کد سایت
fa60734
کد بایگانی
74701
نمایه
کشورهای اسلامی و عقب ماندگی
طبقه بندی موضوعی
بیشتر بدانید
خلاصه پرسش
چرا کشورهای اسلامی همواره در مقایسه با کشورهای غیر مسلمان دچار رکود و عقب ماندگی هستند؟
پرسش
باسلام؛ لطف کنید بفرمایید چه جوابی میتوان به چنین پرسشهایی داد؟
ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻭ ﺳﻪ ﮐﺸﻮﺭ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺣﺎﮐﻤﺎﻧﯽ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﭘﯿﺎﺩﻩ میشود. ﺟﺎﻟﺐ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻧﮋﺍﺩ، ﻓﺮﻫﻨﮓ، ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﺟﻐﺮﺍﻓﯿﺎیی ﻭ ﺯﺑﺎﻥ که باشند، ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ ﺍﺳﻼﻡ، ﻓﻘﺮ ﻭ ﻋﻘﺐ ﻣﺎﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺍﺷﺘﺮﺍﮎ ﺩﺍﺭﻧﺪ. ﺣﺎﻝ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ آﻣﺎﺭﻫﺎ ﺩﻗﺖ ﮐﻨﯿﺪ:
– ﻓﻘﯿﺮﺗﺮﯾﻦ ﻭ ﻋﻘﺐ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩﺗﺮﯾﻦ ﮐﺸﻮﺭ ﺍﺭﻭﭘﺎ، ﮐﺸﻮﺭ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺁﻟﺒﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ!
– بیشتر ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﺧﺎﻭﺭ ﻣﯿﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺛﺮﻭتهای ﻫﻨﮕﻔﺖ ﻭ ﺑﺎﺩﺁﻭﺭﺩﻩ ﻃﺒﯿﻌﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺟﺰﺀ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﻣﺼﺮﻓﯽ، ﻋﻘﺐﻣﺎﻧﺪﻩ ﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﺳﻮﻣﯽ ﻣﺤﺴﻮﺏ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ!
– ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﻣﺼﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﺟﺰﺀ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﻋﻘﺐﻣﺎﻧﺪﻩ ﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﺳﻮﻣﯽ ﺣﺴﺎﺏ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﯿﻼﯼ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﺑﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺗﻤﺪنهای ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺑﻮﺩﻩﺍﻧﺪ.
و...
سؤال این است که ﺍﺳﻼﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎ ﭼﻪ ﺍﺭﻣﻐﺎﻧﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ؟
پاسخ اجمالی
در ارتباط با پاسخ این پرسش، باید به جوانب و حواشی گوناگونی توجه کرد، از جمله:
1. اینگونه نیست که جوامع اسلامی در هیچ دورهای از تمدن برتر برخوردار نبوده باشند، بلکه به اعتراف محققان در دورهای که اروپا و غرب دچار رکود و عقبماندگی بود، اسلام طی سالیان متمادی دارای تمدن درخشانی بوده است. در خصوص تاریخ تمدن اسلام و دستاوردهایی که مسلمانان در طول قرون متمادی کسب نمودهاند، کتابهای متعددی از سوی مستشرقان و نیز مسلمانان نگاشته شده است که اصل ادعای مذکور را اثبات و آنچه در این سؤال مطرح شده را مخدوش می سازد.[1]
2. نکته مهمی که باید مورد توجه قرار گیرد، ملاک و معیار سنجش پیشرفت و عقب ماندگی در ملل مختلف است. آنچه امروزه به عنوان معیار پیشرفت یک کشور قرار میگیرد، اموری؛ نظیر میزان توسعه در بهرهبرداری از منابع طبیعی و تولیدات ملّی، میزان احداث سدّها و راههای ساخته شده، تعداد افراد تحت پوشش بیمه، تعداد افراد شاغل و... است؛ در حالیکه مصالح و مفاسد واقعی جوامع منحصر در این موارد نبوده و اینها صرفاً سطح رفاه اقتصادی جوامع را مدّ نظر قرار میدهد. به عبارت دیگر، ملاک متمدّن بودن در نظر بسیاری از جوامع، به صورت ناصحیح عنوان و تعقیب گردیده است؛ چنانکه در زمینههایی؛ مانند حقوق بشر، اعطای جایز صلح نوبل و ... نیز معیارهای صحیحی وجود ندارد؛ از اینرو ممکن است کشوری پیشرفتهترین ملت شناخته شود و در عین حال، بیشترین افراد مجرم و جنایتکار را در خود بپرورد و از آن مهمتر، در رویکردی غیر انسانی، بیشترین آسیب اقتصادی یا اجتماعی را بر ملل دیگر جهان، وارد سازد.
