لطفا صبرکنید
21373
- اشتراک گذاری
دیدگاه اخلاقی نیچه، به دلیل نقش محوری و بنیادینی که به مفهوم «قدرت» می دهد، به نام «قدرت گرایی» و «ارادۀ معطوف به قدرت» معروف شده است.
نیچه بر این باور است که برای تشخیص فضایل و رذایل اخلاقی باید دید که چه کاری موجب تقویت حس قدرت گرایی می شود و چه کاری موجب تضعیف این حس خواهد شد؛ کارهای نوع اول، فضیلت و کارهای نوع دوم، رذیلت به حساب می آیند. در این مکتب، کمال مساوی با توانایی، و نقص مساوی با عجز و ناتوانی است و حتی خوبی و بدی هم با همین مقیاس و معیار سنجیده می شود.
با توجه به این که کمال حقیقی انسان از دیدگاه اسلام «قرب الاهی» است، در نقد مکتب قدرت گرایی گفته می شود: دین اسلام به معنای درست، قدرت را می پذیرد، ولی نه آن قدرتی که نیچه برای انسان معرّفی می کند که سر از قدرت هیتلری در آورد، بلکه قدرت و توانایی که از آن، صفات عالی انسانیّت برخیزد و در کمال قدرت و توانایی؛ مهربانی، رحم، شفقت و احسان از آن نمود و ظهور پیدا کند. دست یابی به توانایی دنیوی و اخروی، مادی و معنوی به عنوان فضیلت نیازمند دو عنصر اصلی است تا بتوان از این میل فطری، فضیلت به بار آید و رذیلت بخشکد. و آن دو عنصر عبارت است از: دین کامل و متناسب با فطرت و عقل سلیم انسانی، و هدف مقدّس.
فردریش نیچه، یکی از فیلسوفان آلمانی است که در قرن بیستم توجّه بسیاری از اندیشمندان غربی را به خود جلب کرد. این فیلسوف، هر چند در ابعاد مختلف فلسفه، نظریّات خاصّی دارد، اما برخی معتقدند که اهمیت اندیشه های او در درجۀ اول از حیث اخلاق است.[1]
دیدگاه اخلاقی وی، به دلیل نقش محوری و بنیادینی که به مفهوم «قدرت» می دهد، به نام «قدرت گرایی» و «ارادۀ معطوف به قدرت» معروف شده است. بیان کوتاه[2] این نظریه چنین است:
مکتب قدرت گرایی
نیچه از اخلاق مسیحی متنفّر بود و ارزش های اخلاق مسیحی را مخالف ارزش های واقعی می دانست. و معتقد بود که این اخلاق، ثمره ای جز انحطاط انسانیت و تمدن انسانی ندارد.[3] اخلاق مسیحی که برای مقیّد ساختن نیروهای تعالی بخشِ حیات، طراحی شده است، همۀ همت و هنر آن این است که از رشد و پیشرفت مردان برجسته منع کند و ظهور ابر مرد را ناممکن جلوه گر سازد.[4] به عقیدۀ او، به جای دم زدن از برابری انسان ها باید به «انسان برتر» (ابرمرد) بیندیشیم.[5] و کسب قدرت را سرلوحۀ اهداف انسانی خود بنشانیم و برای رسیدن به این هدف به فلسفه ای نیازمندیم که «نیرومند را نیرومندتر سازد و برای خستۀ از دنیا، فلج کننده و نابودی آور باشد».[6]
به طور خلاصه، نیچه بر این باور است که برای تشخیص فضایل و رذایل اخلاقی باید دید که چه کاری موجب تقویت حس قدرت گرایی می شود و چه کاری موجب تضعیف این حس خواهد شد؛ کارهای نوع اول، فضیلت و کارهای نوع دوم، رذیلت به حساب می آیند. در این مکتب، کمال؛ مساوی با توانایی، و نقص؛ مساوی با عجز و ناتوانی است و حتی خوبی و بدی هم با همین مقیاس و معیار سنجیده می شود؛ خوب یعنی توانا، و خوبی یعنی توانایی، و بد یعنی ناتوان، و بدی یعنی ضعف و ناتوانی. بنابراین، انسانی دارای کمال و تکامل بوده و به آن می توان انسان کامل گفت که دارای قدرت باشد. به دیگر سخن؛ کمال انسان در قدرت و توانایی او است.
