کد سایت
fa63986
کد بایگانی
78524
نمایه
موحّد بودن حکمای یونان
طبقه بندی موضوعی
بیشتر بدانید,کلیات,ارسطو,افلاطون,سقراط
خلاصه پرسش
آیا فلاسفه یونان؛ مثل افلاطون، سقراط و ارسطو موحّد و خداپرست بوده و باورهای خود را از آموزههای ابراهیمی به ارث برده بودند؟
پرسش
آیا فلاسفه یونان؛ مثل افلاطون، سقراط و ارسطو موحّد بودند؟ میدانیم که حضرت ابراهیم(ع) حدود 2000 سال قبل از میلاد مسیح(ع) زندگی میکردهاند، در حالیکه سقراط، افلاطون و ارسطو همگی در قرون پنجم و چهارم قبل از میلاد میزیستهاند، یعنی حدود 1600 سال فاصله تاریخی بین آنها وجود دارد. حال اگر منظور آن است که این فیلسوفان یونانی از اندیشه و آیین ابراهیمی به طریق غیرمستقیم بهرهمند شدهاند، باید پرسید که آنان معارف حضرت ابراهیم را در کجا و چگونه دریافت کردهاند؟ آیا به وسیله تماس با پیروان دین ابراهیمی و یا با خواندن کتاب و نوشتهای از آن پیامبر بزرگ؟ آیا برای این ادعای تاریخی مدرکی نیز ارائه میشود؟ مشاهده میکنیم که ایشان، تنها منبع سخن خود را «تاریخ مدرن خاورمیانه» معرفی میکنند و متأسفانه نه کتابی با این نام درباره آن دوران و این ادعای بزرگ وجود دارد و نه تحقیقات نوین تاریخی چنین سخنی را تأیید میکنند. میدانیم که اساساً هیچ مدرک تاریخی اعم از دست نوشتهها و پاپیروسها و یا کتیبهها و یا گزارشی از کتب ادیان ابراهیمی و مانند اینها، نه در خاورمیانه و نه در اروپا یافت نشده است که چنین ارتباطی را گزارش کرده باشد. بنابراین، معلوم نیست منظور از «تاریخ مدرن خاورمیانه» چیست؟
پاسخ اجمالی
اگرچه احتمال تأثیرگذاری آموزههای ابراهیمی بر فلاسفه موحد یونان وجود دارد، اما توجه به این نکته ضروری است که برای موحّد بودن، لزوماً نباید شخص متصل و مرتبط با دین حضرت ابراهیم(ع) باشد؛ زیرا علاوه بر اینکه توحید توسط حضرت آدم ابوالبشر به فرزندانش منتقل گردید و بعد از او توسط جانشینان و پیامبران بعد از او تبلیغ شد، وجود فطرت الهی که انسان را به سمت توحید دعوت میکند، میتواند عامل هدایت برخی افراد باشد.
بنابر این و با توجه به فاصله زمانی بسیار ما با عصر حیات شخصیتهایی؛ مانند ارسطو و سقراط، نمیتوان مدرک و سند تاریخی محکمی بر مشرک بودن آنها ارائه کرد، ضمن اینکه برخی نقلها حکایت از موحّد بودن این شخصیتها دارد؛ از اینرو برخی معتقدند:
«حکماى یونان بسیار موحّد بودند ولی نتوانستند اهل یونان را از بتپرستى نجات دهند. تا اینکه حضرت عیسى(ع) مبعوث شد و تمام روم و یونان و مصر را موحّد کرد».[1]
«واضع علم منطق، معلّم اوّل ارسطو است که او را ارسطاطالیس نیز میگویند که در قرن چهارم قبل از میلاد مسیح میزیست. اسکندر کبیر، ذو القرنین، شاگرد ارسطو بود و ارسطو به درخواست اسکندر منطق را تألیف کرد».[2]
با توجه به اینکه ذوالقرنین نیز از موحّدان بوده و در قرآن از او به نیکی یاد شده، میتوان اطمینان یافت که ارسطو نیز خدای یگانه را میپرستید.
