کد سایت
fa77365
کد بایگانی
69174
نمایه
چاق بودن امام باقر(ع) و لاغر بودن متقین
طبقه بندی موضوعی
حدیث,امام باقر ع
خلاصه پرسش
با آنکه امام علی(ع) در توصیف پرهیزکاران فرموده که آنان افرادی لاغر و نحیفند، پس چرا امام باقر(ع) به اندازهای چاق بودند که گاه در راهرفتن به کمک دیگران نیاز داشتند؟!
پرسش
امام باقر(ع) چاق بوده و موقع راه رفتن و کارکردن دو نفر زیر بغل حضرت را میگرفتند، در حالیکه در روایات نهج البلاغه، حدیث معراج و... آمده است که مؤمن باید شکمش چسبیده به پشتش باشد و آنقدر لاغر که وزش باد او را تکان دهد!
پاسخ اجمالی
ابتدا به آنچه در پرسش در مورد چاقی امام پنجم(ع) مطرح شده میپردازیم:
محمد بن منکدر نقل میکند: با توجه به ویژگیهایی که از امام سجاد(ع) سراغ داشتم، هرگز گمان نمیکردم که دیگر همانندی برایشان بیابم؛ تا اینکه روزی با فرزندشان امام باقر(ع) روبرو شده و خواستم حضرتشان را پندی دهم، ولى ایشان مرا پند داد! یارانش گفتند: پندش چه بود؟! جواب داد: در یکی از گرمترین ساعات روز، به یکی از محلات مدینه رفته و با حضرتشان روبرو شدم، او مردى فربه بود و به دو نفر از غلامان سیاه و یا دو نفر از پیروانش تکیه زده بود، پیش خودم گفتم: بزرگی از بزرگان قریش، در این ساعت گرم، آن هم با این حال در طلب دنیاست!! حتماً پندی به او خواهم داد! سپس نزدیکش رفتم و سلام دادم، نفس نفس زنان و در حالی که عرق تمام بدنش را پوشانده بود، پاسخ سلامم را داد. گفتم: خدا کارتان را سر و سامان دهد. بزرگی از بزرگان قریش، آن هم در این ساعت گرم با این وضعیت به دنبال دنیا هستید! اگر در همین حالت بمیرید(چه پاسخی به خدا خواهید داد؟) حضرتشان به دیوار تکیه کرد و فرمود: اگر در چنین وضعیتی مرگم فرارسد، به خدا سوگند که مرگم در زمانی رخ داده که در حال اطاعت از خدا هستم، زیرا با کار و تلاشم، خود را از تو و دیگر مردم بینیاز میکنم! من زمانی از مرگ خواهم ترسید که مشغول ارتکاب گناهى از انواع گناهان باشم، (با شنیدن این سخن بود که) گفتم: خدایت رحمت کند خواستم شما را پندی دهم ولی شما پندم دادید![1]
با توجه به متن حدیث بالا، مشخص میشود که گرچه امام باقر(ع) نسبتاً فربه بودند اما این به دلیل شدت خستگی بود که دو نفر زیر بغلشان را گرفته بودند و نه تنها برای چاقی مفرط، زیرا اگر کسی بیش از اندازه چاق باشد توان چنین کار و فعالیتی را کلّاً از دست خواهد داد!
به هر حال، آنچه در سخنانی؛ مانند خطبه همام وجود دارد، نشانگر آن است که برای زهد و تقوا، سزاوار است تا این حد هم پیش برویم که بدنمان به شدت نحیف و لاغر شود. دلیلش هم این است که حتی خود امیر المؤمنین(ع) نیز تا این اندازه لاغر و ضعیف نبودند.
