جستجوی پیشرفته
بازدید
64616
آخرین بروزرسانی: 1390/12/24
خلاصه پرسش
معنای زندگی از دیدگاه فلسفه غرب چیست؟
پرسش
معنای زندگی از دیدگاه فلسفه غرب چیست؟
پاسخ اجمالی

«معنای زندگی» یکی از مهم­ترین موضوعات فلسفی در دوران جدید است. مسائل اصلی که ذیل عنوان مذکور جای می­گیرند، مشتمل بر پرسش­هایی­اند مربوط به اینکه آیا زندگی هدف دارد یا نه؟ آیا زندگی ارزش­مند است یا نه؟ و آیا مردم مستقل از شرایط و علایق خاص خود، دلیلی برای زندگی دارند یا نه؟

نظر بیشتر فلاسفه غرب در مورد معنای زندگی بعد از جداشدن از دیدگاه های دینی، کمابیش متاثر از روند رو به رشد نیهیلیسم در عصر جدید بوده است یا این که همین دیدگاه را مبدأ جستجوهای فلسفی خود قرار داده اند.

پاسخ تفصیلی

در تاریخ اندیشه انسانی موضوع هدف و معنی زندگی در دو نهایت کلی مورد بررسی قرار گرفته است: در یک قطب اعتقاد به اصل مطلق وجود و سرنوشت مقدر حاکم است و در قطب دیگر انکار هر نوع معنی و مقصود برای زندگی و بیان اینکه زندگی انسانی یک پدیده کاملاً بی محتوا و بدون معنی است.

در اینجا تلاش خواهد شد بصورت اجمالی از دیدگاه های مختلف به مسئله پرداخته شود و در پایان یک نتیجه گیری کلی بعمل آید ـ اگر چه، با توجه به ویژگی پرسش، ممکن است این نتیجه گیری بجای حل معما بر پیچیدگی آن بیفزاید.

«معنای زندگی» یکی از مهم­ترین موضوعات فلسفی، روان­شناختی و دینی انسان در دوران جدید و عصر صنعتی شدن جوامع و پیشرفت همه­جانبه علم و فن­آوری است. «مسائل اصلی که ذیل عنوان مذکور جای می­گیرند، مشتمل بر پرسش­هایی­اند مربوط به اینکه آیا زندگی هدف دارد یا نه؟ آیا زندگی ارزش­مند است یا نه؟ و آیا مردم مستقل از شرایط و علایق خاص خود، دلیلی برای زندگی دارند یا نه؟»[1]

رواج نهیلیسم و هیچ­انگاری در جوامع بشری به ویژه در دنیای غرب، پس از رنسانس و انقلاب علمی و صنعتی شتاب فزاینده­ای داشته است. جامعه­شناسان و روان­شناسان امور متعددی مانند رنج کشیدن­ها، ناکامی­ها، شکست­ها و ناتوانی تفسیر آنها را از جمله عوامل درونی و اجتماعی مهم پوچ­انگاری می­دانند. در این میان به نظر می­رسد که مهم­ترین عامل این معضل، ضعف یا عدم ایمان دینی باشد؛ انسانی که خدا را فراموش نموده است، به تعبیر قرآن کریم، حقیقت خود را فراموش نموده است، و روشن است که آن که خود را گم کرده باشد، زندگی برایش بی­معنا خواهد بود. والتر تی. استیس نیز اگر چه با عقاید دینی بیشتر اسقف­ها مخالف است، اما آشفتگی و سرگردانی انسان در جهان مدرن را ناشی از نبود ایمان و دست برداشتن از خدا و دین می­داند[2].

