کد سایت
ur21573
کد بایگانی
45021
نمایه
تفاوت میان موعظه و نصیحت
طبقه بندی موضوعی
تفسیر,فصاحت و بلاغت
خلاصه پرسش
تفاوت میان «موعظه» و «نصیحت» چیست؟
پرسش
در میان «موعظه» و «نصیحت» چه فرقی دارد؟
پاسخ اجمالی
1. «موعظه» و «نصیحت» تا حدودی با هم مترادفند، در روایت آمده است: «الْمَوْعِظَةُ نَصِیحَةٌ شَافِیَة»؛[1] موعظه، نصیحتی شفا دهنده است. موعظه در این روایت؛ یعنى: بیان کردن چیزهایى که دل شنونده را نرم کند؛ مانند: بیان ثواب و عقاب. این موعظه و اندرز دادن، نصیحتى است که شفا دهنده امراض نفسانى و بیماریهاى روحانى میباشد.
نصیحت که از «نصح» به معناى خالص بودن است؛ یعنی اینکه واعظ در موعظه کردن اخلاص داشته باشد و هدفی غیر از هدایت و راهنمایى و اصلاح حال جمعى که آنان را موعظه میکند، نداشته باشد.
2. البته با نگاهی دقیقتر میتوان تفاوتهایی نیز میان این دو واژه مشاهده نمود:
الف. «موعظه»؛ یعنى استفاده کردن از عواطف انسانها؛ چرا که موعظه، و اندرز بیشتر جنبه عاطفى دارد که با تحریک آن میتوان تودههاى عظیم مردم را به طرف حق متوجه ساخت.[2]
یکى از روشهاى تربیت، موعظه است. موعظه با تعلیم، سخنرانى و اقامه برهان تفاوت دارد و از تأثیر ویژهاى برخوردار است. به هنگام وعظ، سخن به گونهاى به شنونده القا میشود که در قلب او نفوذ کرده و حالت رقّت و صفا و نورانیتى در آن به وجود میآورد. اگرچه موعظه غالباً به صورت خطابى القا میشود و از براهین عقلیه استفاده نمیشود، لیکن اثر آن بیشتر از استدلالهاى عقلى است.
موعظه، فطرت انسان را بیدار میکند و در دل مینشیند و از دلیل و برهان و امر و نهى بیشتر تأثیر دارد. پند و انذارپذیرى استعدادى است که در جان انسان نهاده شده و براى قبول تربیت آمادهاش ساخته است. ممکن است کسى از تعلیم دیگران بینیاز باشد امّا هیچکس نیست که از موعظه بینیاز باشد. حتى دانشمندان و افراد صالح نیز گاه گاه به موعظه نیازمند میشوند.
اسلام نیز موعظه را یک امر مفید و مؤثر میداند و در مورد ارزش و اهمیت آن آیات و روایات فراوانى داریم، برای نمونه؛ در قرآن میخوانیم: «اى مردم! براى شما از جانب پروردگارتان موعظهاى آمد و شفایى براى آن بیمارى که در دل دارید و راهنمایى و رحمتى براى مؤمنان».[3]
امام علی(ع) فرمود: «موعظه، نفوس انسانها را صاف و نورانى میکند».[4]
3. نصیحت چنانکه گفته شد؛ به معناى خالص شدن و خالص کردن است. پند دادن را از آن جهت نصح و نصیحت گویند که از روى خلوص نیّت و خیر خواهى محض است.[5]
ناگفته نماند که؛ نصیحت کردن در میان جمع سزاوار نبوده و گاه حالت سرزنش به خود میگیرد: «نُصْحُکَ بَیْنَ الْمَلَإِ تَقْرِیعٌ».[6] بنابراین، نصیحت باید در خلوت انجام گیرد و نصیحت نمودن در میان جمع، سرزنش و ایذا و آزار مؤمن است.[7]
نصیحت که از «نصح» به معناى خالص بودن است؛ یعنی اینکه واعظ در موعظه کردن اخلاص داشته باشد و هدفی غیر از هدایت و راهنمایى و اصلاح حال جمعى که آنان را موعظه میکند، نداشته باشد.
2. البته با نگاهی دقیقتر میتوان تفاوتهایی نیز میان این دو واژه مشاهده نمود:
الف. «موعظه»؛ یعنى استفاده کردن از عواطف انسانها؛ چرا که موعظه، و اندرز بیشتر جنبه عاطفى دارد که با تحریک آن میتوان تودههاى عظیم مردم را به طرف حق متوجه ساخت.[2]
یکى از روشهاى تربیت، موعظه است. موعظه با تعلیم، سخنرانى و اقامه برهان تفاوت دارد و از تأثیر ویژهاى برخوردار است. به هنگام وعظ، سخن به گونهاى به شنونده القا میشود که در قلب او نفوذ کرده و حالت رقّت و صفا و نورانیتى در آن به وجود میآورد. اگرچه موعظه غالباً به صورت خطابى القا میشود و از براهین عقلیه استفاده نمیشود، لیکن اثر آن بیشتر از استدلالهاى عقلى است.
موعظه، فطرت انسان را بیدار میکند و در دل مینشیند و از دلیل و برهان و امر و نهى بیشتر تأثیر دارد. پند و انذارپذیرى استعدادى است که در جان انسان نهاده شده و براى قبول تربیت آمادهاش ساخته است. ممکن است کسى از تعلیم دیگران بینیاز باشد امّا هیچکس نیست که از موعظه بینیاز باشد. حتى دانشمندان و افراد صالح نیز گاه گاه به موعظه نیازمند میشوند.
اسلام نیز موعظه را یک امر مفید و مؤثر میداند و در مورد ارزش و اهمیت آن آیات و روایات فراوانى داریم، برای نمونه؛ در قرآن میخوانیم: «اى مردم! براى شما از جانب پروردگارتان موعظهاى آمد و شفایى براى آن بیمارى که در دل دارید و راهنمایى و رحمتى براى مؤمنان».[3]
امام علی(ع) فرمود: «موعظه، نفوس انسانها را صاف و نورانى میکند».[4]
3. نصیحت چنانکه گفته شد؛ به معناى خالص شدن و خالص کردن است. پند دادن را از آن جهت نصح و نصیحت گویند که از روى خلوص نیّت و خیر خواهى محض است.[5]
ناگفته نماند که؛ نصیحت کردن در میان جمع سزاوار نبوده و گاه حالت سرزنش به خود میگیرد: «نُصْحُکَ بَیْنَ الْمَلَإِ تَقْرِیعٌ».[6] بنابراین، نصیحت باید در خلوت انجام گیرد و نصیحت نمودن در میان جمع، سرزنش و ایذا و آزار مؤمن است.[7]
[1]. لیثی واسطی، علی، عیون الحکم و المواعظ، ص 497، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1376ش.
[2]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 11، ص 455 - 456، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[3]. یونس، 57.
[4]. تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، ص 72، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ دوم، 1410ق.
[5]. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج 7، ص 71، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ ششم، 1371ش.
[6]. عیون الحکم و المواعظ، ص 497.
[7]. آقا جمال خوانساری، محمد، شرح بر غرر الحکم و درر الکلم، ج 6، ص 173، دانشگاه تهران، چاپ چهارم، 1366ش.