باید خط رسالت امتداد پیدا میکرد و امتداد خط رسالت به ولایت اهل بیت(ع) است؛ آنها امتداد همان خط و مسیرند، نه مسیر دیگری. تمامشان یک نورند، تجلّیات مختلف یک حقیقتاند؛ همگی انسان کاملاند؛ اگرچه باب وحی بعد از رسول اعظم(ص) مسدود شد؛ اما این بدان معنا نیست که باب علم الهی هم مسدود شده باشد. اهل بیت(ع) از طریق وجود نازنین پیامبر(ص) به علم الهی راه دارند، اما معارف آنها از سنخ دیگری است و از سنخ معارف عادی که بشر از طریق عادی به دست میآورد نیست.
2. نکته دیگر برگرفته از آیات، این است که اظهار محبت به اهل بیت(ع) نه تنها شرک نیست، بلکه عین توحید است؛ زیرا آنها از خودشان چیزی ندارند؛ آنها راهی به سوی خدا هستند. بنابراین آنچه به شیعه نسبت میدهند که آنها اهل بیت را در مقام الوهیت قرار میدهند، دروغ است. هرکس اهل بیت را در مقام الوهیت قرار دهد به فتوای علمای شیعه از دین خارج شده است. هیچ شیعهای اهل بیت(ع) را (نعوذ بالله) خدا نمیداند. اینها بندگان خالص خدا هستند که همه هستیشان را در راه خدا قرار دادهاند. بله اینها راهی هستند به سوی خدا و الگویی برای خدا پرستان! آنها مانند پیامبر(ص)، بشری هستند مثل ما؛ اما بشری که در مراتب وجود به بالاترین قله انسانی و به تعبیر قرآن به مقام «قَابَ قَوْسَینِْ أَوْ أَدْنىَ»؛[9] و «عِندَ سِدْرَةِ المْنتَهَى»[10] رسیدند؛ یعنی به بالاترین مراتب هستی و قرب الهی دست پیدا کردند و به همین دلیل، برای کسانی که به دنبال راهی به سوی خدا هستند، دوستی اهل بیت راهگشا است.
3. بر این اساس، تفکر شیعی و مدرسه اهل بیت(ع) از متن قرآن برمیخیزد و پیروان مکتب شیعی در واقع به قرآن عمل کرده و پیرو قرآناند.
مقصود از «قربی»
در اینجا بحث در این است که قربی شامل چه افرادی میشود؟ آیا هر کسی که نسبتی با وجود نازنین پیامبر(ص) دارد قربی محسوب میشود؟! آیا هرکس در خاندان آن بزرگوار هست راهی به سوی خدا است؟! آیا ...؟
پاسخ این پرسش را میتوان در قرآن یافت. آنجا که میفرماید: «أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ»؛[11] آیا کسى که هدایت به سوى حق میکند براى پیروى شایستهتر است، یا آنکس که خود هدایت نمیشود مگر آنکه هدایتش کنند؟ شما را چه میشود، چگونه داورى میکنید؟!
این آیه، پرسش را به خودمان برگردانده و از ما میپرسد که با توجه به عقل و وجدان، کدام یک از دو گروه یادشده سزاوار پیروی هستند؟ آیا کسی که به حق راهنمایی میکند، یا آنکه باید دیگری دستش را گرفته و راه را نشانش دهد؟! هر عقل و فطرت سالمی پاسخش روشن است! بدیهی است فردی که به حق هدایت میکند سزاوار پیروی خواهد بود. چنین فردی به حق مطلق، دعوت و هدایت میکند؛ یعنی به چیزی هدایت میکند که واقعاً حق است؛[12] نه اینکه مانند برخی افراد اشتباه کند و گمان کند که حق است.[13] چنین کسی که به سوی حق هدایت میکند معصوم است و خطا و گناه نمیکند؛ آنچه که او دعوت میکند عین حق است؛ بنابراین کسی که معصوم است و خطا نمیکند، صلاحیت پیروی دارد.
بنابراین اگر نبی خاتم(ص) دهها پسرعمو داشت در بین آنها تنها علی(ع) مصداق «قربی» بود؛ زیرا او بود که پیامبر(ص) در وصفش فرمود: «علی با حق و حق با علی است».[14] همین طور اگر پیامبر(ص) دهها نوه میداشت در بین نوادگان حضرتشان، حسنین(ع) مقصود از «قربی» در آیه خواهند بود؛ زیرا پیامبر(ص) تنها در مورد آنان فرمود: «حسن و حسین چه نبرد کنند و چه صلح، هر دو امام خواهند بود».[15] و «حسن و حسین دو آقا و سرور جوانان بهشت هستند».[16]
دلایل فراوان دیگری؛ مانند حدیث معروف کساء؛ [17] آیه تطهیر؛[18] و حدیث ثقلین[19] وجود دارد که نشانگر آن است که مراد از «قربی» همان امامان معصوماند.
