کد سایت
id23636
کد بایگانی
55711
نمایه
بیعت اهالی مدینه با پیامبر اکرم(ص) در عقبه اول و دوم
برچسب
پیامبر اسلام|انصار|پیمان عقبه|یثرب|نقباء
خلاصه پرسش
پیمان عقبه اول و دوم چگونه انجام گرفت و مفاد آن چه بود؟
پرسش
مفاد پیمان عقبه و زنان حاضر در آنرا بیان کنید؟
پاسخ اجمالی
پیامبر اسلام(ص) در راستای وظیفه تبلیغی خود به ملاقات شش نفر از انصار که به حجّ آمده بودند، رفت و بخشى از قرآن را براى آنان تلاوت کرد. آنها که صفات او را از اهل كتاب شنيده بودند، نسبت به پیامبری ایشان مطمئن و مسلمان شدند. البته در آن هنگام، آنها جز مسلمانی هیچ تعهدی نسبت به پیامبر(ص) نداشتند و گفتند اگر اوضاع یثرب درست شود، سال بعد نیز به حضور آنحضرت خواهند آمد.
با برگشت این گروه به یثرب، سخن از اسلام در آنجا رواج یافت و بر تعداد مشتاقان به اسلام افزوده شد.
در سال بعد دوازده نفر از حاجیان آن شهر با پیامبر(ص) ملاقات کرده و با ایشان بیعت کردند. این پیمان را «پیمان عقبه اولی» مینامند. در این پیمان، خواسته پیامبر(ص) آن بود که: «براى خدا شريكى قائل نشوید، دزدى نكنيد، مرتكب زنا نشويد، فرزندان خود را نكشيد، بهتان و افترا نزنيد، در كارهاى نيک، نافرمانى پیامبر(ص) را نكنيد». به دنبال اين پيمان پيامبر(ص) فرمود: «اگر به پيمان وفا كرديد پاداشتان بهشت است، و گرنه كارتان با خدا است. اگر بخواهد كيفر كند و اگر بخواهد بيامرزد.» بعد از آن بود که پیامبر(ص) مصعب بن عمير را به عنوان مبلغی برای اسلام در یثرب انتخاب کرد.
سال بعد هفتاد مرد و دو زن از اهالی یثرب با پیامبر(ص) بیعت کردند و پیمان بستند که از ایشان دفاع کنند. این پیمان به «عقبه دوم» معروف شد و پس از آن بود که مسلمانان هجرت به مدینه را آغاز کردند.
با برگشت این گروه به یثرب، سخن از اسلام در آنجا رواج یافت و بر تعداد مشتاقان به اسلام افزوده شد.
در سال بعد دوازده نفر از حاجیان آن شهر با پیامبر(ص) ملاقات کرده و با ایشان بیعت کردند. این پیمان را «پیمان عقبه اولی» مینامند. در این پیمان، خواسته پیامبر(ص) آن بود که: «براى خدا شريكى قائل نشوید، دزدى نكنيد، مرتكب زنا نشويد، فرزندان خود را نكشيد، بهتان و افترا نزنيد، در كارهاى نيک، نافرمانى پیامبر(ص) را نكنيد». به دنبال اين پيمان پيامبر(ص) فرمود: «اگر به پيمان وفا كرديد پاداشتان بهشت است، و گرنه كارتان با خدا است. اگر بخواهد كيفر كند و اگر بخواهد بيامرزد.» بعد از آن بود که پیامبر(ص) مصعب بن عمير را به عنوان مبلغی برای اسلام در یثرب انتخاب کرد.
سال بعد هفتاد مرد و دو زن از اهالی یثرب با پیامبر(ص) بیعت کردند و پیمان بستند که از ایشان دفاع کنند. این پیمان به «عقبه دوم» معروف شد و پس از آن بود که مسلمانان هجرت به مدینه را آغاز کردند.
