بر اساس آموزههای دینی، طائفه جنیان مانند انسانها مکلف به انجام تکالیف الهی بوده[1] و از اینرو در حسابرسی روز قیامت و نیز ورود به بهشت و جهنم مانند انسانها هستند. بر این اساس گناهکاران از طایفهی جن وارد جهنم میشوند:
«وَ تَمَّتْ کلِمَةُ رَبِّک لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّم مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعینَ»؛[2] فرمان پروردگارت قطعی شده است که: جهنّم را از همه (سرکشان و طاغیان) جنّ و انس پر خواهم کرد!
«وَ لکنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعین»؛[3] سخن و وعدهام حق است که دوزخ را (از افراد بیایمان و گنهکار) از جن و انس همگی پر کنم!
«وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْس ...»؛[4] و در حقیقت، بسیاری از جنّیان و آدمیان را برای دوزخ آفریدهایم.
با این وجود آیه و روایتی که دلالت بر آن داشته باشد که دوزخ مربوط به انسان و جن در یک مکان باشد و آنها در کنار هم قرار گیرند، یافت نشده است.
اما در مورد ورود مؤمنان از طائفه جن به بهشت دو نظر وجود دارد:
- عدم ورود اجنه به بهشت: آیهی صریحی در قرآن که دلالت بر ورود جنیان به بهشت باشد وجود ندارد؛ از اینرو برخی معتقدند که مؤمنان طایفه جن از عذاب جهنم نجات پیدا میکنند؛ اما به بهشت وارد نمیشوند.[5] برخی در تبیین علت آن گفتهاند که جنها از آتش خلق شدهاند؛ اما بهشت از نور خلق شده است. از آنجا که نور و آتش با هم جمع نمیشوند، جنها نیز وارد بهشت نمیشوند.[6] کلامی از ابن عباس نیز مؤید این نظریه است که میگوید: طایفه جن از ذریه ابلیس هستند و ذریه ابلیس وارد بر بهشت نمیشوند؛[7] چراکه پدر آنها از بهشت اخراج شده است؛ لذا نه او و نه فرزندانش به بهشت باز نخواهند گشت.[8]
البته برخی در این مورد تفصیل قائل شده و میگویند باید به اصل خلقت آنها توجه نمود. گروهی میگویند جنها از گروه جان هستند و وارد بهشت میشوند؛ اما گروهی معتقدند جنها از ذریه ابلیس هستند. در مورد این گروه برخی میگویند آنها وارد بهشت میشوند؛ اما برخی میگویند آنها وارد بهشت نمیشوند؛ اگرچه از آتش(جهنم) دور هستند.[9]
- ورود جنها به بهشت: بعضی معتقدند که مؤمنان از طایفه جن وارد بهشت میشوند.[10] این گروه برای اثبات کلام خود به این آیهی استدلال میکنند:
«فیهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ لَمْ یطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ»؛[11] در آن باغهای بهشتی زنانی هستند که جز به همسران خود عشق نمیورزند؛ و هیچ انس و جنّ پیش از اینها با آنان تماس نگرفته است.[12]
گفتاری دیگر و آن هم منسوب به ابن عباس، این نظریه را مورد تأیید قرار میدهد: آفریدههای خدا چهار گروهاند: یک گروه از این آفریدهها در بهشتاند؛ گروه دیگری از این آفریدهها در جهنم هستند؛ دو گروه از آنها در بهشت و جهنم هستند. گروه نخست فرشتهها هستند؛ گروه دوم شیاطین هستند که همه آنها در جهنم هستند؛ گروه سوم و چهارم (که به بهشت و جهنم میروند) جن و آدمی هستند که ثواب و کیفر دارند».[13]
این نظریه با این نقل قرآن از جنیان که هر کدام از آنان که ایمان آورده باشند، به راه رشد هدایت شده و دیگران هیزم دوزخ خواهند شد، سازگارتر است:
«فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِکَ تَحَرَّوْا رَشَدًا . وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا».
به هر حال، با فرض پذیرش ورود جنها به بهشت، باید گفت ارتباط و همنشینی در بهشت مانند این دنیا نیست و به طور طبیعی اگر بهشتیان تمایل داشته باشند میتوانند با یکدیگر همنشینی داشته باشند، اما آیه و یا روایتی که صریحا به این موضوع اشاره کند که جنیان در بهشت همنشین آدمیان هستند را نیافتم؛ مگر اینکه گفته شود که آیه «إِخْواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلینَ»؛[14] عام است و شامل تمام بهشتیان میشود.
[1]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 60، ص 56، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[2]. هود، 119.
[3]. سجده، 13.
[4]. اعراف، 179.
[5]. ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق، الطیب، اسعد محمد، ج 8، ص 2786، عربستان سعودی، مکتبة نزار مصطفی الباز، چاپ سوم، 1419ق؛ ابن کثیر دمشقی اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم( ابن کثیر)، تحقیق، محمد حسین شمس الدین، ج 7، ص 281، بیروت، دار الکتب العلمیة، منشورات محمدعلی بیضون، چاپ اول، 1419 ق.
[6]. بحار الانوار، ج 60، ص 95.
[7]. تفسیر القرآن العظیم، ج 8، ص 2786.
[8]. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 3، ص 46، قم، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، چاپ اول، 1404ق.
[9]. ماوردی، علی بن محمد،النکت و العیون تفسیر الماوردی، تعلیق، عبدالرحیم، سید بن عبدالمقصود، ج 6، ص 109، بیروت، دار الکتب العلمیة، منشورات محمد علی بیضون، چاپ اول، بیتا.
[10]. بحار الانوار، ج 60، ص 178؛ طبرانی، سلیمان بن احمد، التفسیر الکبیر: تفسیر القرآن العظیم( الطبرانی)، ج 6، ص 25، اردن، دار الکتاب الثقافی، چاپ اول، 2008م؛ طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 27، ص 88، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، 1412ق؛ ثعلبی نیشابوری، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج 9، ص 23، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1422ق.
[11]. رحمان، 56.
[12]. جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 27، ص 88.
[13]. بحار الانوار، ج 60، ص 114؛ حقی بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج 3، 103؛ ج 8، ص 492، بیروت، دارالفکر، بیتا؛ الدر المنثور فی التفسیر بالماثور، ج 3، ص 46.
[14]. حجر، 47.