و از این روست که به اعتقاد وُلف پرسش «معنای زندگی چیست؟»-که اغلب ملازم است با این پرسش که آیا انسان­ها بخشی از یک هدف بزرگ­تر یا هدف الهی­اند یا نه- پاسخی دینی طلب می­کند.»[3]

پایان­پذیری زندگی دنیوی با واقعه مرگ و مشکلات و رنج­هایی که در زندگی دنیایی به انسان می­رسند، از جمله واقعیت­هایی هستند که عدم درک و تفسیر نادرست آنها، انسان مدرن غرق در لذات مدرنیته را در بن­بست بی­معنایی به دام می­اندازد، اما این دو امر برای انسان مؤمن به خدا و آخرت، معناساز می­باشند، زیرا انسان متدین از سویی معتقد به جاودانگی خود است و مرگ را نه پایان زندگی، که آغاز زندگی دیگرگونه می­داند که در آن زندگی بر سر سفره کِشته­های این دنیایی خود، متنعم خواهد گردید، اما رنج­ها و ناکامی­ها نیز هر اندازه هم که زیاد باشند، باز او را به پوچی نمی­کشانند، چرا که از سویی همه این ناملایمات ظاهری از سوی خدای حکیم مطلق برای وی مقرر می­شود، نه این که زاییده طبیعت کور باشند، از سوی دیگر او می­داند که هدف خداوند از آفرینش او وصول به مقام قرب الهی است، از این رو، در این دنیا هر آنچه که در مسیر وصول او به این هدف باشد، نه تنها زشت نیست، که بسیار زیبا و نکوست. بنابراین، انسان مؤمن هیچ گاه در زندگی، احساس پوچی و بی­معنایی نمی­کند، ولی اگر انسان تکیه­گاه مذهبی و الهی خود را از دست بدهد، به هیچ روی نمی­تواند معنای درستی برای زندگی بیابد، مگر این که خود را فریب داده، معنایی برای زندگی بتراشد، به قول وُلف:

«اینان [کسانی که جهان را بی­احساس می­دانند] استدلال می­کنند که گرچه زندگی ما معنا ندارد، اما باید چنان زندگی کنیم که گویی معنادار است.[4]

استیس، سعادت بشری را مبتنی بر زندگی بر اساس توهمات می­داند و روحیه علمی و حقیقت­طلبی را دشمن توهمات و لذا دشمن سعادت بشر می­انگارد. او معتقد است که از آنجایی که زندگی کردن با حقیقت، مشکل است، دلیلی وجود ندارد که از خیل عظیم توهماتی که زندگی را برایمان قابل تحمل می­کنند، دست برداریم. او برای تأمین معناداری زندگی در عین بی­معنایی آن، توصیه می­کند که «ما باید بیاموزیم بدون آن توهم بزرگ، یعنی توهم یک جهان خیرخواه، مهربان و   هدف­دار زندگی کنیم.[5]

برخی هم­چون آلبرت کامو، تامس نیگل و ریچارد تیلور بر این عقیده­اند که اگر چیزی بزرگ­تر و به لحاظ درونی باارزش­تر از خود ما، که چه بسا خود را به شدت وابسته به او می­بینیم، وجود ندارد، پس زندگی دست­کم به یک اعتبار مهم بی­معناست[6]. استیس با داستایفسکی و کی­یرکگور هم­داستان است که با ناپدید شدن خداوند از صفحه آسمان، همه چیز عوض شده و آشفتگی و سرگردانی انسان مدرن، ناشی از فقدان ایمان و دست شستن از خدا و دین است. در این میان، برخی نیز هم­چون تدئوس مِتز معتقدند که هدف­داری خداوند در خلقت جهان و انسان، معناداری زندگی انسان را تأمین نمی­کند.[7]

باید توجه داشت که مسأله «معنای زندگی» با «هدف آفرینش» متفاوت است و هدف زندگی با معنای آن یکی نیست، وقتی بحث از هدف زندگی است، نگرش ما غایت­شناختی است و غایت­مندی نظام آفرینش، امری عینی و مستقل از ذهنیت فرد نسبت به زندگی است، در حالی که معناداری زندگی، امری روانی است و وابستگی تمام به نگرش انسان به زندگی دارد و برای آن که زندگی فرد معنادار شود، وی باید معنای زندگی را درک نماید، با این حال این دو مسأله با یکدیگر ارتباط دارند و تفسیر درست هستی و انسان، زندگی را معنادار می­کند.  البته صرف فهمیدن هدف زندگی برای معنادار شدن آن کافی نیست، بلکه باید بخش­های مختلف زندگی با هم­دیگر ارتباط و هماهنگی داشته باشند. برای اینکه زندگی معنادار بشود، باید درک کنیم که سطوح مختلفی دارد و در هر سطح نقش خاص خود را بشناسیم.[8]

