امام علی(ع) در خطبهی 228 نهج البلاغه در توصیف یکی از صحابه و بدون آنکه نامی از او ببرد فرمود:
«لِلَّهِ بَلَاءُ [بِلَادُ] فُلَانٍ فَلَقَدْ قَوَّمَ الْأَوَدَ وَ دَاوَی الْعَمَدَ وَ أَقَامَ السُّنَّةَ وَ خَلَّفَ الْفِتْنَةَ ذَهَبَ نَقِی الثَّوْبِ قَلِیلَ الْعَیبِ أَصَابَ خَیرَهَا وَ سَبَقَ شَرَّهَا أَدَّی إِلَی اللَّهِ طَاعَتَهُ وَ اتَّقَاهُ بِحَقِّهِ رَحَلَ وَ تَرَکهُمْ فِی طُرُقٍ مُتَشَعِّبَةٍ لَا یهْتَدِی بِهَا الضَّالُّ وَ لَا یسْتَیقِنُ الْمُهْتَدِی»؛[1]
خداوند به فلانی خیر دهد ]شهرهای او را آباد دارد[ که ناهمواریها را هموار و بیماریها را مداوا کرد؛ سنت را برپا داشت و فتنه را پشت سر گذاشت؛ با جامه پاک و کم عیب از دنیا رفت؛ نیکی خلافت را دریافت و پیش از رسیدن شر آن رخت بربست؛ وظایف الهی خود را انجام داد، و از نافرمانی او پرهیز کرد؛ او خود رفت و مردم را در میان راههای مختلف رها کرد که گم گشته در آن راهی نمییابد و راه یافته به یقین و باور نمیرسد.
«للَّه بلاد فلان»، مانند: «للَّه درّه» و «للَّه ابوه»، معمولا به منظور مدح و ثنا و دعا در حق کسى آورده میشود؛ یعنى خداوند کشور او را آباد نگهدارد که چنین کارهاى مهمّى انجام داده است. عربها، هرگاه بخواهند چیزى یا کسى و عمل او را بستایند با این تعبیر، پاداش وى را از خدا میخواهند.
جملهی اوّل خطبه را به تعبیرى دیگر نیز نقل کردهاند و آن چنین است: «للَّه بلاء فلان». یعنی عمل نیک او در راه خدا است.[2]
گفتنی است که این روایت تنها در نهج البلاغه آمده و در هیچ کتاب روایی دیگر مشاهده نشده است. همچنین امام علی(ع) در این خطبهی کوتاه از شخص خاصی نام نبرده است؛ لذا شارحان نهج البلاغه در اینکه منظور از (فلان) چه کسی است، احتمالاتی را مطرح کردهاند که باید مورد بررسی قرار گیرد.
اما قبل از آن، اوصافی که امام(ع) در این خطبه برشمرده مرور میکنیم را تا بهتر بتوان برای آن مصداقی پیدا کرد:
- «قَوَّمَ الْأَوَدَ»: راست کردن کجیها، کنایه از این است که او مردمى را که از راه خدا منحرف شده بودند، به راستى و استقامت سوق داد.
- «وَ دَاوَی الْعَمَدَ»: معالجه کردن بیماریها، مراد از بیماریها، مرضهاى نفسانى و اخلاقى است که مانند بیماریهاى جسمانى و بدنى سبب آزار و اذیت انسان میشود، و داروى بهبود یافتن آن هم پندها و مواعظ جالب و نهیهاى کوبنده قولى و عملى است.
- «وَ أَقَامَ السُّنَّةَ»: به پا داشت سنت را و به آن عمل کرد.
- «وَ خَلَّفَ الْفِتْنَةَ»: آشوب را پشت سر گذاشت؛ یعنى پیش از وقوع آن از دنیا رفت و این صفت به این اعتبار مدح و ثنایى براى او است که چون در امور حکومت و سیاست مدیر و مدبر بود، در زمان فرمانروایى وى فتنه و آشوبى به وجود نیامد.
- «ذَهَبَ نَقِی الثَّوْبِ»: پاک جامه از دنیا رفت، در اینجا، لباس به جاى آبرو و حیثیّت و پاکیزگى آن براى سالم بودن از عیبها به عنوان استعاره آورده شده است.
- «قَلِیلَ الْعَیبِ»: کم عیب بود.
- «أَصَابَ خَیرَهَا وَ سَبَقَ شَرَّهَا أَدَّی»: خوبى خلافت را درک کرد و بر بدى آن سبقت گرفت، احتمالا ضمیر در هر دو موضع (اصاب خیرها و سبق شرّها) به کلمهی خلافتى که از عبارت فهمیده میشود بازمیگردد. به این معنا که آنچه در حکومت و فرمانروایى خوب و مناسب است؛ مانند عدالتخواهى و برپا داشتن دین خدا که در دنیا مایهی عزت و نام نیک و در آخرت موجب ثواب عظیم و پاداش بزرگى است، کسب و دریافت کرد، و از بدیها و آشوبهایى که در خلافت واقع شد جلو رفت؛ یعنى پیش از پیدایش جنجال و فساد و خونریزى، از دنیا رفت.