نقد قدرت گرایی با معیار قرب الاهی
نظریّات اخلاقی نیچه، علی رغم سستی ها و کاستی هایی که دارد،[7] دارای نکات آموزنده ای مانند تأکید بر عزّت و کرامت انسانی است.[8] همچنین ارباب کلیسا را به دلیل توصیه به ریشه کنی غرایز سرزنش می کند و معتقد است روش درست در برخورد با غرایز سرکش، مهار آنها است نه نابود سازیشان.[9]
باید در نظر داشت که نیچه در بافت فرهنگی و مذهبی مسیحیت تحربف شده می زیست و بسیاری از نقد های او از مسیحیت و تأکید او بر اراده معطوف به قدرت و انکار مذهب که از نظر او عامل ضعف بود، بر روح حاکم در مذهب اسلام صادق نیست، بلکه از نظر برخی اندیشمندان شناخت نقدهای نیچه بر مسیحیت تحریف شده می تواند مقدمه شناخت پارادایم های اساسی اسلام باشد.[10]
در اینجا، با توجه به معیار ارزشی «قرب الاهی» در اسلام به صورت کوتاه به نقد مکتب قدرت گرایی می پردازیم:
میل به قدرت در آدمی یک میل فطری است که جهت آن نامحدود بوده، تعیّن خاصی ندارد و این آگاهی انسان است که جهت این میل را مشخص کرده به آن تعیّن می بخشد. آدمی هرگاه از یک قدرت نایافته – که بتواند بدان دست یابد- آگاه شود، فطرتاً دوست دارد آن قدرت را در میان دارایی های خود پیاده کند و هر چه احساس نیازمندی به آن قدرت در او بیشتر گردد، این علاقه و محبت رو به فزونی می گذارد و زمینۀ تلاش برای تحصیل آن را فراهم تر می سازد.[11]
با این حال، امیال فطری انسان هیچ کدام لغو و بیهوده نیست و هرگز از سوی قرآن و اولیای دین، سرکوب و تعطیل آن سفارش نشده، بلکه شیوۀ صحیح ارضای آن نشان داده شده است؛ مانند این که در برخی آیات قرآنی بر این حقیقت تأکید شده است که قدرت در اصل اختصاص به خدای متعال داشته؛ «همۀ نیروها از آنِ خداست».[12] بنابراین، هرجا قدرت و نیرویی هست، در واقع جلوه ای از قدرت الاهی است و هیچ موجودی گسسته از خداوند، توان انجام کاری را ندارد.[13] پس «هرکس خواهان عزّت [و توانمندی] است، [بداند] که تمام عزّت از آنِ خداوند است».[14] و برای عزیز و توانمند شدن باید خود را به آن عزیز مطلق مرتبط ساخت.
با ذکر این مقدّمه، می گوییم: کمال حقیقی انسان از دیدگاه اسلام «قرب الاهی» است که در تبیین و روشن ساختن آن، بحث های فراوانی شده است.[15]
معیار ارزش در کارها بر اساس نظریّۀ اخلاقی اسلام را می توان این گونه بیان کرد: ارزش اخلاقیِ کار اختیاری انسان تابع تأثیری است که این کار در رسیدن انسان به کمال حقیقی دارد. هرکاری به اندازه ای که در آن کمال مؤثّر باشد، ارزنده خواهد بود. اگر تأثیر منفی دارد، ارزش منفی خواهد داشت. و اگر تأثیر مثبت داشته باشد، ارزش مثبت را به دنبال دارد.[16] به دیگر سخن؛ ملاک ارزش هرکاری بر اساس نوع تأثیر آن در کمال روح و قلب انسانی تعیین می شود. هرکاری که بیشترین تأثیر را در بالاترین کمال انسان داشته باشد، عالی ترین ارزش اخلاقی را خواهد داشت، و موجب تقرّب بیشتری به سوی خدا می شود و مرتبۀ عالی تری از قرب را برای انسان به دست می آورد. و از سوی دیگر، هرکاری که بیشترین تأثیر را در دور شدن انسان از خدا داشته باشد، پست ترین ارزش ها و بدترین رذیلت های اخلاقی در انسان خواهد بود.