از جهتی دیگر؛ در برخی از روایات نیز سخن از پرچمدار بودن ارسطو در عرصه توحید دارد. از امام صادق(ع) نقل شده است: «برخی از قدما عالم را بدون مدبّر میدانستند ولی ارسطو در مقابل آنان قرار گرفت و به اثبات تدبیر عالم از جانب خالق آن پرداخت».[3]
در تبیین همین نیز گفته شده است: «امام صادق(ع) که خود سلیل نبوّت و ثمره شجره طیّبه طوباى امامت است در پایان توحید مفضّل، علمپرورى فرموده است و ارسطو را به بزرگى یاد نموده است که وى مردم زمانش را از وحدت صنع به وحدت صانع مدبّر حکیم، دلالت کرده است».[4]
این مقدار شواهد برای اثبات موحّد بودن و خداپرستی چنین شخصیتهایی کافی است، حتی اگر تمام اندیشههای نقلشده از آنان مورد پذیرش نبوده و جای نقد و بررسی داشته باشد.
بنابر این و با توجه به فاصله زمانی بسیار ما با عصر حیات شخصیتهایی؛ مانند ارسطو و سقراط، نمیتوان مدرک و سند تاریخی محکمی بر مشرک بودن آنها ارائه کرد، ضمن اینکه برخی نقلها حکایت از موحّد بودن این شخصیتها دارد؛ از اینرو برخی معتقدند:
«حکماى یونان بسیار موحّد بودند ولی نتوانستند اهل یونان را از بتپرستى نجات دهند. تا اینکه حضرت عیسى(ع) مبعوث شد و تمام روم و یونان و مصر را موحّد کرد».[1]
«واضع علم منطق، معلّم اوّل ارسطو است که او را ارسطاطالیس نیز میگویند که در قرن چهارم قبل از میلاد مسیح میزیست. اسکندر کبیر، ذو القرنین، شاگرد ارسطو بود و ارسطو به درخواست اسکندر منطق را تألیف کرد».[2]
با توجه به اینکه ذوالقرنین نیز از موحّدان بوده و در قرآن از او به نیکی یاد شده، میتوان اطمینان یافت که ارسطو نیز خدای یگانه را میپرستید.
از جهتی دیگر؛ در برخی از روایات نیز سخن از پرچمدار بودن ارسطو در عرصه توحید دارد. از امام صادق(ع) نقل شده است: «برخی از قدما عالم را بدون مدبّر میدانستند ولی ارسطو در مقابل آنان قرار گرفت و به اثبات تدبیر عالم از جانب خالق آن پرداخت».[3]
در تبیین همین نیز گفته شده است: «امام صادق(ع) که خود سلیل نبوّت و ثمره شجره طیّبه طوباى امامت است در پایان توحید مفضّل، علمپرورى فرموده است و ارسطو را به بزرگى یاد نموده است که وى مردم زمانش را از وحدت صنع به وحدت صانع مدبّر حکیم، دلالت کرده است».[4]
این مقدار شواهد برای اثبات موحّد بودن و خداپرستی چنین شخصیتهایی کافی است، حتی اگر تمام اندیشههای نقلشده از آنان مورد پذیرش نبوده و جای نقد و بررسی داشته باشد.
[1]. حسن زاده آملی، حسن، هزار و یک کلمه، ج 4، ص 168، قم، بوستان کتاب، چاپ سوم، 1381ش.
[2]. حسن زاده آملی، حسن، دروس معرفت نفس، ص 193، قم، الف لام میم، چاپ سوم، 1385ش.
[3]. مفضل بن عمر، توحید المفضل، ص 180 – 181، قم، داورى، چاپ سوم، بیتا؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 3، ص 149، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[4]. حسن زاده آملی، حسن، رساله وحدت از دیدگاه عارف و حکیم، ص 12، تهران، فجر، چاپ اول.