- «أَدَّی إِلَی اللَّهِ طَاعَتَهُ»: اطاعت خدا را به طور تام و کامل انجام داد.
- «وَ اتَّقَاهُ بِحَقِّهِ»: به سبب ترسیدن از کیفر الهى، حقى را که از خداوند به گردن او بود ادا نمود و حقیقت تقوا را رعایت کرد.
- «رَحَلَ وَ تَرَکهُمْ فِی طُرُقٍ مُتَشَعِّبَةٍ لَا یهْتَدِی بِهَا الضَّالُّ وَ لَا یسْتَیقِنُ الْمُهْتَدِی»: در حالى به سوى آخرت شتافت که مردم را بعد از خود در ورطهی جهل و نادانى سرگردان رها کرد که گمراهان، راهى به راستى نیافتند و آنان که در صراط مستقیم بودند به حقّانیّت خویش اطمینان نداشتند؛ زیرا راههاى ضلالت مختلف و رهروان آن زیاد بودند.
اما مصادیقی را که دانشمندان برای این خطبه مطرح کردهاند، عبارتاند از:
- بسیاری از شارحان نهج البلاغه معتقدند که مراد از واژهی «فلان» که در اوّل خطبه نقل شد، خلیفهی دوم(عُمَر) است و برخی از آنان - به ویژه شارحان اهلسنت - این خطبه را تمجید امام از خلیفهی دوم میدانند؛ اما برخی شارحان شیعی نهج البلاغه معتقدند که مصداق «فلان» در این خطبه اگرچه عمر است؛ اما به نوعی در صدد نکوهش او به طریقه ایهام است.(یعنی همان مدح شبه ذم).
به عنوان نمونه، یکی از شارحان خطبه را چنین معنا میکند: از برای خدا باد شهرهای متعلق به فلان کس که خلیفه دوم باشد. به تحقیق که ارزش و بها داد کجی و گمراهی را، یعنی قرار داد به قیمت و بهای ضلالت و گمراهی در دین، متاع دنیا را. و مداوا و معالجه کرد درد ستون ظلم را که خلیفهی اول باشد؛ یعنی برای او امارت و خلافت به ظلم را درست و تثبیت کرد.
برپا داشت سنت و طریقهی غصب خلافت را. خلیفه و جانشین کرد فتنه و فساد در دین و ملت را که خلیفه سوم باشد. از دنیا رفت در حالی که پاک جامه بود از اطاعت خدا، و اندک عیب در طاعت شیطان. رسید به خیر و خوبی و فتنهی در دین که اوّل باشد، و سبقت و پیشی گرفت بر شر و بدی فتنهی در دین که ثالث باشد. ادا کرد به سوی خدا طاعت هوای خود را، نه طاعت امر خدا را، و پرهیز کرد خدا را به سبب حق خود، نه به سبب حق خدا، کوچ کرد از دنیا و حال آنکه واگذاشت مردم را در راههای ضلالت مختلف که راه به حق نیافت در آن راهها هیچ گمراهی، هیچ راه یافته و مسلمانی به یقین نرسید.[3]
بنابر نظر این شارح، تعریف و تمجیدی از خلیفهی دوم صورت نگرفت تا با دیگر سخنان امام علی(ع) در تعارض باشد.
علاوه بر آنکه جملهی پایانی خطبه صراحت در مذمت و سرزنش فرد مورد نظر دارد.
- ابن ابی الحدید از قطب راوندى نقل میکند که اساسا این خطبه در توصیف خلیفهی دوم نیست، بلکه مقصود برخى از صحابهی رسول خدا(ص) است که پیش از پیدایش آشوب و فتنه از دنیا رفتند.
ابن ابى الحدید البته این احتمال را بعید میداند، و معتقد است که ظاهر اوصاف مذکور در عبارت دلالت بر این دارد که منظور امام(ع)، شخصى است که عهدهدار حکومت و خلافت بود؛ زیرا در وصف او میفرماید: کژیها را راست کرد و بیماریها را درمان نمود و این مطلب با عثمان بن مظعون، حمزة بن عبد المطلب و... مناسبت ندارد.
بلکه همانطور که ابا جعفر طبری گفته، این عبارت صراحت و یا نزدیک به صراحت در عمر دارد.[4]
- ابن میثم میگوید؛ به عقیدهی من امام(ع) ابوبکر را اراده کرده باشد بهتر است تا عمر را؛ زیرا در خطبهی شقشقیه عمر و خلافت وى را نکوهش و مذمّت فرمود. [5]
ابن میثم با پذیرش اینکه توصیف حضرت در این خطبه در مورد یکى از آن دو خلیفه بوده، پرسشی را مطرح میکند که چنین ویژگیهای برجسته و اینگونه ستایشها با عقیدهی شیعه همخوانی ندارد؛ زیرا آنان معتقدند که خلفا خطاکارند و غاصبانه خلافت را تصرف کردهاند. بنابر این، یا این سخن نباید از امام(ع) باشد و یا نظر شیعه در مورد خطاکار بودن آنها نادرست است؟!
ابن میثم در جواب این اشکال و پرسش میگوید:
3-1. این مطلب با عقیدهی ما مخالفتى ندارد؛ زیرا ممکن است این توصیف به این سبب باشد که حضرت قصد داشت با پیروان آنها مماشات کند و دلهاى آنها را متوجه خود سازد.
3-2. ستودن امام(ع) کنایه از توبیخ و سرزنش خلیفهی سوم عثمان است، که آن همه فتنه و آشوب در دوران خلافت او واقع و بیت المال مسلمانان با بخششهاى بیجاى او بر باد رفت و به دست او و خویشاوندانش غارت شد، و این عوامل باعث شد که جامعهی اسلامى از تمام شهرهاى اطراف دست به شورش زدند و او را به قتل رساند و به این دلیل امام(ع) در دنبالهی توصیف خود، از خلیفهی قبل از عثمان، چنین میفرماید: او فتنه و آشوب را پشت سر گذاشت و با جامهی پاک و بدون آلودگى و عارى از هرگونه عیب و نقص، درگذشت، خوبیهاى خلافت را دریافت و از بدیهاى آن به آسانى گذشت، و نیز لازمهی جملهی «و ترک هم فى طرق متشعّبه»، آن است که فرمانرواى بعد از او، داراى صفاتى ضد صفات او بود.[6]
به عبارت دیگر، این خطبه در صدد بیان این مطلب است که در ارتباط با برخی رفتارهای اجتماعی مانند ساده زیستی، رویهی خلیفه دوم بهتر از خلیفهی سوم بود، نه آنکه در صدد تطهیر و ستایش مطلق خلیفهی دوم باشد. این نوع سخن گفتن مانند سخن خدا در آیه 82 سوره مائده است که با استناد به برخی رفتارهای نیک مسیحیان، آنان را بهتر از یهودیان اعلام میکند، و به یقین در صدد آن نیست که به ستایش تمام رفتارها و اعتقادات مسیحیان بپردازد.
- این کلام امام(ع) ناظر به یارانی؛ مانند مالک اشتر[7] و محمد بن ابیبکر[8] است که از روی تقیه به اسم آنان اشاره نشده است.
البته این احتمال نیز بعید به نظر میرسد؛ زیرا همانگونه که ابن ابیالحدید گفته است، ظاهر اوصاف مذکور در عبارت دلالت بر این دارد که منظور امام(ع)، شخصى است که عهدهدار حکومت و خلافت بود، و مالک اشتر و محمد بن ابیبکر چنین منصبی را نداشتند، و اینکه بگوییم این خطبه در مورد یکی از فرمانداران حضرتشان و تنها در محدوده فرمانروایی او باشد، اگرچه نمیتوان آنرا برداشتی کاملا نادرست ارزیابی کرد؛ اما همانگونه که گفته شد، سبک و سیاق خطبه بیشتر متناسب با فردی است که کل حکومت در اختیار او بود.
[1]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 350، خطبه 228، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[2]. بحرانی، کمال الدین ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ترجمه، روحانی، حبیب، ج 6، ص 106، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ اول، 1385ش.
[3]. نواب لاهیجی، میرزا محمد باقر، شرح نهج البلاغه، تصحیح، تعلیقات، جعفری، محمد مهدی، نیری، یوسف، ج 2، ص 909، تهران، میراث مکتوب، چاپ اول، 1379ش.
[4]. ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، محقق، مصحح، ابراهیم، محمد ابوالفضل، ج 12، ص 3 – 4، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1404ق.
[5]. ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 6، ص 106.
[6]. ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 6، ص 108- 109.
[7]. علوی عاملی، احمد بن زین العابدین، الحاشیة علی أصول الکافی، محقق، مصحح، حسینی اشکوری، صادق، ص 180، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1427ق.
[8]. قزوینی، ملا خلیل بن غازی، الشافی فی شرح الکافی، محقق، مصحح، درایتی، محمد حسین، ج 1، ص 437، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1429ق.