پاسخ تفصیلی
اندکی پس از پایان محاصره اقتصادی و سیاسی در شعب ابیطالب، ابوطالب و خدیجه رحلت کردند. فقدان ابوطالب به همراه عوامل دیگر سبب شد، فشار مکیان بر پیامبر(ص) بیشتر شده و به نوعی، دیگر امید چندانی به ایمان آوردن افراد دیگری از اهل مکه وجود نداشت؛ لذا پیامبر(ص)، تبلیغ در دیگر قبائل و شهرها را به صورت جدیتر در دستور کار قرار داد. حضرتشان برای دعوت مردم طائف، به آنجا سفر کرد که با مخالفت سران آن دیار مواجه شد و بدون موفقیتی به مکه بازگشت. محیط مکه به قدری برای ایشان ناامن شده بود که پیامبر(ص) تحت حمایت شخصی به نام مطعم بن عدی به این شهر بازگشت.[1] اما در همین دوران بود که روی آوردن تعدادی از اهالی یثرب به اسلام گشایشی برای پیامبر(ص) به وجود آورد.
اولین ایمان آورندگان از یثرب
در ایام حج تمتع و عمره ماه رجب، پیامبر آزادی بیشتری داشت و به تبلیغ میان قبائل میپرداخت. در یکی از این دیدارها پيامبر(ص) به ملاقات گروهى از یثربیان که به حجّ آمده بودند، رفت و پيامبرى خود را به آنها اعلان کرد و بخشى از قرآن را نیز براى آنان تلاوت کرد. آنانکه صفات او را از اهل كتاب شنيده بودند، با خود گفتند: «این همان پیامبری است که یهودیان نوید آمدنش را میدادند».[2] سپس چون گفتار آنحضرت را شنيدند نسبت به آن يقين حاصل كرده و دلهاى ايشان اطمينان يافت.
آنها به پيامبر(ص) گفتند: شما میدانيد كه ميان اوس و خزرج، اختلافات سختی وجود دارد. ما همگى شيفته و خيرخواه شما هستیم. ما معتقديم كه با توكل به خدا شما فعلاً همچنان در مكه بمانيد ما پيش قوم خود بر میگرديم و شأن و منزلت شما را بيان میكنيم و آنها را به سوى خدا و رسولش فرا میخوانيم، شايد خداوند متعال به اين وسيله ميان ايشان را اصلاح نمايد و آنها را با يکديگر هماهنگ کند. امروز ما همگى نسبت به هم دشمن و كينهتوزيم و اگر بدون آنکه صلح در میان ما برقرار شود، نزد ما بيائيد، نمیتوانيم گرد شما جمع شویم. اكنون وعده میدهيم كه در موسم حج سال آينده حضورتان شرفياب شويم، پيامبر(ص) موافقت فرموده و آنان بازگشتند و قوم خود را نهانى به اسلام فرا خواندند.[3]
در مورد تعداد این افراد، اختلاف اندکی وجود دارد؛ برخی آنها را شش نفر دانستهاند[4] و برخی نیز احتمال هفت نفر را دادهاند.[5] همچنین عموم مورّخان[6] تمامشان را از قبیله خزرج دانستهاند.[7] این اختلاف در مورد اسامیشان نیز وجود دارد که عموماً این افراد را در این پیمان نام بردهاند: «أبو أمامة أسعد بن زرارة بن عدس، عوف بن الحارث بن رفاعة(عوف بن عفراء)، رافع بن مالک بن العجلان، قطبة بن عامر بن حديدة، عقبة بن عامر بن نابی و جابر بن عبد الله رياب».[8]
در اینکه این مرحله از ایمان آوردن برخی اهالی مدینه را پیمان عقبه بدانیم یا نه؟ اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی از مورّخان پیمانهای عقبه را سه مورد دانسته که این مرحله را عقبه اولی و دو بیعت بعدی را عقبه دوم و سوم دانستهاند.[9] در مقابل؛ از دیدگاه بسیاری از مورّخان، دو بيعت منعقد شده است و بیعت مذکور مشمول دو عقبه نیست.[10] به نظر میرسد این دیدگاه بهتر باشد؛ زیرا در این مورد، اهل یثرب هیچ تعهدی نسبت به پیامبر(ص) نداشته و تنها اسلام اختیار کردند برخلاف دو مرحله بعد که در هر یک از آنها تعهداتی از طرف آنان مورد پذیرش قرار گرفت.