دیدگاه مارکسیسم

از دیدگاه مارکسیسم، که خود را پرچم‌دار رهائی و دگرگونی سرشت انسانی می­دانست، زندگی هدفی است در خود. مارکس در این مورد اعلام می دارد که "بالابردن غنای سرشت آدمی هدفی است در خود". مارکسیسم هرنوع تلاشی را برای گشودن معضل زندگی بی ثمر می داند مگر اینکه متکی باشد به مطالعه جامع علمی، مردمی، رفتاری و زیستی وجود انسانی و دگرگونی آدمی در رابطه با تکامل کلی زندگی و رابطه او با این سیاره خاکی و همه عالم هستی.

از دیدگاه مارکسیسم، افراد و شخصیت ها نه بعنوان وجود فردی، بلکه بعنوان بخشی از کـــّل (کل جامعه انسانی) مورد شناسائی قرار می گیرند. مارکسیسم تاکید دارد که انسان دارای دو نوع زندگی فردی و نوعی است. این دو گونه از زندگی گرچه در پیوندی تنگاتنگ و گاه مکمل یکدیکرند، ولی تضادهای خود را نیز دارند. یکی ازاین تضادها این است که انسان در جریان زندگی فردی خود هرگز قادر نخواهد بود به اهداف زندگی نوعی خود نایل آید. مثلاً اگر تعالی نوع بشر مستلزم رهائی او از چنگال جنگ، بیماری، فقر، ستم و آلودگی محیط زیست باشد، این اهداف چه بسا نتواند توسط فرد و در طول حیات فردی او به تحقق بپیوندد ـ حتی اگر شخص بظاهر در زندگی فردی خود موفق باشد. از این لحاظ است که انسان هرگز نخواهد توانست خود را به عنوان یک موجود کامل سامان بخشد. او همواره از وضعیت خویش ناراضی است. این نقص و عدم رضایت منشاء تکاپو و فعالیت های خلاق انسانی ا ست: " زندگی خود فقط به عنوان یک شیوه زندگی ظاهر می گردد".

نگرانی در باره معنی و هدف زندگی از ویژگی بشر بعنوان یک موجود متفکر و کاوشگراست. دیگر موجودات عالم،مسیر طبیعی زندگی خود را از ابتدا تا به انتها بدون پرس و سؤال و چون و چرا طی می کنند. این از شکوه و شاید شور بختی بشر است که در طول تاریخ، دم به دم این پرسش را برای خود و دیگران مطرح ساخته و چرائی هستی خود را زیر سؤال برده است. داستایوفسکی نویسنده شهیر روسی در این باره می گوید: "راز وجود آدمی در این است که انسان تنها نباید بسادگی زندگی کند، بلکه باید کشف کند که چرا باید زندگی کند."

دیدگاه اگزیستانسیالیستها

اگزیستانسیالیست ها موضوع را از دیدگاه بی هدفی جهان مورد بحث قرار می دهند. آنان نه به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارند و نه به ماهیتی در خود و فراتر از خود برای اشیاء و پدیده ها. انسان موجودی "وانهاده" است که تک و تنها به جهان فرا افکنده شده است و از آسمان به او کمکی نمی رسد. زندگی همان چیزی که ما هرروز با آن سروکار داریم. در انسان ماهیت مقدم بر وجود است به این معنی که ما ابتدا بوجود می آئیم و با اعمال و رفتار و کردار خود، از خود تعریفی بدست می دهیم و ماهیت خود و زندگی خویشتن را مشخص می سازیم.

اگزیستانسیالیست معروف موریس مرلوپونتی بر آن است که انسان قبل از آ نکه موجودیت بیابد هیچ و پوچ بوده است و با مرگ دوباره به عدم می پیوندد. بنابراین ما انسانها فقط در فاصله کوتاهی هستی می یابیم و چاره ای نداریم جز آنکه فعال باشیم. از دیدگاه اگزیستانسیالیست ها، این انسانها هستند که می توانند و باید اهداف و مقاصد خود را از زندگی تعیین کنند و ضمن آفرینش و تغییر طبیعت خویشتن به زندگی خود معنا و مفهوم ببخشند. اگر انسان بخاطر هدفی فراتر که برای خود تعیین می کند زندگی نکند، پو چی و بی معنائی ذاتی زندگی اورا خواهد بلعید و غرق در یأس و نومیدی خواهد ساخت.

