یکی از ویژگیهای اخلاقی مثبت هر انسانی آن است که در مقایسۀ خویشتن با افرادی که - حتی با درصد کوچکی از احتمال - ممکن است از او برتر باشند، خود را برتر از آنان نبیند؛ اما آنچه از بررسی و جمعبندی منابع اسلامی به دست میآید، ما را به این نتیجه نمیرساند که یک انسان عاقل و اندیشمند لازم است خود را پستتر از تمام دیگر انسانها و موجودات بپندارد، حتی اگر یقین به خلاف هم داشته باشد!
در پاسخ تفصیلی، بیشتر به این موضوع پرداختهایم.
چه بسا با مراجعه به منابع اسلامی و مشاهدهی برخی از آنها - بدون توجه به دیگر منابع - این باور در ذهن برخی به وجود آید که یکی از ویژگیهای نیک اخلاقی توصیه شده در دین اسلام؛ آن است که انسان خود را از تمام دیگر افراد - چه از انسانها و چه از سایر موجودات - پستتر و فرومایهتر بداند و چه بسیار دیده و شنیدهایم که گروهی از گویندگان و نویسندگان نیز در قالب شعر و نثر، در صدد آن هستند که هرچه بیشتر به این باور نسبتاً نادرست دامن بزنند؛ اما آیا تمام واقعیت همین است؟!
اگر این باور را بدون قید و شرط بپذیریم، معنایش آن است که پیامبر اسلام(ص)، امام علی، و امام حسین(ع)، زمانی به مدارج بالای اخلاقی دست خواهند یافت که خویشتن را - نعوذ بالله - کمارزشتر از ابوسفیان، معاویه و یزید بپندارند!
پیامبران(ع) نیز باید دشمنان مشرک خویش را با ارزشتر از خود دانسته و هرگز برای خود، مقام و منزلتی برتر از آنان در نظر نگیرند! اما آیا این بزرگواران همین روش و منش را داشتند؟!
پاسخ این پرسش را میتوانیم در سخن پروردگار در قرآن کریم مشاهده کنیم: «وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً وَ قالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی فَضَّلَنا عَلى کَثیرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنین»؛[1] و ما به داوود و سلیمان دانشی هدیه کردیم و آن دو عرضه داشتند که ستایش، شایستۀ پروردگاری است که ما را بر بسیاری از بندگان با باایمان خود برتری داده است!
همانگونه که مشاهده میشود، این دو پیامبر بزرگوار، برتری خود را نه تنها بر مردم عادی و بیایمان، بلکه بر بسیاری از مؤمنان اعلام داشته و به همین دلیل، شکرگزار پیشگاه پروردگار شدند؛ اما خداوند هرگز آنان را مؤاخذه نکرد که چرا حس خودبرتربینی شما را فرا گرفته و چرا این رذیلت اخلاقی را ترک نمیکنید؟! بلکه گویا پروردگار با سکوت خود مهر تأییدی بر این گفتارشان زده است!
امام علی(ع) در چندین مورد، برتری خود را نسبت به دیگران اعلام کرده است.[2]
در دعاها و مناجات برجای مانده از پیشوایان دینی نیز بسیار میبینیم که آنان به دلیل برتری خود بر دیگر موجودات به درگاه خدا سپاس آوردهاند.
امام سجاد(ع) هرگاه سفرهی طعام برچیده میشد، چنین دعایی میخواند: «الحمد لله الذی حملنا فی البر و البحر و رزقنا من الطیبات و فضلنا على کثیر من خلقه تفضیلا»؛[3] ستایش، پروردگاری را روا است که وسایل حرکت ما را در خشکی و دریا فراهم کرد و غذاهای پاکیزهای روزی ما نمود و ما را بر بسیاری از آفریدگانش برتریهای چشمگیری بخشید.
اما چرا چنین باور نادرستی در میان گروهی خواص و عوام شکل گرفت که ما باید خود را از همگان پستتر بدانیم؟ باوری افراطی که علیرغم تصریح قرآن به کرامت بنیآدم،[4] داستانی برای حضرت موسی(ع) نقل میکند که اگر او در پیشگاه پروردگارش - جسارتا - سگی را برتر از خود معرفی میکرد، از پیامبری خلع میشد![5]
دلیل این باور را میتوان روایاتی دانست که نگاه ظاهری و اولیه به آنها نشانگر آن است که تنها انسانی از اخلاق نیک برخوردار است که تمام دیگران را از خود بهتر و برتر ببیند!
گفتوگوی ما نیز در محور یکی از این روایات شکل گرفته است: «اندک خوبی را از دیگران، بزرگ شمرده و خوبیهای فراوان خود را کوچک میشمرد! تمام مردم را از خود بهتر دانسته و در اندرون خویشتن احساس کند که بدترین مردم است».[6]
اکنون باید ببینیم که آیا مراد امام، آن است که انسان باید خود را حتی از افرادی که اطمینان به بیایمانی و نادانی آنان دارد پستتر بداند؟!