نتیجه آن شد که تنها افراد خاصی از خاندان پیامبر(ص) به عنوان امامی هستند که در فهم دین باید به آنان مراجعه کرد؛ و کلامشان در کنار کلام خدا و پیامبر میتواند منبع دین باشد، و این موضوع در حدیث ثقلین توسط پیامبر(ص) بازگو شده است: من از بین شما میروم، اما دو یادگار ماندگار برای شما دارم یکی کتاب خدا که منبع اصلی دین محسوب میشود و دیگر عترت و اهل بیتم.[20]
اهل بیت، مفسران کتاب خدا و تجلی عینی مفاهیم قرآنی در شرایط گوناگون زندگی هستند. شیعه اثناعشری این افتخار را داشته و دارد که در کنار قرآن به ثقل دیگر - یعنی عترت - هم چنگ زده و با مراجعه به اهل بیت(ع)، قرآن را درست فهمیده است. سنت علمای ما در اجتهاد در واقع تبیین مکتب تفسیری اهل بیت(ع) در فهم قرآن است.
تخصص شرط فهم دقیق معارف قرآن
در پایان تذکر یک نکته ضروری است که فهم دقیق معارف قرآن نیاز به تخصص دارد. البته همه باید قرآن را بخوانند؛ قرآن باید کتاب زندگی باشد؛ اما اینکه گاه مطرح میشود که در هیچ مسئلهای لازم نیست به علما رجوع کنید و تقلید برای آدمهای بدون فرهنگ است، سخن نادرست و خلاف مکتب اهل بیت و آیات قرآن است.
خود قرآن میفرماید: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُون».[21] اگر مطلبی را نمیدانید، به کسانی که متخصص هستند مراجعه کنید. این آیه ارجاع به یک امر عقلایی است که هر کس در هر زمینهای تخصص ندارد باید به متخصص مراجعه کند. چگونه همهی افراد حتی کسانی که تخصصی در فهم قرآن ندارند میتوانند قرآن را تفسیر کنند؟ روشن است کسانی میتوانند قرآن را تفسیر کنند که در مدرسه و مکتب اهل بیت تحصیل کرده باشند، به مرتبه اجتهاد برسند، مسیر را یاد بگیرند.
بر این اساس، این ادعا که قرآن نیاز به مفسر نداشته، بلکه خود بیان کننده همه چیز است؛[22] قرآن نیاز به معلم ندارد؛ شما قرآن بخوان هر چه فهمیدی عمل کن! این حرفها خلاف خود قرآن و خلاف سنت پیامبر(ص) و اهل بیت)ع) است. این شبهه مانند شبهات و خرافات دیگری است که از هرسو جامعه اسلامی را تهدید میکند.[23]
[2]. یونس، 72؛ هود، 29 و 51؛ شعرا، 109، 127، 145، 164و 180 و ...
[3]. شوری، 23.
[4]. سبأ، 47.
[5]. فرقان، 57.
[6]. چنانکه در دعای ندبه کنار هم قرار گرفتند؛ اتفاقا همین منشأ الهام این نکته شده است.
[7]. شیخ صدوق، الامالی، ص ۴۰۰، بیروت، اعلمی، چاپ پنجم، 1400ق..
[8]. احزاب،21.
[9]. النجم، 9.
[10]. النجم، 14.
[11]. یونس، 35.
[12]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 58، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[13]. «الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً». کهف، 104.
[14]. ابن بابویه، محمد بن على، الخصال، ج 2، ص 496، قم، جامعه مدرسین، چاپ اول، 1362ش.
[15]. شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 30، قم، کنگره شیخ مفید، 1413ق.
[16]. ابن بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 179، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ دوم، 1413ق.
[17]. طوسى، محمد بن الحسن، الأمالی، ص 559، قم، دار الثقافة، چاپ اول، 1414ق.
[18]. احزاب،33.
[19]. خزاز رازى، على بن محمد، کفایة الأثر فی النصّ على الأئمة الإثنی عشر، ص163، قم، بیدار، 1401ق.
[21]. نحل، 43.
[22]. «نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ». نحل، 89.