در ارزش های اخلاق اسلامی، علاوه بر نیّت، کار اخلاقی هم ذاتاً باید عمل صالح باشد؛ یعنی لیاقت و شأنیت این را داشته باشد که انسان را به کمال برساند، و هم دارای نیت صحیحی باید باشد تا کمالش به روح و قلب آدمی برگردد.
اکنون در بارۀ رابطۀ قدرت با تقرّب الاهی و کمال حقیقی انسان می گوییم: دین اسلام به معنای درست، قدرت را می پذیرد، ولی نه آن قدرتی که نیچه برای انسان معرّفی می کند، که سر از قدرت هیتلری در آورد، بلکه قدرت و توانایی که از آن، صفات عالی انسانیّت بر خیزد و در کمال قدرت و توانایی؛ مهربانی، رحم، شفقت و احسان از آن نمود و ظهور پیدا کند.
دست یابی به توانایی دنیوی و اخروی، مادی و معنوی به عنوان فضیلت نیازمند دو عنصر اصلی است تا بتوان از این میل فطری، فضیلت به بار آید و رذیلت بخشکد و آن دو عنصر عبارت است از: دین کامل و متناسب با فطرت و عقل سلیم انسانی، و هدف مقدّس.
دین اسلام، به شهادتِ عقل و نقل بشری جامع ترین و کامل ترین دین الاهی است[17] و همین بس که خود، هدف والا و مقدّسی را به همۀ انسان ها معرّفی می کند و بیان می دارد که همۀ اعمال و اندیشه های آدمی باید زیر سایه این هدف باشد تا نام حقیقی خوب و فضیلت را بتوان بر آن نهاد که اگر چنین شد، علاوه بر این که نفسِ انجام عمل صالح، نشانگر مرتبه ای از کمال نسبت به خداوند متعال است، قدمی برای تکامل معنوی انسان به سوی کمال بالاتر؛ یعنی قرب الاهی می شود، ولی اگر اعمال انسان با این معیار سنجیده نشود، رذیلت خواهد بود.
کسب قدرت و توانایی و عزّت و سربلندی، خود یک عمل و کاری است که وقتی فضیلت و خوب خواهد بود که با معیار ارزشی «قرب الاهی» به عنوان کمال حقیقی بشری سنجیده شود و در زیر سایۀ آن باشد. در این صورت است که رسیدن به چنین قدرتی سر از قدرت ظالمانه در نمی آورد، بلکه صفات عالی انسانیت از آن ظهور و نورافشانی می نماید. لذا باید هر عملی در این حیطه با خود قدرت سنجیده نشود، بلکه باید با کمال حقیقی؛ یعنی تقرّب به سوی خدای مهربان سنجید و با این نگاه، قلب و اراده را به سمت یک عمل صالح سوق داد، و گفت: «کار خوب، کاری است که ما را به خدا نزدیک کند» تا به قدرتی فراتر از قدرت مادّی؛ یعنی قدرت معنوی نایل شد، و در این مرتبه از قدرت، آن را از سوی خداوند دانست که به او از فضل خویش عطا کرده است.