به نظر میرسد چنین برداشت وسیعی از روایت، صحیح نباشد؛ زیرا امام کاظم(ع) در ادامهی همین حدیث و بعد از بیان سخنان امیرالمؤمنین(ع) به راوی این روایت توصیه میفرماید: «ای هشام! حکمت و دانش را در اختیار نادانان قرار مده که آنان نسبت به دانش، ستم روا میدارند».[7]
براساس این سفارش، انسان اگر طرف مقابل را شناسایی کرده و نادانی او را کشف کند، طبیعتاً خود را دانا و او را نادان میپندارد و چنین کشفی ناخودآگاه نوعی احساس برتری را در اندیشه او به وجود میآورد. بر این اساس، به این اطمینان دست خواهیم یافت که توصیۀ حضرتشان در بخش آغازین حدیث، سفارشی کلی و غیر قابل استثنا نیست که بر اساس آن مجبور باشیم تمام افرادی که بدون تردید از ما دونپایهترند را در ذهن و اندیشه، برتر از خود بپنداریم!
مشابه چنین تفاوتی را در قرآن کریم نیز مییابیم، آنجا که لقمان حکیم در توصیههای ارزشمند خود به فرزندش، چنین سفارش میکند که «رویت را از مردم برنگردان»[8]، اما خداوند در مواردی دیگر به پیامبر(ص) میفرماید: «رو برگردان از هر آنکه از یاد ما روی برگردانده و جز زندگی دنیا چیز دیگری را نطلبد».[9] و یا آنکه: «گذشت را پیشه کن و به نیکیها فرمان ده و از نادانان رو بگردان!».[10]
در آیات اشاره شده نیز دقیقاً مانند موضوع مورد بحث، هم دستوری کلی و عام، مبنی بر رو نگرداندن از مردم وجود دارد و هم توصیهای خاص به روگرداندن از دنیاپرستان و نادانان!
طبیعی است که عمل به سفارش دوم تنها زمانی امکانپذیر خواهد بود که نادانی و دنیاپرستی فردی را باور کنیم و سپس از او رو بگردانیم. همین باور و اجرای همین سفارش، نشانی از آن است که خود را برتر از او دانسته و او را دون پایهتر از خود میدانیم!
گمان نشود که چون مخاطب دو آیۀ فوق، شخص پیامبر(ص) است، دیگران نباید آنچه مخصوص ایشان است را سفارشی برای خود نیز در نظر گیرند؛ زیرا در پاسخ خواهیم گفت که کم نیست آیاتی که خطابش مستقیماً به افراد باایمان بوده و مستقیم و یا غیر مستقیم به آنان اعلام میکند که شما چون برتر از دیگرانید، صف خود را از آنان جدا کنید: «...هرگاه دیدید، گروهی، آیات و نشانههای خدا را مورد تکذیب و استهزاء قرار میدهند، با آنان همنشینی نکنید مگر آنکه محور گفتوگوی خود را تغییر دهند. در غیر این صورت، شما نیز مانند آنان خواهید بود».[11]
با جمعبندی آنچه گفته شد، معنای سفارش امیر المؤمنین(ع) آن است که هرگاه افرادی از یک گروه باشیم که به صورت معمول در یک رده و دسته گنجانده میشویم و همگی دانشی نسبتاً برابر داشته و به فعالیتهای اجتماعی، عبادی تقریبا همسانی میپردازیم، هرگز سزاوار نیست که تکبری داشته و خود را برتر از سایرین بپنداریم. و همچنین در مقابل دیگر افرادی که امیدی به توبه و بازگشت دارند، نیز همواره باید این تصور را در ذهنمان مجسم کنیم که شاید او عاقبت به خیر شده و ما خدای ناخواسته به سرنوشت بدی دچار شویم. به عبارت دیگر، اگر حتی درصد کوچکی از احتمال وجود داشته باشد که فردی از ما برتر باشد، هرگز حق نداریم خود را برتر از او بپنداریم. علاوه بر آن، هرگاه انسان به موقعیت والاتری در اجتماع دست یابد، بر او لازم است که در اندرون خود و در مقایسه خویشتن با جهان آفرینش، بر فروتنی خود بیفزاید،[12] نه آنکه لازم باشد خود را از نادانان و مشرکان نیز پستتر بداند.
این مدل سخن گفتن که در آن، از «انسانها» با تعبیری عام یاد شده، اما در واقع تنها گروهی از انسانها مورد نظر باشند نه تمام آنها، در روایات دیگری نیز مشاهده میشود. به عنوان نمونه امام صادق(ع) میفرماید: «من دانش تمام انسانها را در چهار چیز یافتم: اول آنکه خدایت را بشناسی. دوم آنکه بدانی که با تو چه کرده است. سوم آنکه بدانی از تو چه میخواهد و چهارم اینکه آنچه تو را از دینت خارج میکند بشناسی».[13]
با اندک دقتی در این متن میتوان به سادگی دریافت که مراد امام از «تمام انسانها»، کلیۀ انسانهای دانشمندی هستند که توصیههایی دینی و اخلاقی به مردم عرضه داشتهاند، نه هر انسان نادان و بیسر و پایی!
[1]. نمل، 15.
[2]. به عنوان نمونه، ر. ک: نهج البلاغة، خطبه 3(شقشقیة).
[3]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 6، ص 294، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1407ق.
[4]. اسراء، 70.
[5]. حلی، ابن فهد، عدة الداعی، ص 218، دار الکتب الاسلامی، چاپ اول، 1407ق.
[6]. حرانی، حسن بن علی بن شعبة، تحف العقول، ص 388، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1404ق.
[7]. همان، ص 389.
[8]. لقمان، 18.
[9]. نجم، 29.
[10]. اعراف، 199.
[11]. نساء، 140.
[12]. در این زمینه، پرسش 29277 را ملاحظه فرمایید.
[13]. برقی، أحمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ج 1، ص 233، قم، دار الکتب الإسلامیة،1371ق.