منفی گرایان

این دسته از متفکرین یا زندگی را منفی و پر ادبار می دانند و یا آنرا هیچ و پوچ و بی معنی می انگارند. بعنوان مثال شوپنهاور فیلسوف قرون هیجده و نوزده آلمان بر آن بود که روحی دیوانه، کور و تیره برجهان حاکم است. این روح قوانین طبیعی و اجتماعی را باز پس می زند و هرنوع شناخت علمی و تحول تاریخی را ناممکن می سازد.زندگی رو به سوی ادبار دارد و بشر را هیچ آینده ای نیست.

دیدگاه نیهیلیستی

نیهیلیسم دیدگاهی دیگر است که زند گی را مطلقاً هیچ و پوچ می شمارد و هر نوع ایده مثبتی رادر زندگی مردود می شمارد. نیچه فیلسوف آلمانی با تاکید بر "ارزیابی مجدد ارزش ها" معیار های اخلاقی و موازینی را که فرهنگ بشری در رابطه با عدل و ا نصاف تحول بخشیده است را مردود می شمارد.

نتیجه

یافتن معنای زندگی مستلزم آن است که جوینده قبل از هر چیزانسان و سرشت انسانی را بفهمد. لیکن این هم برای درک معنای وجود انسانی کافی نیست. انسان در طبیعت تنها نیست و ما نمی توانیم جدا از بقیه چیزها به درک انسان نا ئل آئیم. همانطور که قبلأ گفته شد انسان را باید در رابطه با سایر موجودات و در رابطه با جایگاه او در گیتی باز شناخت. از آنجا که این شناخت در زمان ها و مکانها و شرایط مختلف زندگی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی افراد تفاوت دارد، لذا معنای زندگی برای اندیش ورزان مختلف همواره متفاوت بوده است.



[1]سوزان ولف، معنای زندگی، ترجمه: حمید شهریاری، نقد و نظر، سال هشتم، شماره 1و2، ص 96.

[2] والتر. تی. استیس، در بیمعنایی معنا هست، ترجمه: اعظم پویا، نقدونظر، سال هشتم، شماره 1و2، ص109.

[3] سوزان ولف، معنای زندگی، ص29.

[4] سوزان ولف، معنای زندگی، ص29.

[5] والتر. تی. استیس، در بیمعنایی معنا هست، ص122.

[6] سوزان ولف، معنای زندگی، ص31-32.

[7] تدئوس متز، آیا هدف خداوند می­تواند سرچشمه معنای زندگی باشد؟، مترجم: محمد سعیدی­مهر، نقدونظر، سال هشتم، شماره 1و2، ص150.