عقبه اولی
با برگشت این گروه به یثرب، سخن از اسلام در آنجا رواج یافت و بر تعداد مشتاقان به اسلام افزوده شد. سال بعد دوازده نفر[11] که نیمی از آنان افرادی بودند که سال قبل مسلمان شدند و نیم دیگر را افرادی تشکیل میدادند که در حج این سال به آنان ملحق شده بودند. از این دوازده تن، ده نفر از خزرجیان و دو نفر از اوس بودند[12] که در عقبه به ملاقات پیامبر(ص) رفته و با ایشان بیعت کردند.
مفاد این پیمان عبارت بود از اینکه: «براى خدا شريكى قائل نشوید، دزدى نكنيد، مرتكب زنا نشويد، فرزندان خود را نكشيد، بهتان و افترا نزنيد، در كارهاى نيک نافرمانى رسول خدا(ص) را نكنيد». به دنبال اين پيمان، پيامبر(ص) فرمود: «اگر به این پيمان وفادار ماندید پاداشتان بهشت است، وگرنه كارتان با خدا خواهد بود که اگر بخواهد كيفر كند و اگر بخواهد بيامرزد»[13] این بیعت به «بیعة النساء» معروف گشت؛ و این احتمالاً به این جهت بود که بيعت ايشان نظير بيعتى بود كه پيامبر خدا با زنان میكرد؛ زيرا تا به آن روز رسول خدا(ص) مأمور به جنگ با كفار و مشركان نشده بود و از اينرو در بيعت با آنها شرط جنگ وجود نداشت.[14]
ایمان آورندگان، از پیامبر خواستند که برای آنان مبلّغی بفرستد تا به آنها و اهالی یثرب قرآن و اسلام را بیاموزد. حضرت رسول(ص) اين مأموريت را به مصعب بن عمير كه تازه جوانى بود، واگذار كرد،[15] مصعب قبل از اسلام، نزد پدر و مادرش عزيز و محترم بود، و زندگى با شكوهى داشت، هنگامى كه اسلام را اختيار كرد پدر و مادرش وى را رها كردند و از خود راندند، اين جوان در شعب با پيامبر(ص) زندگى میكرد و گرفتار مشقت و سختى گرديد، و اوضاع و احوالش دگرگون شد.[16]
عقبه ثانی
بعد از عقبه اولی، اسلام ميان اهل یثرب گسترش یافت، سال بعد، مصعب بن عمير همراه گروهى از مسلمانان یثرب براى ديدار با پيامبر(ص) به مكه آمدند، گروهى نيز كه هنوز ايمان نياورده بودند، با ايشان همراه گشتند. اينان با رسول خدا(ص) وعده گذاردند که در اواسط ايام التشريق و در عقبه با یکدیگر ملاقات کنند. آن شب، آهسته و پنهانی، بیآنكه كافران، آگاه شوند، به عقبه آمدند.[17] عده آنها هفتاد مرد بود و در ميان آنها دو زن به نام نسيبه بنت كعب و اسماء از بنى سلمه بودند.[18]
عباس عموی پیامبر که همراه حضرتشان بود، در آغاز گفت: اى قوم خزرج (در آن هنگام مکیان دو طايفه خزرج و اوس را يكى پنداشته و آنها را خزرج میخواندند) چنانكه میدانيد محمد ميان ما گرامى و مصون میباشد و او خواست به شما ملحق شود؛ اگر شما چنانكه تصميم گرفتهايد به وعده خود وفا كنيد و از او دفاع و حمايت نمائيد این شما و این آينده او. و اگر گمان میبرید كه او را تسليم (دشمن) خواهيد كرد، پس هم اكنون او را رها کنید كه در عزت و امان باشد.[19]
