لطفا صبرکنید
173361
- اشتراک گذاری
نحوه به خلافت رسیدن سه خلیفه اول بدین ترتیب بود:
1. خلافت ابوبکر:
بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) در حالی که حضرت علی(ع) هنوز از غسل و تکفین جسد مطهر حضرتشان فارغ نشده بود عده ای از مسلمانان در سقیفه بنی ساعده جمع شده و مشغول انتخاب خلیفه شدند .
پس از نزاع و درگیری شدید بین مهاجران و انصار سرانجام ابوبکر به خلافت رسید.
2. خلافت عمر:
ابوبکر پس از دوسال و چند ماه خلافت، رنجور و بیمار شد و به پاس زحماتی که عمر در مورد تثبیت خلافت او متحمل شده بود او نیز زمینه را برای خلافت عمر بعد از خود آماده کرد و مخالفین را نیز قانع نمود؛ جمعی از صحابه را به حضور طلبید و عمر را در حضور آنها به جانشینی خود منصوب نمود و در روز وفات ابوبکر در سال 13 قمری، عمر به مسند خلافت نشست و به مسجد رفت و از مردم بیعت گرفت.
خلافت عمر ده سال و شش ماه طول کشید و در این مدت دائماً با دو کشور بزرگ ایران و روم در حال جنگ بود .
3. خلافت عثمان :
عمر پس از زخمیشدن و در لحظات آخر زندگی خود، برای انتخاب خلیفه بعد از خود شش نفر را به حضور طلبید و موضوع خلافت را به صورت شورا میان آنها محدود نمود.
این شش نفر عبارت بودند از علی(ع) ، طلحه ، زبیر ، عبد الرحمن ابن عوف ، عثمان و سعد وقاص .
آنگاه ابوطلحه انصاری را با پنجاه نفر از انصار دستور داد که پشت در خانهای که در آنجا اعضای شورا بحث و گفتگو میکنند ایستاده و منتظر اقدامات آنها باشد ، اگر پس از خاتمه سه روز، پنج نفر به انتخاب یکی از آن شش تن موافق شدند و یکی مخالفت کرد گردن نفر مخالف را بزند و اگر چهار نفر از آنها به یک نفر رأی موافق دهند و دو نفر مخالفت کنند سر آن دو نفر را با شمشیر جدا کنند و اگر برای انتخاب یکی از آنان هر دو طرف ( موافق و مخالف ) مساوی شدند نظر آن سه نفر که عبد الرحمن بن عوف جزو آنها است صائب بوده و سه نفر دیگر را در صورت مخالفت گردن بزنند و اگر پس از خاتمه سه روز، رأی آنها به چیزی تعلق نگرفت و همه با یکدیگر مخالفت کردند هر شش تن را گردن بزنند و سپس مسلمین برای خود خلیفهای انتخاب نمایند!
عمر علت انتخاب شش تن اعضاء شورا را چنین اظهار نمود که چون رسول خدا(ص) موقع رحلت از این شش نفر راضی بود من هم خلافت را میان آنها به صورت شورا قرار میدهم که یکی را از میان خود برای این کار انتخاب کنند.
پس از سه روز از قتل عمر هر شش نفر در منزل عایشه جمع شده و به بحث پرداختند . در این میان طلحه حق خود را به عثمان واگذار کرد و زبیر نیز رأی خود را به علی(ع) داد و سعد بن ابی وقاص هم حق خود را به عبد الرحمن واگذار نمود.
عبدالرحمن مردم را در مسجد پیغمبر جمع نمود تا در حضور مهاجر و انصار رأی خود را اعلام کند. او اول به طرف علی (ع) رفت و برای حضرت شرط گذاشت که طبق دستور خدا و سنت پیغمبر و روش شیخین حکومت کند ولی حضرت علی(ع) شرط او را نپذیرفت و فرمود : من به دستور الهی و سنت پیغمبر و روش خودم که همان رضای خدا و سنت پیغمبر است رفتار می کنم نه به روش دیگران . بعد همان جمله را عبدالرحمن به عثمان گفت و او قبول کرد و بانگ زد : سوگند می خورم که جز طریق شیخین به راهی نروم و از روش آنها منحرف نشوم .
عبدالرحمن دست بیعت به دست عثمان داد و او را به خلافت تبریک گفت و بنی امیه هم دسته دسته بیعت کردند.
عثمان پس از خلافت ، بخش وسیعی از بیت المال را میان خویشاوندان خود به مصرف رسانید و حکام و فرمانداران را بدون توجه به صلاحیت آنان از خاندان خویش انتخاب نمود . مردم مناطق مختلف از دست فرمانروایان منصوبشده از جانب عثمان به ستوه آمده و چندین بار شکایت آنها را به اصحاب پیغمبر اکرم(ص) و حتی به خود عثمان نمودند ولی این شکایت ها مؤثر نبود. سرانجام مردم و ازجمله تعداد زیادی از صحابه خشمگین شده و تصمیم گرفتند که اول او را نصیحت کنند و سپس اگر مؤثر واقع نشد او را برکنار نمایند. و چون به سخن آنان ترتیب اثر نداد، شورش و انقلاب بر ضد حکومت وی به وجود آمد و منجر به قتل او در سال 35 قمری شد و سپس مردم با امام علی(ع) بیعت کردند.[1]
آیه و حدیثی که دلالت و اشاره به بر حق بودن خلافت این سه خلیفه داشته باشد وجود ندارد. البته چون خلافت در نظر اهل سنت به معنای جانشینی پیامبر در امور زمام داری سیاسی و دنیوی ، منحصر می شود[2]، به همین جهت، معمولا برای خلافت این سه خلیفه به آیه و حدیثی استدلال نمی کنند.
[1] . با استفاده از کتاب های : تاریخ یعقوبی ، ج2 ، صفحات 150 و 151 و 165 ، نجف ، المکتبه الحیدریه ، 1384 هق ؛ سیره پیشوایان ، مهدی پیشوایی ، از ص 73تا 81 ، مؤسسه تحقیقاتی امام صادق ( علیه السلام ) ، قم ، چاپ ششم ، 1376 هش ؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ، ج1 ، خطبه شقشقیه .
[2] . ابن خلدون می گوید : خلافت ، یعنی نیابت از صاحب شریعت در حفظ دین و سیاست دنیا . به همین اعتبار خلافت و امامت گفته می شود و متصدی آن مقام را خلیفه و امام می گویند. مقدمه ابن خلدون ، صص 365 و 366 ، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ، تهران .