لطفا صبرکنید
135265
بخت و شانس از واژههایی است که گاهی در بین مردم استعمال میشود و بیشتر ریشه در ادبیات و شعر دارد.
این واژه میتواند به دو معنا به کار رود:
- تحقق پدیدهای بدون علت: این معنا؛ از نظر فلسفه مردود است و در جای خود اثبات شده است که هر چیزی دارای علت و سبب خاصی است. البته ممکن است این سبب، سببی نیکو و مستحسن نباشد؛ یعنی یک عامل بیعدالتی و یا ظلم، در وجود یک پدیده نقش داشته باشد.
اما بعضی از علل روی آوردن به اینگونه واژهها که نشان از یک تفکر خاص دارد، از این قبیل است:
الف) وجود بیعدالتیهای اجتماعی، ظلم و عدم تناسب بین استحقاق و مناصب و مواهب.
ب) وجود روحیۀ راحتطلبی در میان جامعه و توجیه بهرهمندی افراد خاص به شانس و اقبال.
ج) تبلیغات حکومتهای جبار که با اینگونه واژهها میخواستند حکومت خود را به شانس و سرنوشت گره بزنند تا جلوی اعتراضات مردم را بگیرند.
در آیات و روایات اسلامی هم هیچ التفاتی به شانس و اقبال نشده و مورد پذیرش قرار نگرفته است.
- سرنوشت و مقدرات الاهی: این معنا مورد پذیرش است و به معنای آن است که موفقیت انسان در پرتو عنایت خداوند و تلاش خود انسان میسر است و در این تلاش استعداد و شرایط اجتماعی و محیطی، نقش مهمی دارند و همین است سرّ تفاوتهایی که در جامعه مشاهده میشود.
اصل واژۀ "شانس"، فرانسوی و به معنای فرصت است.
اما در میان مردم شانس عموماً از رویدادی تعبیر میشود که علت آن معلوم نبوده؛ لذا وقوع آن رویداد به شانس نسبت داده میشود. پس اگر مقصود از شانس، تحقق پدیدهای بدون علت است، بیگمان در فلسفۀ اسلامی و بر اساس دلایل قطعی مردود است.[1]
اگر چه ما این علل را نمیشناسیم، ولی اگر پرده از روی علل برداشته شود، خواهیم دید که هیچ چیز اتفاقی وجود ندارد.
خوششانسی و بدشانسی بیشتر از آنچه معلول علتهای ناشناخته باشد، دستآورد تفکر و اندیشۀ هر شخص دربارۀ خویشتن است و کسی که به هر دلیل خود را بدشانس میداند، طبیعتا عملی متناسب با آن بروز میدهد.
البته، گاهی در میان مردم، شانس به مقدرات الاهی اطلاق میگردد؛ مثلاً به کسی که وضع مالی خوبی دارد و معمولاً در کارهای اقتصادی سود میکند میگویند خوششانس است. برای تحلیل این مطلب باید با نگاهی گستردهتر به عوامل پدیدهها نگریست و علاوه بر فعالیتهای ظاهری شخص به شرایط روحی و معنوی فرد و حتی تأثیر نسلهای گذشته و تأثیر دعا و نفرین دیگران در زندگی فرد و دیگر عوامل آشکار و پنهان در همواری یا ناهمواری زندگی توجه نمود، اگر منظور از شانس این معنا باشد، ریشه در روایات و آیات دارد و از نظر دین این مسئله قابل قبول است.[2]
خداوند میفرماید: "خداوند بعضى از شما را بر بعضى دیگر از نظر روزى برترى داد ...".[3]
امام علی(ع) میفرماید: "خداوند روزیها را مقدر فرمود و آنها را زیاد و کم به صورت عادلانه تقسیم نمود، تا از این طریق سپاسگذاری و شکیبایی توانگر و تهی دست را به آزمایش گذارد".[4]
حال اگر شانس را به معنای منفی آن؛ یعنی بدون علت بودن حادثهها گرفتیم، میتوان گفت: بعضی از علل روی آوردن مردم به استفاده از اینگونه واژهها از این قرار است:
- وجود بیعدالتیهای اجتماعی و ظلم و عدم تناسب بین استحقاق و مناصب و مواهب. مردم وقتی این موارد را میبینند که دارای علل غیر واقعی است، همه را مربوط به شانس میدانند.
- وجود روحیۀ راحتطلبی در میان جامعه و توجیه بهرهمندی افراد خاص به شانس و اقبال، عدهای که کمتر به فکر تلاش و سعی در رسیدن به اهدافشان بوده و خواستار زود نتیجه دادن اعمالشان هستند، وقتی که میبینند به زودی به بهرهای نمیرسند، بهرهمندی دیگران را از مواهب و مناصب با انتساب به شانس و اقبال توجیه میکنند.
- تبلیغات حکومتهای جبار نیز در رواج این تفکر در میان مردم نقش دارد، آنان با اینگونه توجیهات میخواهند به حکومت رسیدن خود و استمرار آنرا به سرنوشت و شانس خود گره بزنند تا جلوی اعتراضات و شورشهای مردمی را بگیرند.[5]
اما در منطق قرآن تلاش و کوشش انسان برای رسیدن به آمال و نعمتهای الاهی و مادی دارای جایگاه ویژهای است.
خداوند میفرماید: "براستی خداوند سرنوشت قوم و ملتی را تغییر نمیدهد، تا آنکه آنان آنچه در ضمیرشان هست تغییر دهند".[6]
اما تفاوت فاحش انسانها در بهرهمندی از این مواهب بستگی به توفیق خداوند، استعدادهای متفاوت، زمینههای روحی و اجتماعی متفاوت در افراد و دیگر عوامل مؤثر دارد.
البته، چنین نیست که هر کس که بهرهای از بهرههای دنیوی داشته باشد، به دلیل استحقاق او و یا سعی و تلاش و یا به جهت توفیق خداوند باشد، بلکه ممکن است چه بسا با ظلم و بیعدالتی به دست آمده باشد که از نظر دین ناپسند و مردود است.[7]
[1]. مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص 98 – 99، تهران، صدرا، چاپ هیجده، 1381ش.
[2]. برای آگاهی بیشتر، ر. ک: «نقش انسان در به دست آوردن روزى»، 109.
[3]. نحل، 71. "و الله فضل بعضکم علی بعضٍ فی الرزق".
[4]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 143، خ 91، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[5]. بیست گفتار، ص 98 – 99.
[6]. رعد، 11؛ نک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 11، ص 426- 427، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1374ش.
[7]. برای آگاهی بیشتر، ر. ک: «فلسفهی وجود اختلاف و تفاوت، در انسانها»، 205.