[8] محمد لگنهاوسن، اقتراح، نقدونظر، سال هشتم، شماره 1و2، ص7-8

ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

  • چرا خداوند در قرآن مسائلی را بیان می کند و بعد هم خود خدا می‌فرماید علم آن نزد من است و کسی نمی‌فهمد!؟
    8554 تفسیر 1391/06/15
    بیان این‌گونه مطالب اگر چه به صورت مشروح و مبسوط در قرآن نیامده است، اما همین مقدار هم در مجموع آثار و فوایدی دارد؛ مانند: 1. بیان اصل وجود روح: این آیه وجود روح را تأیید می‌کند و انسان را-در مقابل مادی‌گرایان که منکر چنین ...
  • واجب شدن نفقه‌ی همسر بر شوهر چه شرایطی دارد؟
    16389 نفقه 1386/03/26
    نفقه‌ی همسر با شرایط زیر بر شوهر واجب می‌شود:عقد دایم باشد.همسر قابلیت برای امور زناشویی داشته باشد.(همسری که در سنین کودکی است و قابلیت برای امور زناشویی نداشته باشد نفقه‌اش واجب نیست).زن در مواردی که اطاعت از مرد واجب است (مثل تمکین در مسائل زناشویی)، مطیع ...
  • «اصالة اللزوم» یا «قاعده لزوم» چیست و در چه مواردی کاربرد دارد؟
    1106 1402/06/12
    اصالة اللزوم(قاعده لزوم) قاعده‌ای از قواعد فقهى است که در معاملات و «هنگام شک در لزوم یا جواز عقد» مورد استفاده قرار می‌‏گیرد. این اصل یا قاعده فقهى، کمتر در کلمات فقها به صورت مستقل مورد بحث و بررسى قرار گرفته، ولى معمولا در ابتداى بحث معاملات - به خصوص ...
  • انصار چه کسانی بودند؟
    38247 تاريخ بزرگان 1388/12/03
    "انصار" جمع ناصر، از ریشه "نصر" به معنای یاوران است. در صدر اسلام به ساکنانمسلمانمدینهو اطرافآن، به ویژه افراد دو قبیلهاوسوخزرج،انصار گفته می‌شد؛ چرا که آنان به یاریپیامبر اسلام (ص)ومسلمانان مهاجر مکیو نقاط دیگر پرداختهبودند و در نشر ...
  • آیا انجام عمل حج با غسل مستحب جایز است؟
    9973 Laws and Jurisprudence 1388/08/03
    در ابتدا باید متذکر شد؛ هر طهارتی (وضو، تیمم، غسل مستحب،..) که برای نماز کفایت کند، برای اعمالی از حج که باید همراه طهارت باشد کفایت می کند. بنابراین ابتداءً باید چند بحث را مطرح کرد: 1- آیا با غسل واجب می توان اعمالی مانند نماز یا اعمال حج ...
  • چرا نیروهای یزید در همان لحظات اول امام حسین(ع) را شهید نکردند؟
    13695 حوادث روز عاشورا 1391/02/28
    1. اگرچه در جنگ‌ها معمولاً نیروهای مهاجم برای ضربه زدن به طرف مقابل، از هر حیله و وسیله‌ای کمک می‌گیرند، تا دشمن را از پای در آورند، اما در تمام زمان‌ها حتی در بدوی ترین قبیله‌ها که بویی از تمدن و فرهنگ نبرده بودند، جنگ و نبرد دارای ...
  • آیا «أصالة»(به فتح) صحیح است یا «إصالة»(به کسر)؟ تفاوت میان اصالة الحقیقه با تبادر چیست؟
    9721 مبانی فقهی و اصولی 1393/06/04
    «أصالة» -به فتح- مصدر ثلاثی مجرّد از ماده «أصُلَ»، «یَأصُل» است.[1] اما کلمه «إصالة» -به کسر- که در سخن فارسی‌زبانان شایع است، در لغت عرب وجود ندارد. بنابراین، تعبیر «أصالة الحقیقة» -با حرکت فتحه-، صحیح است. أصالة الحقیقة قاعده «أصالة الحقیقة» در اصطلاح یکی ...
  • «تأنّی» در آموزه‌های اسلامی به چه معنا است؟
    10811 آرامش و اطمینان 1392/04/24
    «تأنّی» در لغت به معنای درنگ کردن و آهستگی در انجام عمل، نیز وقار و متانت آمده است.[1] در زبان دین هم احادیثی که در آنها واژۀ «تأنّی» و مشتقات آن آمده، همین معنا را می‌رساند؛ مانند: ۱. «التَّأَنِّی‏ حَزْمٌ»؛ تأنّى در کارها دور ...
  • علت حسادت قابیل به هابیل چه بوده است؟
    56657 تفسیر 1391/02/28
    داستان هابیل و قابیل؛ پسران آدم (ع) از جمله داستان های معروف در نزد پیروان ادیان الاهی است. این داستان در تورات و قرآن کریم ذکر شده است که هر کدام قسمت هایی از این داستان را نقل کرده اند. آنچه را ...
  • حکم پرورش قورباغه و جلبک و فروش آن به غیر مسلمانان چیست؟
    21481 Laws and Jurisprudence 1388/01/17
    سؤال شما به دفاتر مراجع ارسال گردید و تا کنون جواب های زیر دریافت گردید:دفتر حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی):فی نفسه اشکال ندارد ولی فروش آنها برای استفاده های غذایی انسان، جایز نیست هرچند خریدار خوردن آن را حلال بداند.دفتر حضرت آیت الله العظمی ...

پربازدیدترین ها