برخی معتقدند قرآن کریم در آیاتی مانند «وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً»؛[1] در صدد این توصیه به مؤمنان است که عبادتشان نباید مانند عبادت بتپرستان، تنها از یکى از دو راه خوف و طمع باشد؛ یعنی تنها به دلیل ترس از جهنم و عذاب، و یا تنها به طمع رسیدن به بهشت، خدا را عبادت نکنند، بلکه هنگام عبادت، خوف و طمع را توأمان داشته باشند؛ بر خلاف بتپرستان که بتهاى خود را یا تنها از ترس و براى محفوظ بودن از شرشان میپرستیدند، و یا به طمع خیرات و برکات آنها در برابرشان خضوع میکردند.
در همین راستا علامه طباطبائی معتقد است، بر اساس تجربه، عبادت اگر تنها با انگیزه طمع و یا تنها با انگیزه خوف باشد، در نهایت انسان را به ترک عبادت وادار میکند؛ زیرا عبادتی که تنها با انگیزه خوف بوده و امید در آن جایگاهی نداشته باشد، معمولا انسان را دچار ناامیدى کرده و او را از ادامه عبادت باز میدارد. همانگونه که عبادتی که تنها با انگیزه امید بوده و خوف در آن جایگاهی نداشته باشد نیز انسان را به وقاحت و بیرون شدن از زى عبادت وا میدارد؛ لذا فرمود: «وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً»، یعنی عبادت را با هر دو انگیزه خوف و طمع انجام دهید تا هر یک از آن دو، مفاسد دیگرى را جبران نموده و عبادت نیز مانند سایر کائنات در مجراى ناموس عام جهانى، یعنى ناموس جذب و دفع قرار گیرد.[2]
به عبارت دیگر، در مسئلهی دعا نباید آنچنان از اعمال خود راضى بود که گمان کرد هیچ نقطهی تاریکى در زندگى انسان وجود ندارد که این خود عامل عقبگرد و سقوط است. و نه آنچنان ناامید بود که خود را شایسته بخشش خدا و اجابت دعا ندانست که این یأس و نومیدى نیز خاموش کنندهی همه تلاشها و کوششها است، بلکه باید با دو بال «بیم» و «امید»، امید به رحمت الهی و بیم از مسئولیتها و لغزشها، به سوى خدای متعال پرواز کرد.
اما آیهی «وَرِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ»،[3] ظاهرا در مقام تذکر این نکته است که بهشتهاى وعده داده شده، با آن همه نعمتها و زیباییها، نسبت به رضوان الهی بسیار ناچیز و کوچک است.
و به طورى که از سیاق آیه برمیآید، خوشنودى خدا از عبادت کنندگان از همهی این نعمتها بزرگتر و ارزندهتر است. و اگر رضوان را نکره آورد، براى اشاره به این معنا است که معرفت انسان نمیتواند رضوان الهی و حدود آنرا درک کند؛ چون رضوان خدا محدود نیست تا وهم و خیال بشر بدان دست یابد. و شاید براى فهماندن این نکته بود که کمترین رضوان خدا هرچه هم کم باشد از این بهشتها بزرگتر است.
البته نه از این جهت که این بهشتها نتیجهی رضوان او و گوشهای از رضاى او است - هر چند این مقدار ناچیز در واقع صحیح است - بلکه از این جهت که حقیقت عبودیت که قرآن کریم، بشر را بدان دعوت میکند، عبودیتى است که برای محبت به خدا انجام شود، نه برای طمعى که به بهشت و یا ترسى که از عذابش وجود دارد. و بزرگترین سعادت و رستگارى براى یک فرد عاشق و دوستدار، این است که رضایت معشوق خود را جلب کند، بدون اینکه در صدد ارضای نفس خویش باشد.
در همین راستا باید گفت؛ شاید به منظور اشاره به این نکته است که آیه را با جملهی «ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»، ختم نموده است. این جمله دلالت بر معناى حصر دارد و چنین افاده میکند که این رضوان الهی حقیقت هر فلاح و رستگارى بزرگى است، حتى رستگارى بزرگى هم که با رسیدن به جنت خلد دست میدهد، حقیقتش همان رضوان است؛ زیرا اگر در بهشت، حقیقت رضاى خدا نباشد همان بهشت هم عذاب خواهد بود، نه نعمت.[4]
با توجه به آنچه گفته شد این دو عبارت منافاتی با هم ندارند؛ چرا که عبادت با خوف و طمع نیز درجهای از عبادت است که انسان را به بهشت میرساند؛ اما در ردیف عبادتی نیست که تنها رضوان خدا در آن مورد نظر باشد که جز تعداد کمی از مقربان، توان انجامش را ندارند.
در یک نگاه دیگر میتوان «عبادت از روی خوف و طمع» را تنها به «خوف از دوزخ» و «طمع در بهشت» تفسیر نکرد، بلکه چنین برداشت نمود که عبادت انسان مؤمن، باید عبادتی باشد که هم ترس و هم امید در آن وجود داشته باشد، اما نه تنها «امید به بهشت» و «ترس از دوزخ»، بلکه «امید به رضوان خدا» و «ترس از دست نیافتن به آن».
[1]. اعراف، 56.
[2].طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 160، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[3]. توبه، 72.
[4]. همان، ج 9، ص 339.