اقرار در نگاه فقهی-حقوقی تنها در صورتی صحیح است که به وسیله چیزی که بر آن دلالت کند، اعلام شود و پذیرش باطنی بدون کاشف خارجی اقرار شمرده نمیشود.
در همین راستا اقرار فقهی-حقوقی معمولاً به صورت شفاهی و کتبی از طریق «لفظ» و یا «نگارش» ابراز میشود.
در نگاهی وسیعتر اما اقرار، به معنای اعتراف و اذعان درونی به یک حقیقت یا واقعیت است که سطح و ژرفای این پذیرش میتواند متفاوت باشد.
در مورد اقرار ذهنی و واژه ذهن باید گفت؛ گاهی منظور از آن، همان عقل یا قوه عاقله، گاهی منظور قوۀ خیال یا مخیله، و گاهی نیز مراد نیروی حافظه است.[1]
با توجه به معنای اقرار باید گفت:
- اقرار ذهنی: به معنای تصدیق یک حقیقت در سطح عقل و اندیشه است. زمانی که یک قضیه یا گزارهای در ذهن انسان به عنوان یک واقعیت یا حقیقت پذیرفته شود، بدون آنکه الزاماً این پذیرش در احساس، باور عمیق یا رفتار فرد نمود یابد، اقراری ذهنی شکل گرفته است.
این نوع اقرار، نوعی «پذیرش عقلانی» است؛ یعنی فرد بر اساس استدلال یا شواهد، چیزی را میپذیرد.
به عنوان مثال، ممکن است کسی با مطالعه براهین عقلی به وجود خداوند یا ضرورت اخلاق باور پیدا کند؛ اما هنوز ایمان، آرامش یا التزام خاصی نسبت به آن نداشته باشد. اقرار ذهنی در اینجا به معنای «تأیید ذهنی» یک گزاره است:
«قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ»؛[2] بادیه نشینان گفتند: ایمان آوردیم. به آنها بگو: ایمان نیاوردهاید. بگویید اسلام آوردهایم؛ چرا که هنوز ایمان در قلبهای شما داخل نشده است.
- اقرار قلبی: اقرار قلبی به مرحلهای عمیقتر و درونیتر از پذیرش ذهنی و عقلی اشاره دارد. این نوع اقرار زمانی اتفاق میافتد که فرد نه تنها یک حقیقت را در سطح عقل خود میپذیرد؛ بلکه آنرا با تمام وجود و قلبش قبول میکند. اقرار قلبی با باور، یقین و تعهد همراه است و معمولاً به شکلدهی رفتار، احساس و حتی جهانبینی فرد منجر میشود.
از نظر روانشناختی، اقرار قلبی زمانی شکل میگیرد که اندیشه و احساس هر دو درگیر پذیرش یک واقعیت میشوند؛ یعنی ذهن و دل هر دو به اتحاد میرسند.
نمونه برجسته آنرا میتوان در ایمان مذهبی دید؛ جایی که فرد افزون بر تصدیق عقلی، آرامش و اطمینان باطنی به یک حقیقت مییابد و زندگی خود را بر پایه آن سامان میدهد؛ لذا تفاوت این دو سطح از اقرار را میتوان به تفاوت «شناخت» و «ایمان» تشبیه کرد.
شناخت ممکن است وجود داشته باشد؛ اما تا زمانی که به ایمان قلبی نینجامد، تأثیر ژرفی بر زندگی و منش فرد نمیگذارد. به همین دلیل است که در بسیاری از متون فلسفی، عرفانی و دینی، بر اهمیت «ایمان قلبی» یا «اقرار قلبی» تأکید شده است، و تنها اقرار ذهنی برای تحقق ایمان کامل کافی دانسته نمیشود.
در نتیجه میتوان گفت؛ اقرار ذهنی و اقرار قلبی دو پدیده متفاوت، ولی مکمل هستند. اقرار ذهنی، آغاز راه پذیرش است و بیشتر پایه و مقدمهای برای اقرار قلبی محسوب میشود؛ اما ارزش نهایی، در نظام معنوی و ارزشی انسان، معمولاً به اقرار قلبی داده میشود؛ زیرا تنها در این حالت است که یک حقیقت علاوه بر حضور در ذهن، در ژرفای وجود انسان ریشه میدواند، او را دگرگون میسازد و منجر به تعهد، حتی تغییر رفتار میگردد.[3]
[1]. ر. ک: «رابطۀ میان نفس، روح، جان، عقل، ذهن و فطرت».
[2]. حجرات، 14.
[3]. ر. ک: «معنای اقرار و ارکان آن»
