بر اساس برخی گزارشهای تاریخی، کلثوم بن عمرو بن أیوب بن عبید، معروف به عتّابی شاعر معروف عباسی[1] در مسیر حرکت خود و در جلوی چشم مردم نان میخورد. شخصی(عمر ورّاق[2]) به وی تذکر داد که چگونه در بین مردم غذا میخورد، در حالی که آنها او را میبینند؟! عتابی به آن شخص گفت: برای تو اثبات خواهم کرد که این مردم انسان نیستند، بلکه در حقیقت گاوند(چیزی نمیفهمند)! سپس مردم زیادی را جمع کرده و به ظاهر مشغول موعظه شد و سپس گفت: افراد زیادی برای من روایت کردهاند که هر کس زبان خود را به بینیاش برساند، داخل آتش نخواهد شد! مردم اطراف وی با شنیدن این سخن، زبان خود را بیرون آوردند تا به بینی خود بزنند. بعد از آنکه مردم متفرق شدند، عتابی به عمر وراق گفت: آیا به تو نگفتم که آنها گاوند(چیزی نمیفهمند)![3]
امروزه این داستان را با اندکی تفاوت در مورد معاویه و عمرو عاص مطرح میکنند:
روزی معاویه به جمعیت زیادی که آماده اقتدا به او بودند، نگاهی انداخت. عمرو عاص به معاویه گفت: اینها اگر عقل داشتند به جماعت تو نمیآمدند. معاویه برافروخت. عمرو قول داد که حماقت نمازگزاران را ثابت میکند. پس از نماز بر منبر رفت و گفت: از رسول خدا(ص) شنیدم که هر کس نوک زبان خود را به نوک بینیاش برساند، خدا بهشت را بر او واجب میکند و بلافاصله مشاهده کرد که همه تلاش میکنند نوک زبانِشان را به نوک بینیِشان برسانند تا ببینند بهشتیاند یا اهل جهنم؟ عمرو خواست در کنار منبر، حماقت جمعیت را به معاویه نشان دهد که دید خود معاویه نیز عبایش را بر سر کشیده و تلاش میکند که زبانش را به دماغش برساند!
اگرچه این ماجرا مشهور است؛ اما با جستوجوی انجامشده، در منابع تاریخی و روایی معتبر، گزارشی در این زمینه نیافتیم. البته اگر بعدها به منبع معتبری در این زمینه دست یافتیم، این پاسخ ویرایش خواهد شد.
[1]. ابو الفرج اصفهانی، علی بن حسین، الأغانی، گردآورنده، مکتب تحقیق دار احیاء التراث العربی، ج 13، ص 76، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1415ق.
[2]. ابن شاکر، محمد بن شاکر بن احمد، فوات الوفیات، ج 3، ص 221، بیروت، دار صادر، چاپ اول، 1973ق.
[3]. الأغانی، ج 13، ص 79؛ فوات الوفیات، ج 3، ص 221.