البته عدهای از محققان در اینکه این سخنگو، عباس عموی پیامبر بوده باشد تردید کردهاند؛ زیرا او هنوز مشرک بوده و بعدها در جنگ بدر علیه سپاه اسلام جنگید.[20]
در ادامه، اهالی یثرب رو به پیامبر کرده و گفتند: تو اى پيامبر خدا! براى خود و خداى خود از ما هر چه میخواهى، بگو. پيامبر سخن گفت و قرآن خواند و به اسلام تشويق کرد. سپس گفت: شما از من چنان بايد حمايت و دفاع كنيد كه از فرزندان و زنان خود دفاع میكنيد. بعد از آن بود که براء بن معرور دست پيامبر(ص) را گرفت و گفت: به خداوندى كه تو را بر حق فرستاد، ما از تو مانند دفاع از فرزندان (و خانواده) خود دفاع خواهيم كرد.[21] و اینگونه انصار به مدافعان پیامبر تبدیل شده و چه رشادتها و جانفشانیهایی برای اسلام انجام دادند.
بیعت پیامبر با انصار
بعد از بیعت، برخی از انصار ترسیدند که مبادا آنها از پیامبر دفاع کنند، اما پس از پیروزی، پیامبر به میان قوم خود برگردد و آنان را رها کند؛ ابو الهيثم بن تيهان خطاب به پیامبر گفت: اى پيامبر خدا ميان ما و مردم رشتههاى (اجتماعى و زندگانى) پيوسته اگر خداوند تو را پيروز كند و تو ميان قوم خود برگردى و ما را به حال خود بگذارى چه خواهيم كرد؟ پيامبر تبسمى فرموده گفت: «بل الدم الدم و الهدم الهدم، أنتم مني و أنا منكم، أسالم من سالمتم و أحارب من حاربتم»؛ خون به دنبال خون و ويرانى در پى ويرانى خواهد بود (مقصود مقابله و معامله به مثل است) شما از من و من از شما، با هر كه جنگ كنيد جنگ میكنم و با هر كه صلح و مسالمت كنيد صلح میكنم.[22]
انتخاب نقباء
در پایان پیامبر دوازده نفر از آنان را به عنوان نماینده خود و مسئول امور انصار پذیرفت: «دوازده نقيب برگزينيد كه به كار قوم خويش پردازند» و سپس به آنها گفت: «بر كار قوم خويش هستيد و مانند حواريان عيسى بن مريم، سرپرست آنهاييد، و من نيز سرپرست قوم خويشم» و آنها گفتند: «چنين باشد».[23]
اولین ایمان آورندگان از یثرب
در ایام حج تمتع و عمره ماه رجب، پیامبر آزادی بیشتری داشت و به تبلیغ میان قبائل میپرداخت. در یکی از این دیدارها پيامبر(ص) به ملاقات گروهى از یثربیان که به حجّ آمده بودند، رفت و پيامبرى خود را به آنها اعلان کرد و بخشى از قرآن را نیز براى آنان تلاوت کرد. آنانکه صفات او را از اهل كتاب شنيده بودند، با خود گفتند: «این همان پیامبری است که یهودیان نوید آمدنش را میدادند».[2] سپس چون گفتار آنحضرت را شنيدند نسبت به آن يقين حاصل كرده و دلهاى ايشان اطمينان يافت.
