کد سایت
fa86974
کد بایگانی
104471
نمایه
نامه عبدالملک بن مران به امام سجاد(ع) به دلیل ازدواج با کنیز
خلاصه پرسش
آیا امام سجاد(ع) با کنیز خود ازدواج کرد و عبدالملک بن مروان آنحضرت را برای این کار سرزنش نمود؟!
پرسش
آیا امام سجاد(ع) با کنیز خود ازدواج کردند، و عبدالملک بن مروان آنحضرت را برای این کار سرزنش نمود؟!
پاسخ اجمالی
بر اساس آنچه در منابع روایی آمده است؛ عبدالملک بن مروان جاسوسی در مدینه داشت که اخبار و حوادث شهر مدینه را به وی گزارش میداد. یکی از این گزارشها این بود که امام سجاد(ع) کنیزی داشت که ابتدا او را آزاد کرد و سپس با وی ازدواج نمود! وقتی جاسوس عبدالملک این ماجرا را به وی خبر داد، خلیفه اموی نامهای توبیخٔآمیز به امام سجاد(ع) نگاشت:
«به من خبر دادهاند که با کنیز آزادکرده خود ازدواج نمودهاید، با آنکه میدانستید در خاندان قریش، زنان وزین و باشخصیّتى وجود دارند که ازدواج با آنها باعث مجد و عظمت شما میشدند، و فرزندان نجیب و شایستهاى میآوردند! شما با این ازدواج، نه بزرگى خود را در نظر گرفته و نه حیثیّت فرزندان خویش را مراعات کردید!»
امام سجّاد(ع) در پاسخ نامه عبدالملک نوشت:
«نامه شما که حاوى نکوهش من در ازدواج با کنیز آزادشدهام بود، به دستم رسید. گمان نمودید که در زنان قریش کسانى هستند که ازدواج با آنها سبب افتخار من و مایه پدید آمدن فرزندانی نجیب است، در حالیکه بالاتر از مقام رسول الله(ص) در مجد و شرافت مقامى نیست، و ما (که فرزندان اوییم) هرگز به دیگران افتخار نمیکنیم.
کنیزى داشتم براى رضاى خدا آزادش کردم تا از اجر الهى برخوردار شوم. سپس وى را بر اساس قانون اسلام به همسرى برگزیدم؛ کسى که در دین خدا به پاکى و نیکى قدم برداشته، چیزی(مانند کنیزى) به شخصیّت او ضرر نمیزند. حقیقت آن است که خداوند به وسیله گرویدن به اسلام، خست و پستی را محو نمود؛ کمبودها را تکمیل کرد؛ پستیها را از میان برد. پس هیچ سرزنشی بر مسلمان نیست. همانا پستی و فرومایگی، فرومایگی جاهلیت است».
پس از آنکه نامه امام سجاد(ع) به دست عبدالملک رسید، نامه را خواند، آنگاه آنرا به طرف فرزندش سلیمان پرت کرد. سلیمان وقتی نامه امام سجاد را خواند، به پدرش گفت: علی بن الحسین سخت بر شما افتخار کرده است.
عبدالملک گفت: فرزند، این مطلب را نگو. زبان گویاى بنیهاشم، سنگ سخت را میشکند و امواج دریا را میشکافد. فرزندم، چیزى که سایر مردم را پست و کوچک میسازد، همان چیز براى علی بن الحسین مایه سربلندی و عظمت میشود![1]
آنچه در مورد این نامه میتوان گفت؛ این است که فرزندان مروان، مانند فرزندان ابوسفیان با خاندان وحی و اهلبیت پیامبر(ص) هیچ سازگاری نداشته و هیچگاه نتوانستند مجد و عظمت آنها را تحمل کنند؛ تمام تلاششان این بود که به هر بهانهای این دشمنی را اظهار کرده، و بر نداشتههای خویش در برابر عظمت اهلبیت اظهار وجود کنند.
اینجا بود که امام سجاد(ع) علاوه بر آنکه چیزی از شخصیت یک خانم کنیز آزاد شده نکاست، بلکه شخصیت وی را به جهت تقوایش ستود، عظمت و کرامت خویش را تنها به دلیل انتساب به پیامبر(ص) دانست و نه به دلیل انتساب به قبیله قریش که امویان نیز بخشی از آن بودند و در ضمن به طور کنایه و غیر مستقیم، عبدالملک را در تصور جاهلانهاش سرزنش نمود و اندیشه نادرستش را از بقایاى افکار پست دوران جاهلیّت معرّفى کرد.