بنابراین، با توجه به معیار ارزشی قرب الاهی به عنوان کمال برتر و خداوند به عنوان معشوق برتر؛ کاری، نیکو و فضیلت است که علاوه بر هماهنگی با میل فطری انسان، او را وارد سیرِ فضیلتی دیگری نماید. و قدرت و توانمندی وقتی فضیلت است که پایانش رذیلت دیگری -مانند ظلم-که ناهماهنگ با فطرت بشریست، نباشد. قدرت ایمان به خدا و باورمندی به کمال حقیقی و اعتقاد به کیفرهای روز بازپسین، گاهی به درجه ای می رسد، که انسان را در برابر ظلم و ستم به دیگران و گناه بیمه می کند و اگر روزی برخلاف مقتضای ایمان رفتار کند، و در صحنۀ مبارزه با عواطف و غرایز، دچار شکست گردد، فوراً توبه کرده و به فکر جبران بر می آید تا سرانجام، به صورت یک فرد پاک و سبکبار و انسانی ملکوتی، گام به سرزمین رستاخیز می گذارد، در حالی که قدرت گرایی و باور اشتباه به آن، اگر فزونی یابد، سرانجامش ظلم و ستم به بشریّت و دوری از خوبی ها خواهد بود.
«قدرت واقعى» در احادیث
در این بخش، به چند نمونه از روایات اشاره می شود که طبق آنها قدرتی دارای ارزش است که در خدمت فطرت و فضایل انسانی و رسیدن به کمال و قرب الاهی باشد؛ یعنی همان قدرت روحی و قلبی؛ و گرنه طغیان قدرت آفاتی را هم برای فرد و هم جامعه در برخواهد داشت.
یک. قدرت و توانایی آن است که انسان به کمک دیگران بشتابد. امام علی(ع) خطاب به دو فرزند عزیزش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) مى فرماید: «فرزندان من! [همیشه با توانایی و نیروى خود] به کمک مظلوم و به ستیزه با ظالم بشتابید».[18] این ظلم ستیزی و حمایت از مظلوم به عنوان یک فضیلت اخلاقی، ناشى از قدرت و نیروی معنوی در انسانی با روح مقتدر است.[19]
همچنین آن حضرت می فرماید: «آفت قدرت، خودداری قدرت، کینه را از بین مى برد»؛[20] از نیکوکاری است».[21]
دو. امام حسن مجتبی(ع) می فرماید: «یعنى وقتى انسان احساس قدرت معنوی کند، نسبت به دیگران کینه ندارد. در نقطۀ مقابل، آدمی ضعیف است که همیشه کینه دیگران را در دل دارد.
سه. یکی از ویژگی های انسان کامل این است که هنگام قدرت و نیرومندی، زورگویی نداشته باشد؛ پیامبر اکرم(ص) فرمود: «سه خصلت است که هر کس دارا باشد، خصلت های ایمان را به کمال رسانده است: کسی که چون راضی شود، رضایتش او را به گناه و باطل نکشاند و چون خشمگین شود، خشم، او را از حق به در نَبَرد و هرگاه قدرت یابد چیزی را که از او نیست به زور نستاند».[22]
همچنین در سخنی از امام علی(ع) می خوانیم: «هرگاه قدرت، تو را به ستم کردن بر مردم برانگیخت، به یاد آر که خداوند سبحان بر کیفر دادن تو تواناست و ستمی که به مردم روا می داری، می گذرد، ولی گناه و کیفرش برای تو می ماند».[23]
بنابراین، در مکتب اسلام:
1. بدون شک، قدرت یک ارزش و مرتبه ای از کمال انسانى و یکى از خطوط چهرۀ انسان کامل است. اسلام، انسان ضعیف را نمى پسندد؛[24] پیامبر اکرم(ص) در این باره می فرماید: «خدا از مؤمن سست و ناتوان بدش مىآید».[25]
2. تنها ارزش انسان در قدرت نیست، بلکه در کنار آن به ارزش هاى دیگرى هم سفارش می کند و تعبیر قدرت در اسلام با تعبیرى که نیچه، سوفسطائیان، ماکیاول و امثال اینها از قدرت مى کنند، متفاوت است.[26]
[1]. برتداند راسل، تاریخ فلسفۀ غرب، ترجمه دریابندری، نجف، ج 2، ص 1038، نشر پرواز، تهران، چاپ ششم، 1373ش.