آنها به پيامبر(ص) گفتند: شما میدانيد كه ميان اوس و خزرج، اختلافات سختی وجود دارد. ما همگى شيفته و خيرخواه شما هستیم. ما معتقديم كه با توكل به خدا شما فعلاً همچنان در مكه بمانيد ما پيش قوم خود بر میگرديم و شأن و منزلت شما را بيان میكنيم و آنها را به سوى خدا و رسولش فرا میخوانيم، شايد خداوند متعال به اين وسيله ميان ايشان را اصلاح نمايد و آنها را با يکديگر هماهنگ کند. امروز ما همگى نسبت به هم دشمن و كينهتوزيم و اگر بدون آنکه صلح در میان ما برقرار شود، نزد ما بيائيد، نمیتوانيم گرد شما جمع شویم. اكنون وعده میدهيم كه در موسم حج سال آينده حضورتان شرفياب شويم، پيامبر(ص) موافقت فرموده و آنان بازگشتند و قوم خود را نهانى به اسلام فرا خواندند.[3]
در مورد تعداد این افراد، اختلاف اندکی وجود دارد؛ برخی آنها را شش نفر دانستهاند[4] و برخی نیز احتمال هفت نفر را دادهاند.[5] همچنین عموم مورّخان[6] تمامشان را از قبیله خزرج دانستهاند.[7] این اختلاف در مورد اسامیشان نیز وجود دارد که عموماً این افراد را در این پیمان نام بردهاند: «أبو أمامة أسعد بن زرارة بن عدس، عوف بن الحارث بن رفاعة(عوف بن عفراء)، رافع بن مالک بن العجلان، قطبة بن عامر بن حديدة، عقبة بن عامر بن نابی و جابر بن عبد الله رياب».[8]
در اینکه این مرحله از ایمان آوردن برخی اهالی مدینه را پیمان عقبه بدانیم یا نه؟ اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی از مورّخان پیمانهای عقبه را سه مورد دانسته که این مرحله را عقبه اولی و دو بیعت بعدی را عقبه دوم و سوم دانستهاند.[9] در مقابل؛ از دیدگاه بسیاری از مورّخان، دو بيعت منعقد شده است و بیعت مذکور مشمول دو عقبه نیست.[10] به نظر میرسد این دیدگاه بهتر باشد؛ زیرا در این مورد، اهل یثرب هیچ تعهدی نسبت به پیامبر(ص) نداشته و تنها اسلام اختیار کردند برخلاف دو مرحله بعد که در هر یک از آنها تعهداتی از طرف آنان مورد پذیرش قرار گرفت.
عقبه اولی
با برگشت این گروه به یثرب، سخن از اسلام در آنجا رواج یافت و بر تعداد مشتاقان به اسلام افزوده شد. سال بعد دوازده نفر[11] که نیمی از آنان افرادی بودند که سال قبل مسلمان شدند و نیم دیگر را افرادی تشکیل میدادند که در حج این سال به آنان ملحق شده بودند. از این دوازده تن، ده نفر از خزرجیان و دو نفر از اوس بودند[12] که در عقبه به ملاقات پیامبر(ص) رفته و با ایشان بیعت کردند.
مفاد این پیمان عبارت بود از اینکه: «براى خدا شريكى قائل نشوید، دزدى نكنيد، مرتكب زنا نشويد، فرزندان خود را نكشيد، بهتان و افترا نزنيد، در كارهاى نيک نافرمانى رسول خدا(ص) را نكنيد». به دنبال اين پيمان، پيامبر(ص) فرمود: «اگر به این پيمان وفادار ماندید پاداشتان بهشت است، وگرنه كارتان با خدا خواهد بود که اگر بخواهد كيفر كند و اگر بخواهد بيامرزد»[13] این بیعت به «بیعة النساء» معروف گشت؛ و این احتمالاً به این جهت بود که بيعت ايشان نظير بيعتى بود كه پيامبر خدا با زنان میكرد؛ زيرا تا به آن روز رسول خدا(ص) مأمور به جنگ با كفار و مشركان نشده بود و از اينرو در بيعت با آنها شرط جنگ وجود نداشت.[14]
ایمان آورندگان، از پیامبر خواستند که برای آنان مبلّغی بفرستد تا به آنها و اهالی یثرب قرآن و اسلام را بیاموزد. حضرت رسول(ص) اين مأموريت را به مصعب بن عمير كه تازه جوانى بود، واگذار كرد،[15] مصعب قبل از اسلام، نزد پدر و مادرش عزيز و محترم بود، و زندگى با شكوهى داشت، هنگامى كه اسلام را اختيار كرد پدر و مادرش وى را رها كردند و از خود راندند، اين جوان در شعب با پيامبر(ص) زندگى میكرد و گرفتار مشقت و سختى گرديد، و اوضاع و احوالش دگرگون شد.[16]
