جستجوی پیشرفته
بازدید
44274
آخرین بروزرسانی: 1395/01/05
خلاصه پرسش
اسماء مقصور، منقوص و صحیح الآخر را بیان کرده و توضیح دهید که دلیل وجود همزه در آخر برخی کلمات عربی؛ مانند: «اسماء» و «ماء» چیست؟
پرسش
دلایل استفاده از همزه در آخر کلمات قرآنی و عربی؛ مانند: «اسماء»، «ماء» و...، چیست؟
پاسخ اجمالی
«اسم» که یکی از سه نوع کلمه موجود در زبان عرب است، به اعتبارات گوناگون دارای تقسیمات متعدد می‌باشد؛ از جمله در علم صرف، اسم به اعتبار حرف آخر خود به پنج قسم زیر تقسیم می‌گردد:
1. اسم مقصور؛ هر اسمى که آخرش «الف» باشد؛ چه این‌که الف، «لام الفعل» باشد[1] یا زائده الحاقیه[2] یا برای تأنیث[3] به آن مقصور گفته می‌شود.[4]
2. اسم منقوص: هر اسمى که آخرش یاء غیر مشدّد باشد، و آن یاء جزء کلمه و ماقبلش مکسور باشد؛ مانند: والی، قالی، منتفی، قاضی، به آن منقوص اطلاق می‌گردد.[5] بنابراین، اسمى که آخرش واو باشد؛ مانند: «کفو و مدعوّ» یا آن‌که یاء مشدّد باشد، مانند: «مرضىّ و کرسىّ» یا آن «یاء» جزء کلمه نباشد؛ مانند: «ابى و اخى» یا آن‌که ماقبل «یاء» مکسور نباشد؛ مانند: «ظبى و وحى» به آن در اصطلاح، منقوص گفته نمی‌شود.[6]
3. اسم صحیح الآخر: هر اسمى که آخرش حرف علّه نباشد، اگرچه در وسط و اولش باشد به آن صحیح الآخر گفته می‌شود؛ مانند: «ضرب، وعد، قول، اخذ».[7]
4. اسم شبه صحیح الآخر: هر اسمى  که آخرش «یاء» یا «واو» باشد و ما قبل آنها ساکن باشد، را شبه صحیح الآخر گویند؛[8] مانند: «ظبى و دلو».[9]
5. اسم ممدود: هراسمى که آخرش الف زائده و همزه باشد، آن‌را ممدود گویند چه این‌که همزه‌اش اصلی باشد؛[10] مانند: «سماء، ثناء، دعاء، قضاء و...» یا همزه‌اش زائده الحاقیه،[11] باشد؛ مانند: «حرباء، قوباء، علباء، و...»، یا برای تأنیث،[12] باشد؛ مانند: «نفساء، صحراء، عاشوراء و...». البته اگر الف و همزه هر دو اصلى باشند؛ مانند: «ماء، باء، راء، داء» از نظر صرفی داخل در تعریف ممدود نخواهد بود ولی در قرائت، ممدود محسوب می‌شود.[13]
بنابراین، علت استفاده از همزه در آخر برخی از کلمات گاهی بدین جهت است که همزه جزء اصل کلمه است بدون این‌که منقلب از چیز دیگر باشد؛ مانند: «ماء، باء، راء، داء، قرّاء، وضّاء، ارجاء»[14] و گاهی همزه جزء اصل کلمه ولی منقلب از واو یا یاء می‌باشد؛ مانند: «سماء، اعطاء، ارتضاء، ثناء، دعاء، قضاء و...» و گاهی نیز زائده الحاقیه است؛ مانند: «حرباء، قوباء، علباء» و گاهی نیز برای تأنیث است؛ مانند: «صحراء، حمراء، نفساء، اربعاء عاشوراء، کبریاء و...».[15]
 

[1]. مانند: رضا، مصطفى، مستشفى، موسى، عیسى، یحیى.
[2]. مانند: ارطى، ذفرى.
[3]. مانند: حبلى، رجعى، عطشى، دعوى، ذکرى.
[4]. حسینى طهرانى، هاشم‏، علوم العربیة، ج 1، ص 340، تهران، مفید، چاپ دوم، 1364ش.
[5]. همان، ص 343.
[6]. همان.
[7]. همان.
[8]. زیرا اینها نیز مانند صحیح الآخر در آخرشان تغییرى در حال وقوع اعراب و تثنیه و جمع و تصغیر و نسبت، تغییری واقع نمی‌شود، بر خلاف اسم‌های مقصور، ممدود و منقوص که در حالات مذکور، تغییراتی در آخرشان بوجود می‌آید.
[9]. همان، ص 344.
[10]. یعنی جزء اصل کلمه و در اصل، واو یا یاء بوده‌اند که قلب به همزه شده‌اند.
[11]. دلیل الحاق آن است که با اینها معامله مذکر می‌شود، و براى مؤنثش تاء می‌آورند؛ مثلاً می‌گویند: حرباءة.
[12]. این قسم دارای اوزان مختلف می‌باشد؛ مانند: «صحراء، حمراء، نفساء و...»، که بر وزن «فعلاء» است و مانند: «اربعاء» که بر وزن «افعلاء» است، و «عقرباء» که بر وزن «فعللاء» است، و «عاشوراء»  که بر وزن «فاعولاء» است، و « کبریاء» که بر وزن «فعلیاء» است و اوزان دیگر که در کتاب‌های ادبی بیان شده است.
[13]. همان، 341 – 343.
[14]. در اصطلاح علم صرف از این قسم به مهموز اللام یاد می‌شود.
[15]. ر. ک: همان، ص 341 – 343.
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها