در گفتوگوهای علمی با خداناباوران نکاتی را باید مورد توجه قرار داد:
- تمام گروههای خداناباور یکسان نیستند؛ یعنی برخی از آنها به دلیل ضعف اطلاعات علمی، نسبت به وجود خدای متعال دچار شک و تردید میشوند. اینگونه افراد اگر به شبهات و پرسشهایشان پاسخ داده شود، چه بسا ایمان بیاورند.
- با آنکه در برخی تعاریف، گفتهاند «شک» آن است که دو طرف احتمال آن، کاملا برابر باشد؛ اما استفاده از واژه «شک» در متون اسلامی، لزوما به معنای برابر بودن دو طرف احتمال نیست؛ بلکه این واژه در معنای وسیع آن به کار گرفته شده و گاهی تنها به معنای نداشتن یقین در مورد یک طرف و وجود احتمالی هرچند ضعیف در طرف مقابل میباشد.
- منظور آیه شریفه: «... أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...»، نفی وجود تکوینی شک نسبت به خداوند نیست؛ بلکه مقصود آیه آن است که با وجود این همه دلایل و نشانهها بر وجود خداوند، و در صورت بررسی صادقانه و بیطرفانه، دیگر جای شکی باقی نمیماند و دیگر نباید کسی در وجود خداوند تردید کند، و گرنه در عمل میبینیم که عده زیادی در طول تاریخ و در زمان حاضر در وجود خداوند شک دارند؛ حتی امروزه برخی از خداناباوران به گمان خود دلایلی بر نبود خداوند اقامه میکنند که در این پایگاه بعضی از آنها مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است.[1]
- یکی از روشهای بحث و مجادله آن است که در گفتوگو با طرف مقابل، ابتدا به او روی خوش نشان داده و استدلال از جایی آغاز شود که مورد قبول او باشد. پیامبران الهی نیز با همین روش به نشر معارف دینی از جمله، اثبات توحید میپرداختند، چنانکه به تصریح قرآن کریم، حضرت ابراهیم(ع) در گفتوگو با مخاطبانی که خدای واحد را قبول نداشتند، از همین روش بهره جستند:
«فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّی هذا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ یا قَوْمِ إِنِّی بَریءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ»؛[2]
هنگامی که شب او را فراگرفت، ستارهاى دید. گفت: این پروردگار من است! چون ناپدید شد، گفت: ناپدیدشوندگان را دوست ندارم! آنگاه ماه را دید که طلوع میکند. گفت: این پروردگار من است! و بعد ناپدیدشدن ماه، گفت: اگر پروردگارم مرا راهنمایی نکند، از گمراهان خواهم بود! سپس هنگام طلوع خورشید گفت: این پروردگار من است، این بزرگتر است! و هنگام غروب خورشید بود که حقیقت را افشا کرد و فرمود: اى قوم من! من از هر آنچه شریک خدایش میپندارید بیزارم!
در همین راستا، خداوند به موسی(ع) و هارون(ع) توصیه میکند که در برخورد با فرعون، نرمی و ملاطفت در سخن را از یاد نبرند:
«اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى. فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى»؛[3]
به سوى فرعون روانه شوید که طغیان کرده است. با او به نرمى سخن گویید، شاید اندرز گیرد یا بترسد.
در روایتی نیز میخوانیم که جماعتی بر گرد امام رضا(ع) جمع بودند که یکی از منکران خداوند وارد جمع آنها شد. امام(ع) رو به او نموده و فرمود: اگر اعتقاد شما [در ارتباط با انکار خدا و قیامت] صحیح باشد - که البته صحیح هم نیست! - آیا سرانجام، ما و شما سرنوشت یکسانی نخواهیم داشت؟! آیا ما از این بابت که نماز خواندیم، روزه گرفتیم، زکات دادیم و اقرار به خدا کردیم ضرری کردهایم؟!
آن مرد خداناباور ساکت شد و پاسخی نداد.
سپس امام(ع) به او فرمود: اکنون اگر اعتقاد ما صحیح باشد – که صحیح است! – آیا سرنوشت شومی در انتظار شما نیست که ما دچار آن سرنوشت نخواهیم شد؟! (پس لازم است بیشتر تحقیق نموده و بیدلیل به انکار خدا نپردازید).[4]
- اینکه نباید از ابتدا با قطعیت سخن گفت؛ بلکه باید شک طرف مقابل را پذیرفت. در این روش، کمترین اثرش آن است که او نیز به لجبازی روی نمیآورد و به صورت قطعی منکر وجود خدا نمیشود؛ بلکه این احتمال را میدهد که شاید عقیدهاش نادرست بوده و نیاز به تحقیق بیشتری داشته باشد.
[1]. ر. ک: برهانهای خداناباوران.
[2]. انعام، 76-78.
[3]. طه، 43- 44.
[4]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 78، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.