عقبه ثانی
بعد از عقبه اولی، اسلام ميان اهل یثرب گسترش یافت، سال بعد، مصعب بن عمير همراه گروهى از مسلمانان یثرب براى ديدار با پيامبر(ص) به مكه آمدند، گروهى نيز كه هنوز ايمان نياورده بودند، با ايشان همراه گشتند. اينان با رسول خدا(ص) وعده گذاردند که در اواسط ايام التشريق و در عقبه با یکدیگر ملاقات کنند. آن شب، آهسته و پنهانی، بیآنكه كافران، آگاه شوند، به عقبه آمدند.[17] عده آنها هفتاد مرد بود و در ميان آنها دو زن به نام نسيبه بنت كعب و اسماء از بنى سلمه بودند.[18]
عباس عموی پیامبر که همراه حضرتشان بود، در آغاز گفت: اى قوم خزرج (در آن هنگام مکیان دو طايفه خزرج و اوس را يكى پنداشته و آنها را خزرج میخواندند) چنانكه میدانيد محمد ميان ما گرامى و مصون میباشد و او خواست به شما ملحق شود؛ اگر شما چنانكه تصميم گرفتهايد به وعده خود وفا كنيد و از او دفاع و حمايت نمائيد این شما و این آينده او. و اگر گمان میبرید كه او را تسليم (دشمن) خواهيد كرد، پس هم اكنون او را رها کنید كه در عزت و امان باشد.[19]
البته عدهای از محققان در اینکه این سخنگو، عباس عموی پیامبر بوده باشد تردید کردهاند؛ زیرا او هنوز مشرک بوده و بعدها در جنگ بدر علیه سپاه اسلام جنگید.[20]
در ادامه، اهالی یثرب رو به پیامبر کرده و گفتند: تو اى پيامبر خدا! براى خود و خداى خود از ما هر چه میخواهى، بگو. پيامبر سخن گفت و قرآن خواند و به اسلام تشويق کرد. سپس گفت: شما از من چنان بايد حمايت و دفاع كنيد كه از فرزندان و زنان خود دفاع میكنيد. بعد از آن بود که براء بن معرور دست پيامبر(ص) را گرفت و گفت: به خداوندى كه تو را بر حق فرستاد، ما از تو مانند دفاع از فرزندان (و خانواده) خود دفاع خواهيم كرد.[21] و اینگونه انصار به مدافعان پیامبر تبدیل شده و چه رشادتها و جانفشانیهایی برای اسلام انجام دادند.
بیعت پیامبر با انصار
بعد از بیعت، برخی از انصار ترسیدند که مبادا آنها از پیامبر دفاع کنند، اما پس از پیروزی، پیامبر به میان قوم خود برگردد و آنان را رها کند؛ ابو الهيثم بن تيهان خطاب به پیامبر گفت: اى پيامبر خدا ميان ما و مردم رشتههاى (اجتماعى و زندگانى) پيوسته اگر خداوند تو را پيروز كند و تو ميان قوم خود برگردى و ما را به حال خود بگذارى چه خواهيم كرد؟ پيامبر تبسمى فرموده گفت: «بل الدم الدم و الهدم الهدم، أنتم مني و أنا منكم، أسالم من سالمتم و أحارب من حاربتم»؛ خون به دنبال خون و ويرانى در پى ويرانى خواهد بود (مقصود مقابله و معامله به مثل است) شما از من و من از شما، با هر كه جنگ كنيد جنگ میكنم و با هر كه صلح و مسالمت كنيد صلح میكنم.[22]
انتخاب نقباء
در پایان پیامبر دوازده نفر از آنان را به عنوان نماینده خود و مسئول امور انصار پذیرفت: «دوازده نقيب برگزينيد كه به كار قوم خويش پردازند» و سپس به آنها گفت: «بر كار قوم خويش هستيد و مانند حواريان عيسى بن مريم، سرپرست آنهاييد، و من نيز سرپرست قوم خويشم» و آنها گفتند: «چنين باشد».[23]
[1]. ر.ک: ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق، عطا، محمد عبد القادر، ج 1، ص 164 - 165، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1410ق.