بنابر این با توجه به متن نامه، مشاهده میشود که چگونه امام سجاد(ع) معیارهای ارزشی دوران جاهلیت که هنوز در دیدگاه عبدالملک باقی مانده بود را به چالش کشیده و با استناد به نظام ارزشی اسلام، افکار جاهلی او را باطل دانسته و او را وادار میکند تا در برابر شرافت و عظمت اهلبیت رسول خدا(ص) اعتراف نماید.
«به من خبر دادهاند که با کنیز آزادکرده خود ازدواج نمودهاید، با آنکه میدانستید در خاندان قریش، زنان وزین و باشخصیّتى وجود دارند که ازدواج با آنها باعث مجد و عظمت شما میشدند، و فرزندان نجیب و شایستهاى میآوردند! شما با این ازدواج، نه بزرگى خود را در نظر گرفته و نه حیثیّت فرزندان خویش را مراعات کردید!»
امام سجّاد(ع) در پاسخ نامه عبدالملک نوشت:
«نامه شما که حاوى نکوهش من در ازدواج با کنیز آزادشدهام بود، به دستم رسید. گمان نمودید که در زنان قریش کسانى هستند که ازدواج با آنها سبب افتخار من و مایه پدید آمدن فرزندانی نجیب است، در حالیکه بالاتر از مقام رسول الله(ص) در مجد و شرافت مقامى نیست، و ما (که فرزندان اوییم) هرگز به دیگران افتخار نمیکنیم.
کنیزى داشتم براى رضاى خدا آزادش کردم تا از اجر الهى برخوردار شوم. سپس وى را بر اساس قانون اسلام به همسرى برگزیدم؛ کسى که در دین خدا به پاکى و نیکى قدم برداشته، چیزی(مانند کنیزى) به شخصیّت او ضرر نمیزند. حقیقت آن است که خداوند به وسیله گرویدن به اسلام، خست و پستی را محو نمود؛ کمبودها را تکمیل کرد؛ پستیها را از میان برد. پس هیچ سرزنشی بر مسلمان نیست. همانا پستی و فرومایگی، فرومایگی جاهلیت است».
پس از آنکه نامه امام سجاد(ع) به دست عبدالملک رسید، نامه را خواند، آنگاه آنرا به طرف فرزندش سلیمان پرت کرد. سلیمان وقتی نامه امام سجاد را خواند، به پدرش گفت: علی بن الحسین سخت بر شما افتخار کرده است.
عبدالملک گفت: فرزند، این مطلب را نگو. زبان گویاى بنیهاشم، سنگ سخت را میشکند و امواج دریا را میشکافد. فرزندم، چیزى که سایر مردم را پست و کوچک میسازد، همان چیز براى علی بن الحسین مایه سربلندی و عظمت میشود![1]
آنچه در مورد این نامه میتوان گفت؛ این است که فرزندان مروان، مانند فرزندان ابوسفیان با خاندان وحی و اهلبیت پیامبر(ص) هیچ سازگاری نداشته و هیچگاه نتوانستند مجد و عظمت آنها را تحمل کنند؛ تمام تلاششان این بود که به هر بهانهای این دشمنی را اظهار کرده، و بر نداشتههای خویش در برابر عظمت اهلبیت اظهار وجود کنند.
اینجا بود که امام سجاد(ع) علاوه بر آنکه چیزی از شخصیت یک خانم کنیز آزاد شده نکاست، بلکه شخصیت وی را به جهت تقوایش ستود، عظمت و کرامت خویش را تنها به دلیل انتساب به پیامبر(ص) دانست و نه به دلیل انتساب به قبیله قریش که امویان نیز بخشی از آن بودند و در ضمن به طور کنایه و غیر مستقیم، عبدالملک را در تصور جاهلانهاش سرزنش نمود و اندیشه نادرستش را از بقایاى افکار پست دوران جاهلیّت معرّفى کرد.
بنابر این با توجه به متن نامه، مشاهده میشود که چگونه امام سجاد(ع) معیارهای ارزشی دوران جاهلیت که هنوز در دیدگاه عبدالملک باقی مانده بود را به چالش کشیده و با استناد به نظام ارزشی اسلام، افکار جاهلی او را باطل دانسته و او را وادار میکند تا در برابر شرافت و عظمت اهلبیت رسول خدا(ص) اعتراف نماید.
[1]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 5، ص 344- 345، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.