البته آنچه گفته شد، توجیهگر عقبافتادگی بسیاری از جوامع اسلامی در دوره کنونی نیست، بلکه منظور این است که سنجههای ناصواب و سنجشهای ناصحیح، میتواند مانع از یافتن برخی واقعیتها باشد.
به همین جهت، با صرف اغراق و بزرگنمایی در برخی آمارها نمیتوان صحت و سقم یک آیین یا مکتب را محل تردید قرار داد، بلکه در این زمینه لازم است سایر شرایط و موانع در راه تحقق آرمانهای یک مکتب نیز لحاظ شود. اگر امروزه مسلمانان به دور از فرهنگ و تمدن اسلامی، دچار ضعفها و کاستیهایی گشتهاند، دارای عوامل و ریشههای بیرونی و درونی فراوانی است که تبیین آن به مجالی مناسب نیاز دارد.
مؤید این برداشت نیز روی آوردن هزاران نفر از شهروندان کشورهای غیر مسلمان با اقتصاد برتر به دین مبین اسلام است. شاید بتوان عامل اصلی در گرایش روز افزون مردم کشورهای متمدن به اسلام را درک درست واقعیتهای جوامع غربی و نیز سنجش عقلانی مکاتب و آئینها -به دور از غرضورزی- دانست که سبب میشود حقیقت دستاورد جوامع غربی را با آرمانهای مکاتب مطرح جهان بسنجند و راه صحیح را اختیار نمایند.
3. نکته پایانی آنکه اگر پیشرفت و عقبماندگی را بخواهیم تنها با معیارهای مادی ارزیابی کنیم، امروزه نیز بسیاری از کشورهای اسلامی، در رتبههای بالاتری از بسیاری کشورهای غیر مسلمان قرار دارند. به عنوان نمونه، در سال 2016، تولید ناخالص ملی کشور امارات عربی متحده با اکثریت ساکنان مسلمان حدود دو برابر کشور غیر اسلامی ویتنام بوده که وسعت و جمعیتش ده برابر کشور اول است!
اقتصاد کشور پهناور و پرجمعیت اتیوپی با اکثریت ساکنان مسیحی، یک هفتم اقتصاد کشور مسلمان ایران است!
البته ما این برتریها را به عنوان دلیلی بر برتری اسلام مطرح نمیکنیم، چون بر اساس آموزههای اسلامی، اوّلاً: هر فرد و گروه – چه مسلمان و چه غیر مسلمان – با تلاش و تفکر خود میتوانند به برتری اقتصادی دست یابند. و ثانیاً: تنها آن دسته از برتریهای اقتصادی مورد پذیرش است که از راه حلال به دست آید.
این نمونهها هم تنها برای آن مطرح شد که مشخص شود که مسلمان بودن را نمیتوان عاملی برای انحطاط اقتصادی مطرح کرد، بلکه سخن آن است که پیشرفت اقتصادی ناشی از عوامل فراوانی است که جوامع مختلف – با هر دین و مکتبی - با رعایت آنها میتوانند بدان دست یابند. علاوه بر آنکه تلاش برای تبدیل شدن به یک اقتصاد برتر با هر قیمت – حتی با نابودی و استثمار دیگر جوامع – از لحاظ اسلام مورد پذیرش نیست.