به سخن دیگر، «اجسادهم نحیفه»،[2] که در کلام حضرت امیر(ع) آمده، معنایش این است که بدن بیشتر پرهیزکاران ضعیف و لاغر است نه آنکه هر کس چاق باشد، تقوا ندارد و هر کس لاغر باشد، اهل تقواست! نه لاغری علامتی از تقوا است و نه چاقی نشانهای از بیتقوایی زیرا ممکن است فردی به صورت ارثی و ژنتیکی حتی اگر به خوراک اندکی قانع باشد، ولی باز هم بدنش لاغر نشود! و در مقابل، افرادی هرچند که شکمبارگی کنند، اما بر وزنشان چندان افزوده نشود. این سخنان اخلاقی نشانگر آن است که پرهیزکاران اهل شکمپروری نیستند و یکی از هدفهای مهمشان خوردن و آشامیدن نیست. آنان قناعت میکنند و بسیاری از عمر خود را به روزه میگذرانند؛ در همین راستاست که خود امیر المؤمنین(ع) با اینکه غذایشان در بیشتر موارد، آب و نمک و خرما و مقداری شیر بود، تا این اندازه لاغر و ضعیف نبودند و رشادتها و توان رزمی بینظیر آنحضرت را در جنگها میبینیم.
اینکه حضرت میفرمایند: هم و غم متقین، مؤمنان و اولیای الهی شکم نیست. آنها دنیا را برای رسیدن به آخرت خود، وسیله گرفتند. میدانند دنیا وسیله است. در این بیان، آنحضرت شاگردان مکتبشان را سوق میدهند به اینکه دنیا را هدف خودتان قرار ندهید و همِّ خود را شکم خودتان ندانید. در خطبههای متعددی از نهج البلاغه این مطلب وجود دارد.
علی(ع)، در نامهای به عثمان بن حنیف، استاندار بصره مینویسد: به من خبر رسید که جایی به مهمانی رفتهای که گرسنگان پشت در بودند و ثروتمندان بر سر سفره! از تو انتظار نداشتم که چنین کنی. تو از طرف من استاندار بصره شدی و نمایندهام هستی! ببین من چه میکنم، رفتارم چگونه است. تو که مرام مرا میبینی؛ چرا اینطور رفتار میکنی؟!
هر کسی باید از امامش پیروی کند و رهبر شما از دنیا به دو لباس کهنه و دو قرص نان جو اکتفا کرده است. اگر چه شما نمیتوانید کاملاً مانند من باشید؛ ولی مرا با تقوایتان یاری کنید.[3] پس مراد از اینکه حضرت فرمودند: «اجسادهم نحیفه» یعنی مردان خدا و با تقوا کسانی هستند که همّ آنها شکم آنها نیست.
محمد بن منکدر نقل میکند: با توجه به ویژگیهایی که از امام سجاد(ع) سراغ داشتم، هرگز گمان نمیکردم که دیگر همانندی برایشان بیابم؛ تا اینکه روزی با فرزندشان امام باقر(ع) روبرو شده و خواستم حضرتشان را پندی دهم، ولى ایشان مرا پند داد! یارانش گفتند: پندش چه بود؟! جواب داد: در یکی از گرمترین ساعات روز، به یکی از محلات مدینه رفته و با حضرتشان روبرو شدم، او مردى فربه بود و به دو نفر از غلامان سیاه و یا دو نفر از پیروانش تکیه زده بود، پیش خودم گفتم: بزرگی از بزرگان قریش، در این ساعت گرم، آن هم با این حال در طلب دنیاست!! حتماً پندی به او خواهم داد! سپس نزدیکش رفتم و سلام دادم، نفس نفس زنان و در حالی که عرق تمام بدنش را پوشانده بود، پاسخ سلامم را داد. گفتم: خدا کارتان را سر و سامان دهد. بزرگی از بزرگان قریش، آن هم در این ساعت گرم با این وضعیت به دنبال دنیا هستید! اگر در همین حالت بمیرید(چه پاسخی به خدا خواهید داد؟) حضرتشان به دیوار تکیه کرد و فرمود: اگر در چنین وضعیتی مرگم فرارسد، به خدا سوگند که مرگم در زمانی رخ داده که در حال اطاعت از خدا هستم، زیرا با کار و تلاشم، خود را از تو و دیگر مردم بینیاز میکنم! من زمانی از مرگ خواهم ترسید که مشغول ارتکاب گناهى از انواع گناهان باشم، (با شنیدن این سخن بود که) گفتم: خدایت رحمت کند خواستم شما را پندی دهم ولی شما پندم دادید![1]
با توجه به متن حدیث بالا، مشخص میشود که گرچه امام باقر(ع) نسبتاً فربه بودند اما این به دلیل شدت خستگی بود که دو نفر زیر بغلشان را گرفته بودند و نه تنها برای چاقی مفرط، زیرا اگر کسی بیش از اندازه چاق باشد توان چنین کار و فعالیتی را کلّاً از دست خواهد داد!