[2]. برای آگاهی از اصول نظریات تفصیلی نیچه به این منابع مراجعه شود: مصباح یزدی، محمدتقی، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، تحقیق و نگارش: شریفی، احمدحسین، ص 211 – 216، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، قم، چاپ دوم، 1387ش؛ معلمی، حسن، فلسفه اخلاق، ص 145 و 146، انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی، قم، چاپ اول، 1384ش؛ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 23، ص 168 و 169؛ ص 254 - 260، انتشارات صدرا.
[3]. ر.ک: فردریک کاپلستون، نیچه فیلسوف فرهنگ، ترجمه بهبهانی، علیرضا و حلبی، علی اصغر، ص 164، تهران، بی نا، 1371ش؛ نیچه، فردریش، فراسوی نیک و بد، ترجمه آشوری، داریوش، قطعۀ 222 و 260، نشر خوارزمی، تهران، 1373ش؛ نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، ص 211 و 212.
[4]. ر.ک: نیچه فیلسوف فرهنگ، ص 165 و 166؛ نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، ص 212.
[5]. نیچه، فردریش، چنین گفت زرتشت، ترجمه انصاری، مسعود، ص 135 و 336، نشر جامی، تهران، 1377ش.
[6]. نیچه، فردریش، ارادۀ قدرت، ترجمه شریف، مجید، قطعۀ 862، نشر جامی، تهران، 1377ش.
[7]. ر.ک: نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، ص 216 – 219.
[8]. همان، ص 216.
[9]. نیچه، فردریش، شامگاه بت ها، ترجمه دستغیب، عبدالعلی، ص 69، نشر سپهر، تهران، 1357ش؛ نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، ص 216.
[10] ر.ک: نیچه و اسلام ، نویسنده: روی احمد جکسون. انتشارات راتلج.
[11]. شیروانی، علی، اخلاق اسلامی و مبانی نظری آن، ص 167 و 168، انتشارات دارالفکر، قم، چاپ چهارم، 1384ش.
[12]. «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً»؛ بقره، 165.
[13]. «قوّت (و نیرویى) جز از ناحیه خدا نیست!»؛ کهف، 39.
[14]. «مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمیعاً»؛ فاطر، 10.
[15]. ر.ک: نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، ص 343 – 350؛ همچنین ر.ک: نمایه های «قرب الاهی و اقسام آن»، سؤال 89 (سایت: 2951)؛ «راه رسیدن به کمال»، سؤال 216 (سایت: 1215)؛ «کمال نهایی انسان»، سؤال 5337 (سایت: 6034).
[16]. نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، ص 339.
[17]. ر.ک: نمایه های «اسلام و عقلانیت»، سؤال 50 (سایت: 286)؛ «دلایل حقانیت اسلام»، سؤال 275 (سایت: 73)؛ «سرّ خاتمیت دین اسلام »، سؤال 386 (سایت: 386).
[18]. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، محقق و مصحح: فیض الإسلام، ص 421، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق.
[19]. مجموعه آثار، ج 23، ص 276، (با ویرایش).
[20]. حلوانى، حسین بن محمد بن حسن بن نصر، نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص 84، مدرسة الإمام المهدی عجل الله تعالى فرجه الشریف، قم، چاپ اول، 1408ق.
[21]. تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم (مجموعة من کلمات و حکم الإمام علی علیه السلام)، محقق و مصحح: رجائى، سید مهدى، ص 280، دار الکتاب الإسلامی، قم، چاپ دوم، 1410ق.
[22]. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، ج 2، ص 239، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
[23]. همان، ص 289.
[24]. مجموعه آثار، ج 23، ص 277.
[25]. شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج 16، ص 125، مؤسسة آل البیت علیهم السلام، قم، چاپ اول، 1409ق.
[26]. مجموعه آثار، ج 23، ص 277 و 278.