1. اینگونه نیست که جوامع اسلامی در هیچ دورهای از تمدن برتر برخوردار نبوده باشند، بلکه به اعتراف محققان در دورهای که اروپا و غرب دچار رکود و عقبماندگی بود، اسلام طی سالیان متمادی دارای تمدن درخشانی بوده است. در خصوص تاریخ تمدن اسلام و دستاوردهایی که مسلمانان در طول قرون متمادی کسب نمودهاند، کتابهای متعددی از سوی مستشرقان و نیز مسلمانان نگاشته شده است که اصل ادعای مذکور را اثبات و آنچه در این سؤال مطرح شده را مخدوش می سازد.[1]
2. نکته مهمی که باید مورد توجه قرار گیرد، ملاک و معیار سنجش پیشرفت و عقب ماندگی در ملل مختلف است. آنچه امروزه به عنوان معیار پیشرفت یک کشور قرار میگیرد، اموری؛ نظیر میزان توسعه در بهرهبرداری از منابع طبیعی و تولیدات ملّی، میزان احداث سدّها و راههای ساخته شده، تعداد افراد تحت پوشش بیمه، تعداد افراد شاغل و... است؛ در حالیکه مصالح و مفاسد واقعی جوامع منحصر در این موارد نبوده و اینها صرفاً سطح رفاه اقتصادی جوامع را مدّ نظر قرار میدهد. به عبارت دیگر، ملاک متمدّن بودن در نظر بسیاری از جوامع، به صورت ناصحیح عنوان و تعقیب گردیده است؛ چنانکه در زمینههایی؛ مانند حقوق بشر، اعطای جایز صلح نوبل و ... نیز معیارهای صحیحی وجود ندارد؛ از اینرو ممکن است کشوری پیشرفتهترین ملت شناخته شود و در عین حال، بیشترین افراد مجرم و جنایتکار را در خود بپرورد و از آن مهمتر، در رویکردی غیر انسانی، بیشترین آسیب اقتصادی یا اجتماعی را بر ملل دیگر جهان، وارد سازد.
البته آنچه گفته شد، توجیهگر عقبافتادگی بسیاری از جوامع اسلامی در دوره کنونی نیست، بلکه منظور این است که سنجههای ناصواب و سنجشهای ناصحیح، میتواند مانع از یافتن برخی واقعیتها باشد.
به همین جهت، با صرف اغراق و بزرگنمایی در برخی آمارها نمیتوان صحت و سقم یک آیین یا مکتب را محل تردید قرار داد، بلکه در این زمینه لازم است سایر شرایط و موانع در راه تحقق آرمانهای یک مکتب نیز لحاظ شود. اگر امروزه مسلمانان به دور از فرهنگ و تمدن اسلامی، دچار ضعفها و کاستیهایی گشتهاند، دارای عوامل و ریشههای بیرونی و درونی فراوانی است که تبیین آن به مجالی مناسب نیاز دارد.
مؤید این برداشت نیز روی آوردن هزاران نفر از شهروندان کشورهای غیر مسلمان با اقتصاد برتر به دین مبین اسلام است. شاید بتوان عامل اصلی در گرایش روز افزون مردم کشورهای متمدن به اسلام را درک درست واقعیتهای جوامع غربی و نیز سنجش عقلانی مکاتب و آئینها -به دور از غرضورزی- دانست که سبب میشود حقیقت دستاورد جوامع غربی را با آرمانهای مکاتب مطرح جهان بسنجند و راه صحیح را اختیار نمایند.
3. نکته پایانی آنکه اگر پیشرفت و عقبماندگی را بخواهیم تنها با معیارهای مادی ارزیابی کنیم، امروزه نیز بسیاری از کشورهای اسلامی، در رتبههای بالاتری از بسیاری کشورهای غیر مسلمان قرار دارند. به عنوان نمونه، در سال 2016، تولید ناخالص ملی کشور امارات عربی متحده با اکثریت ساکنان مسلمان حدود دو برابر کشور غیر اسلامی ویتنام بوده که وسعت و جمعیتش ده برابر کشور اول است!
اقتصاد کشور پهناور و پرجمعیت اتیوپی با اکثریت ساکنان مسیحی، یک هفتم اقتصاد کشور مسلمان ایران است!
البته ما این برتریها را به عنوان دلیلی بر برتری اسلام مطرح نمیکنیم، چون بر اساس آموزههای اسلامی، اوّلاً: هر فرد و گروه – چه مسلمان و چه غیر مسلمان – با تلاش و تفکر خود میتوانند به برتری اقتصادی دست یابند. و ثانیاً: تنها آن دسته از برتریهای اقتصادی مورد پذیرش است که از راه حلال به دست آید.
این نمونهها هم تنها برای آن مطرح شد که مشخص شود که مسلمان بودن را نمیتوان عاملی برای انحطاط اقتصادی مطرح کرد، بلکه سخن آن است که پیشرفت اقتصادی ناشی از عوامل فراوانی است که جوامع مختلف – با هر دین و مکتبی - با رعایت آنها میتوانند بدان دست یابند. علاوه بر آنکه تلاش برای تبدیل شدن به یک اقتصاد برتر با هر قیمت – حتی با نابودی و استثمار دیگر جوامع – از لحاظ اسلام مورد پذیرش نیست.
[1]. برای نمونه ر. ک: لوبون، گوستاو، تمدن اسلام و عرب، ترجمه، فخرداعی گیلانی، تهران، چاپخانه علمی، چاپ سوم، 1318ش.