[2]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 96، بیروت، دار صادر، 1385ق.
[3]. بیهقی، ابو بکر احمد بن حسین، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعة، تحقیق، قلعجی، عبد المعطی، ج 2، ص 431، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1405ق.
[4]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 1، ص 239، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق؛ صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 3، ص 194، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1414ق.
[5]. ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبیطالب(علیهم السلام)، ج 1، ص 174، قم، انتشارات علامه، چاپ اول، 1379ق.
[6]. أنساب الأشراف،ج 1،ص 239؛ مقریزی، تقی الدین، امتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق، نمیسی، محمد عبد الحمید، ج 1، ص 50، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1420ق.
[7]. تعدادی از محققان نیز پنج نفر از خزرج و یکی از آنها را از اوس میدانند؛ مناقب آل أبیطالب(عليهم السلام)، ج 1، ص 174.
[8]. إمتاع الأسماع، ج 1، ص 50 – 51.
[9]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق، البجاوی، علی محمد، ج 1، ص 80، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412ق؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 1، ص 87، بیروت، دار الفکر، 1409ق؛ سبل الهدى، ج 3، ص 194.
[10]. ابن هشام، عبد الملک، السيرةالنبوية، تحقیق، السقا، مصطفی، الأبیاری، ابراهیم، شلبی، عبد الحفیظ، ج 1، ص 431، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، بیتا؛ أنساب الأشراف، ج 1، ص 239؛ ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 3، ص 150، بیروت، دار الفکر، 1407ق؛ حلی، رضی الدین علی بن یوسف، العدد القویة لدفع المخاوف الیومیة، محقق، مصحح، رجائی، مهدی، مرعشی، محمود، ص 119، قم، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، چاپ اول، 1408ق.
[11]. ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، المنتظم، محقق، عطا، محمد عبد القادر، عطا، مصطفی عبد القادر، ج 3، ص 32، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1412ق؛ العدد القوية لدفع المخاوف اليومية، ص 119.
[12]. الطبقات الكبرى، ج 1، ص 171.
[13]. السیرة النبویة، ج 1، ص 433.
[14]. همان.
[15]. الاستيعاب، ج 4، ص 1473.
[16]. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص 57، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ سوم، 1390ق.
[17]. ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون)، تحقیق، خلیل شحادة، ج 2، ص 418، بیروت، دار الفکر، چاپ دوم، 1408ق.
[18]. الكامل، ج 2، ص 98 - 99.
[19]. همان.
[20]. برای نمونه، ر. ک: سید جعفر مرتضی عاملی به نقل از، میرشریفی، سید علی، درسنامه آشنایی با تاریخ اسلام (پیام آور رحمت)، ص 128، بعثه رهبری، بیتا.
[21]. السيرة النبوية، ج 1، ص 454.
[22]. الكامل، ج 2، ص 99؛ مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ج 1، ص 181.
[23]. «اخرجوا الى منكم اثنى عشر نقيبا، يكونون على قومهم بما فيهم فاخرجوا اثنى عشر نقيبا ... ثم قال للنقباء: أنتم على قومكم بما فيهم كفلاء، ككفالة الحواريين لعيسى بن مريم، و انا كفيل على قومى، قالوا: نعم»؛ طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 2، ص 363، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق.