لطفا صبرکنید
بازدید
21518
آخرین بروزرسانی: 1404/08/13
کد سایت fa2261 کد بایگانی 2143 نمایه اهل‌سنت و اعتقاد به توسل قبل از ابن تیمیه
طبقه بندی موضوعی توسل، شفاعت، تبرک و ...,توسل به اولیای الهی
برچسب اهل سنت|توسل|اهل تسنن|ابن تيميه|متوسل|التوسل بالنبی|وسیله تقرب
خلاصه پرسش
آیا اهل‌سنت قبل از ابن تیمیه به توسل اعتقاد داشتند؟
پرسش
دیدگاه علمای اهل‌سنت قبل از ابن تیمیه در مسئله توسل چیست؟
پاسخ اجمالی

توسل یکی از اموری است که از صدر اسلام همواره مورد توجه مسلمانان، از جمله بزرگان اهل‌سنت بوده است.

از جمله امام بخاری صاحب یکی از کتب معتبر روایی اهل‌سنت، سیره‌ی عملی خلیفه‌ی دوم(عمر بن خطاب) را در جواز توسل نقل می‌کند. همچنین امام مالک(مفتی مدینه) به منصور دوانقی دستور توسل به پیامبر(ص) را می‌دهد. خطیب بغدادی از ابن علی خلال که شیخ حنابله بود، نقل کرده است: هرگاه کار مهمی برایم پیش می‌آمد به جانب قبر موسی بن جعفر(ع) می‌رفتم و به او متوسل می‌شدم کار بر من آسان گشته و مشکلاتم حل می‌شد. شعر معروفی که امام شافعی در جواز توسل به آل پیامبر(ص) سروده و نمونه‌های دیگر، دلالت بر جواز توسل از دیدگاه علمای اهل‌سنت دارد، اگرچه ابن تیمیه آن‌را بدعت و حرام می‌داند، ولی بعد از ابن تیمیه هم بزرگانی از اهل‌سنت توسل را جایز می‌دانند، مانند سمهودی شافعی.

پاسخ تفصیلی

مشروعیت «توسل» به مقربان درگاه الهی را از آیات قرآن از جمله این آیۀ شریفه، می‌توان به دست آورد:

«اى کسانى که ایمان آورده‌‏اید، از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و وسیله‏‌اى براى تقرب به او بجویید، و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید».[1]

به همین جهت همواره توسل به مقربان درگاه الهی در سیره‌ی علماء و مسلمانان رواج کامل داشته و دارد.[2]

با مراجعه به آثار علمای اهل‌سنت این نکته به خوبی روشن می‌شود که بزرگان و علمای آنها حتی خلیفه‌ی دوم(عمر بن خطاب) برای حل مشکلات، متوسل می‌شد و این دلیل بر جواز توسل از دیدگاه آنها بوده و تا قرن هشتم هیچ‌یک از علمای اهل‌سنت، با توسل مخالفتی ابراز نکرده بودند.

در این‌جا به بخش‌هایی از نظرات علمای اهل‌سنت در این زمینه اشاره می‌شود:

  1. ابن جوزی از علمای اهل‌سنت (متوفای 597 هجری قمری) قبل از ابن تیمیه در مورد جواز توسل به پیامبر اسلام(ص) در کتاب الوفاء فی فضائل المصطفی، فصلی را باز کرده و در بابی تحت عنوان «التوسل بالنبی» احادیث و اقوال زیادی را ذکر کرد که نشان دهنده جواز توسل از نظر او است.[3]
  2. خطیب بغدادی (متوفای 463 ق) در کتاب تاریخ بغداد از ابن علی خلال که شیخ حنابله است، در جواز توسل نقل می‌کند: «... هرگاه کار مهمی برایم پیش می‌آمد به جانب قبر موسی بن جعفر می‌رفتم و به آن‌حضرت متوسل می‌شدم، کار بر من آسان و مشکلاتم حل می‌شد».[4]
  3. ابن حجر در کتاب الصواعق المحرقه در جواز توسل می‌نویسد: امام شافعی (متوفای 204) توسل را قبول داشته و آن‌را جایز می‌داند و در سیره‌ی عملی خود هم این کار را انجام می‌داد، و شعری را از امام شافعی در جواز توسل نقل می‌کند که گفته است:

آل النبی ذریعتی                                        و هم الیه وسیلتی

ارجوا بهم اعطی غداً                                  بیدی الیمین صحیفتی؛

یعنی خاندان پیامبر(ص) وسیله‌ی من به سوی خدا هستند و به وسیله آنها امید دارم که نامه عملم به دست راستم داده شود.[5]

  1. نمونه دیگر از سیره‌ی عملی بزرگان اهل‌سنت در توسل، مطلب تاریخی است که در صحیح بخاری نقل شده به این مضمون: خلیفه‌ی دوم در مواقع قحطی و خشک‌سالی به عباس بن عبدالمطلب متوسل می‌شد و می‌گفت:

پروردگارا ما در گذشته به پیامبرت متوسل می‌شدیم و تو رحمت خود را می‌فرستادی، اکنون به عموی پیامبرت متوسل می‌شویم تا تو رحمت را بر ما بفرستی.[6]

  1. ابن حبان از علمای بزرگ اهل‌سنت (متولد سال 207ق) نیز از جمله کسانی است که توسل را جایز می‌دانست و خود نیز به این سیره عمل می‌کرد. به عنوان نمونه می‌گوید: زمانی که در طوس بودم هر مشکلی برایم رخ می‌داد به زیارت قبر علی بن موسی می‌رفتم و با توسل به او دعا می‌کردم و مشکلم حل می‌شد.[7]
  2. بیهقی از علمای بزرگ اهل‌سنت (متوفای 458) در جواز توسل به پیامبر(ص) در زمان حیات و بعد از آن روایات زیادی را نقل می‌کند. از جمله این‌که در زمان خلافت عمر بن خطاب مردم دچار قحطی شدند، بلال ابن حارث از اصحاب پیامبر به قبر پیامبر(ص) توسل جست و طلب باران کرد.[8]
  3. وقتی منصور دوانقی نحوه زیارت پیامبر(ص) را از مفتی مدینه امام مالک می‌پرسد، او جواب می‌دهد که پیامبر(ص) وسیله‌ی شفاعت تو است و می‌توانی به او متوسل شوی.[9]

بنابر این، معلوم می‌شود امام مالک قائل به جواز توسل به پیامبر(ص) بود.

  1. سمهودی اگرچه بعد از ابن تیمیه بود، ولی در کتاب معروفش وفاء الوفاء تصریح می‌کند که توسل به پیامبر(ص) در هر حالی جایز است، و سیره‌ی گذشتگان بود.[10]
  2. ابن داوود مالکی شاذلی در کتاب البیان والاختصار قائل به جواز توسل شده، و توسل عالمان و صالحان به پیامبر اکرم(ص) را نقل کرده است.[11]

10 در میان اهل‌سنت توسل به علما و بزرگان رواج داشته است. از جمله این‌که ابن جوزی در کتاب مناقب احمد حنبل به نقل از عبدالله بن موسی می‌نویسد:

«من و پدرم به زیارت قبر احمد می‌رفتیم و به او متوسل می‌شدیم تا حاجت‌مان برآورده شود».[12]

گذشته از این مواردی که از سیرۀ عملی علما و بزرگان اهل‌سنت قبل از ابن تیمیه نقل شد، روایات زیادی در جواز توسل، در جوامع روایی اهل‌سنت نقل شده است که خود می‌تواند شاهدی باشد بر این‌که آنها قائل به جواز توسل بوده‌اند. و حتی بعد از ابن تیمیه هم بسیاری ازبزرگان اهل‌سنت توسل را جایز می‌دانند، مانند سمهودی شافعی[13] که این دلیل بر استقلال علمای بزرگ اهل‌سنت و عدم تأثیرپذیری آنان از آرای ابن تیمیه است.


[1]. مائده، 35. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ وَ جاهِدُوا فی‏ سَبیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ».

[2]. سبحانی، جعفر، آئین وهابیت، ص 145، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول.

[3]. به نقل از آئین وهابیت، ص 173.

[4]. الخطیب البغدادی، احمد ابن علی، تاریخ بغداد، ج 1، ص 120، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، 1425ق.

[5]. احمد ابن محمد معروف به ابن حجر الهیثمی، صواعق المعرقه، ص 178، بیروت، مؤسسه الرسالة، چاپ اول، 1417ق.

[6]. البخاری، محمد ابن اسماعیل، صحیح الخباری، ج 2، ص 34، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ج 4، ص 7، ریاض، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق؛ ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد‏، الطبقات الکبری‏، تحقیق، عطا، محمد عبد القادر، ج 4، ص 21، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1410ق.

[7]. ابن ابی حاتم، محمد بن حبان بن احمد، الثقات، ج 8، ص 456، مطبوعات دائرة المعارف العثمانیة، چاپ اول، 1402ق.

[8]. متقی الهندی، علی بن حسام الدین، کنز العمال، ج 2، ص 385، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1419ق.

[9]. السمهودی، علی ابن احمد، وفاء الوفاء، ج 2، ص 1376، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ چهارم، 1404ق.

[10]. همان، ص 1371.

[11]. آئین وهابیت، ص 174.

[12]. قنبری، روح الله، چهل شبهه بر ضد شیعه و پاسخ های الغدیر، ص 97، قم، هنارس، چاپ اول.

[13]. وفاء الوفاء، ج 2، ص 1371.