به هر حال، آنچه در سخنانی؛ مانند خطبه همام وجود دارد، نشانگر آن است که برای زهد و تقوا، سزاوار است تا این حد هم پیش برویم که بدنمان به شدت نحیف و لاغر شود. دلیلش هم این است که حتی خود امیر المؤمنین(ع) نیز تا این اندازه لاغر و ضعیف نبودند.
به سخن دیگر، «اجسادهم نحیفه»،[2] که در کلام حضرت امیر(ع) آمده، معنایش این است که بدن بیشتر پرهیزکاران ضعیف و لاغر است نه آنکه هر کس چاق باشد، تقوا ندارد و هر کس لاغر باشد، اهل تقواست! نه لاغری علامتی از تقوا است و نه چاقی نشانهای از بیتقوایی زیرا ممکن است فردی به صورت ارثی و ژنتیکی حتی اگر به خوراک اندکی قانع باشد، ولی باز هم بدنش لاغر نشود! و در مقابل، افرادی هرچند که شکمبارگی کنند، اما بر وزنشان چندان افزوده نشود. این سخنان اخلاقی نشانگر آن است که پرهیزکاران اهل شکمپروری نیستند و یکی از هدفهای مهمشان خوردن و آشامیدن نیست. آنان قناعت میکنند و بسیاری از عمر خود را به روزه میگذرانند؛ در همین راستاست که خود امیر المؤمنین(ع) با اینکه غذایشان در بیشتر موارد، آب و نمک و خرما و مقداری شیر بود، تا این اندازه لاغر و ضعیف نبودند و رشادتها و توان رزمی بینظیر آنحضرت را در جنگها میبینیم.
اینکه حضرت میفرمایند: هم و غم متقین، مؤمنان و اولیای الهی شکم نیست. آنها دنیا را برای رسیدن به آخرت خود، وسیله گرفتند. میدانند دنیا وسیله است. در این بیان، آنحضرت شاگردان مکتبشان را سوق میدهند به اینکه دنیا را هدف خودتان قرار ندهید و همِّ خود را شکم خودتان ندانید. در خطبههای متعددی از نهج البلاغه این مطلب وجود دارد.
علی(ع)، در نامهای به عثمان بن حنیف، استاندار بصره مینویسد: به من خبر رسید که جایی به مهمانی رفتهای که گرسنگان پشت در بودند و ثروتمندان بر سر سفره! از تو انتظار نداشتم که چنین کنی. تو از طرف من استاندار بصره شدی و نمایندهام هستی! ببین من چه میکنم، رفتارم چگونه است. تو که مرام مرا میبینی؛ چرا اینطور رفتار میکنی؟!
هر کسی باید از امامش پیروی کند و رهبر شما از دنیا به دو لباس کهنه و دو قرص نان جو اکتفا کرده است. اگر چه شما نمیتوانید کاملاً مانند من باشید؛ ولی مرا با تقوایتان یاری کنید.[3] پس مراد از اینکه حضرت فرمودند: «اجسادهم نحیفه» یعنی مردان خدا و با تقوا کسانی هستند که همّ آنها شکم آنها نیست.