از آموزههای دینی چنین برداشت میشود که شرایطی لازم است تا پیامبری اولوالعزم به شمار آید. برخی از این شرایط را چنین گفتهاند:
- داشتن دعوت جهانشمول،
- داشتن شریعت و دین،
- داشتن کتاب الهی.
بر این اساس، تعداد فراوانی از دینپژوهان معتقدند که به طور خاص، فقط 5 نفر از پیامبران الهی دارای چنین ویژگیهایی بودند؛ یعنی هم دعوت همگانی، هم شریعت و هم کتاب الهی داشتند. آن پنج نفر، حضرت نوح، ابراهیم، موسی، عیسی(ع) و پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) هستند.[1]
با این وجود در برخی از روایات اشاره شده است که پذیرش ولایت رسول خدا(ص) و امامان معصوم(ع) بعد از ایشان یکی از شرایط قرار گرفتن در میان پیامبران اولوا العزم است:
روایتی از امام باقر(ع) در این زمینه نقل شده است که در تفسیر آیهی «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْما»؛[2] و ما از پیش به آدم سفارش کردیم؛ اما او این سفارش را از یاد برد و در وى عزمى نیافتیم؛ فرمود: خداوند از آدم(ع) در پذیرش ولایت محمد(ع) و امامان بعد از او پیمان گرفت، ولی او این پیمان را رها نموده و تصمیمی در این باره نگرفت. و همانا علت نامگذاری اولو العزم به این نام، آن بود که خداوند از آنان برای محمد(ص) و اوصیاء بعد از او و همچنین حضرت مهدی(عج) و روش او از آنان پیمان گرفت و آنان عزمشان را در این باره جمع نموده که او و اوصیائش چنین هستند و اقرار به آن کردند.[3]
این روایت از نظر سند ضعیف شمرده میشود؛[4] چراکه علاوه بر مرسل بودن حدیث، در سند آن مفضل بن صالح قرار دارد که شخصی کذّاب و جعلکننده حدیث شمرده میشود.[5]
اما با صرف نظر از سند و با فرض پذیرش آن، در زمینه این روایت باید به چند نکته اشاره کرد:
الف) این روایت نمیتواند از جهت محتوا نیز قابل دفاع باشد؛ چرا که حضرت آدم(ع) پیامبری معصوم بود و نافرمانی خداوند را انجام نمیدهد.[6] بر این اساس، نمیتوان پذیرفت که حضرتشان ولایت پیامبر(ص) و جانشینان او را نپذیرفته باشد.
ب) البته در این روایت، سخن از انکار کامل و نپذیرفتن ولایت ائمه(ع) نیست، بلکه تنها اندکی تعلّل و درنگ در پذیرش را میتوان از آن برداشت کرد.
ج) برخی نیز احتمال دادهاند که علت تردید و درنگ در پذیرش ولایت نیز آن باشد که اگرچه ایشان بر قبول ولایت ائمه(ع) عزم داشت؛ اما به دلیل مشکلات و سختیهایی که در این دوران بر سر ذریه وی پیش خواهد آمد، نگران شده و تأسف میخورد و از آنجا که کسی که در مورد چیزی تأسف میخورد، حتی اگر به آن اقرار هم داشته باشد، مانند کسی است که اقرار به آن ندارد.[7]
البته نیازی به این توجیهات نبوده و همانگونه که گفته شد، این روایت از ارزش سندی اندکی برخوردار بوده و روایات دیگری نیز که تأییدکننده این موضوع باشند، یافت نشده است.
[1]. «پیامبران اولو العزم»، 460.
[2]. طه، 115.
[3]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 416، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق؛ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب، ج 2، ص 66، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق؛ صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد(ص)، محقق، مصحح، کوچه باغی، محسن بن عباسعلی، ج 1، ص 70، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق.
[4]. مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول(ع)، محقق، مصحح، رسولی، سید هاشم، ج 5، ص 25، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1404ق.
[5]. علامه حلی، حسن بن یوسف، رجال العلامة الحلی، ص 258، نجف اشرف، دار الذخائر، چاپ دوم، 1411ق.
[6]. سروی مازندرانی، محمد صالح بن احمد، شرح الکافی (الاصول و الروضة)، محقق، مصحح، شعرانی، ابو الحسن، ج 7، ص 59، تهران، مکتبة اسلامیة، چاپ اول، 1382ق.
[7]. همان، ج 8، ص 20.