بر اساس منابع دینی، روح الهی در انسان دمیده،
[1] و انسان کامل خلق شد،
[2] ولی این سخنان خداوند به این معنا نیست که انسان همه کمالات را به صورت بالفعل داشته باشد، - و گرنه بچه
ای که به دنیا می
آید باید همهی علوم و مهارت
ها را بداند- بلکه مقصود از کامل
بودن روح انسان و دمیده
شدن روح الهی در او، این است که همهی نیروها و ابزار تکامل در انسان به صورت بالقوه وجود دارد که در سایه تلاش می
تواند آنها را به فعلیت برساند؛ این مطلب در خصوص علوم تجربی و مهارت
های زندگی روشن است، اما نسبت به مباحث دینی نیز می
گویم هر چند ما معتقدیم بشر به فطرت خود، خداجوی است، اما این فطرت کافی نیست تا هر چه برمی
گزیند و هر آئینی که به آن اعتقاد دارد، حق باشد، بلکه این فطرت، گرایشی است که می
بایست در پرتو بصیرت به راه راست هدایت شود و خداوند افزون بر عقل که پیامبر درونی است، پیامبران بیرونی را برای ما فرستاد تا آنچه را که در لایه پنهان عقل نهفته است را برای ما تبیین کنند. این پیامبران آمدند تا راه روشن هدایت را به ما نشان دهند و هریک با دو محدودیت (محدودیت انبیا در تلقی وحی و دریافت حقیقت، محدودیت مخاطبین در فهم حقیقت) و یک خطر ( خطر تحریف و تغییر مسیر دین) روبرو بودند؛ لذا هر دین نسبت به دین قبلی از یک
سو تکمیل کننده و از سوی دیگر تصحیح کننده بود، این مسئله تا آمدن دین خاتم یعنی اسلام ادامه داشت. در دین خاتم، نه محدودیتی در ناحیه پیامبرش بود و نه محدودیتی در ناحیه مخاطبان، و از سویی از خطر تحریف هم مصون بود؛ یعنی از سویی پیامبری فرستاده شد که در قله معرفت قرار داشت و از سوی دیگر زمینه فهم، در مردم پیدا شده بود؛ یعنی، دست کم بعضی از مردم این آمادگی را پیدا کرده بودند که معارف بلند الهی را در بلندای آن معرفت بیابند.
[3] با از بین رفتن این دو محدودیت، اسلام توانست تمام پیام خود، یعنی تمام هدایت الهی را که بخشی از آن
را ادیان گذشته بیان کرده بودند، ارائه نماید و در واقع دین کامل و دین خاتم باشد.
[4]
[1] . «فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدین». حجر، 29.
[2] . «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها». شمس، 7؛ «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویم». تین، 4.
[3] . هادوی تهرانی، مهدی،
باورها و پرسشها، ص 41، قم، خانه خرد، چاپ سوم، 1382ش.