لطفا صبرکنید
3602
- اشتراک گذاری
پس از آنکه بنیاسرائیل از چنگال فرعونیان نجات یافتند، خداوند به آنها فرمان داد که به سوی سرزمین مقدس فلسطین حرکت کنند و در آنجا ساکن شوند؛ اما آنها زیر بار این فرمان نرفته و گفتند: تا ستمکاران (قوم عمالقه) از آنجا بیرون نروند، ما وارد این سرزمین نخواهیم شد. آنها به این مقدار هم بسنده نکرده، بلکه خطاب به حضرت موسی(ع) گفتند: «إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ»؛[1] تا آنها در آنجا هستند ما هرگز وارد آن نخواهیم شد، تو و پروردگارت بروید و (با آنان) جنگ کنید، ما همینجا نشستهایم!
موسی(ع) از این سخن برآشفت و به پیشگاه خداوند اینگونه شکایت کرد:
«رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلاَّ نَفْسِی وَ أَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ»؛[2] پروردگارا! من تنها اختیار خودم و برادرم را دارم، میان من و این جمعیت گنهکار جدایى بنداز که دعای حضرتشان اینگونه مستجاب شد که بنیاسرائیل چهل سال در بیابان سرگردان ماندند: «قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ»؛[3] خداوند (به موسى) فرمود: تا چهل سال آنان به آن سرزمین نخواهند رسید و در سرگردانی به سر خواهند برد پس در باره سرنوشت این فاسقان غمگین مباش.
البته بعدها، گروهی از آنها از کار خود پشیمان شده و به درگاه خدا روی آوردند؛ از اینرو خدا بار دیگر بنیاسرائیل را مشمول نعمتهای خود قرار داد:
«وَ ظَلَّلْنا عَلَیکمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَیکمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوی کلُوا مِنْ طَیباتِ ما رَزَقْناکمْ...»؛[4] و ابر را بر شما سایبان ساختیم، و با «منّ» (شیره مخصوص و لذیذ درختان) و «سلوی» (مرغانی شبیه کبوتر) از شما پذیرایی به عمل آوردیم (و گفتیم): از نعمتهای پاکیزهای که به شما روزی دادیم بخورید... .
در اینکه منظور از «مَنَّ» چیست که خداوند در بیابان، آنرا به بنیاسرائیل ارزانی داشت، تفسیرهای گوناگونی وجود دارد. به عنوان برخی آنرا نوعی عسل طبیعی دانستهاند که در دل کوههای مجاور وجود داشت،[5] و یا شیرههای مخصوصی که در درختان گوشه و کنار آن بیابان میرویید.[6]
همانگونه که در پرسش آمده، برخی روایات منظور از «مَنَّ» را گیاهی به نام «کمْأَة» اعلام کرده است:
رسول خدا(ص) فرمود: «الْکمْأَةُ مِنَ الْمَنِّ وَ الْمَنُّ مِنَ الْجَنَّةِ وَ مَاؤُهَا شِفَاءٌ لِلْعَینِ»؛[7] کمأه از منّ است و «منّ» نیز از بهشت بوده و آب(شیره) آن شفا برای چشم شمرده میشود.
واژهی «کمْأَة» (بفتح کاف و سکون میم و فتح همزة[8]) از ریشهی «کمأ»،[9] مفرد آن به صورت «کمْء»[10] به معنای گیاهی است که زمین را شکافته و از آن خارج میشود[11] و ساقه، برگ و بذر ندارد و به صورت دایرهوار درمیآید.[12] رنگ آن سرخ است و در بهار پربرف و باران میروید. برخی از آن سمی و برخی از آن غیر سمی است و به صورت خام و طبخ شده میتوان مصرف نمود.[13] در زبان فارسی به آن سماروغ یا قارچ گفته میشود.[14]
این روایت از نظر سند ضعیف شمرده شده است.[15]
با این وجود و با فرض پذیرش روایت، باید «کمأة» را به نوعی قارچ تفسیر کرد که در آن سرزمین میرویید.
[1]. مائده، 24.
[2]. مائده، 25.
[3]. مائده، 26.
[4]. بقره، 57.
[5]. حقی بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج 3، ص 262، بیروت، دارالفکر، بیتا.
[6]. شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 8، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 1، ص 260 – 261، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[7]. برقی، ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، ج 2، ص 527، قم، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 6، ص 370، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[8]. طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تحقیق، حسینی، سید احمد، ج 1، ص 363، تهران، کتابفروشی مرتضوی، چاپ سوم، 1375ش.
[9]. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، محقق، مصحح، مخزومی، مهدی، سامرائی، ابراهیم، ج 5، ص 420، قم، هجرت، چاپ دوم، 1410ق.
[10]. همان.
[11]. همان.
[12]. ازدی، عبدالله بن محمد، کتاب الماء، ج 3، ص 1125، تهران، دانشگاه علوم پزشکی ایران، مؤسسه مطالعات تاریخ پزشکی، طب اسلامی و مکمل، چاپ اول، 1387ش.
[13]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 63، ص 232، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[14]. بستانی، فؤاد افرام، فرهنگ ابجدی عربی - فارسی، مترجم، مهیار، رضا، ص 736، تهران، اسلامی، چاپ دوم، 1375ش؛ تفسیر نمونه، ج 1، ص 263.
[15]. مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول(ع)، محقق، مصحح، رسولی، سید هاشم، ج 22، ص 214، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1404ق.