لطفا صبرکنید
25859
- اشتراک گذاری
جزئیات و ترتیب رکعاتی که بیان کرده اید صحیح نیست لذا ما اصل روایت را در پاورقی از کتاب شیخ صدوق آورده ایم، این حدیث در کتاب های حدیثی چهارگانه شیعه جز در کتاب شیخ صدوق در کتابی دیگر نیامده است، البته اهل سنت نیز چنین حدیثی را بیان کرده اند. اشکالات متعددی بر این حدیث وارد کرده اند که می توان به ضعف حدیث، عدم بیان آن در دیگر کتاب های حدیثی معتبر شیعه و اشکالات عقایدی آن، اشاره کرد.
احادیث مربوط به معراج پیامبر اسلام (ص)، همچون خود معراج دارای اسرار و لطایفی است که به آسانی قابل فهم نیست و احیاناً دارای تأویلاتی است. [1]
مرحوم علامه طباطبایی ضمن بیان تقسیم صاحب مجمع البیان درباره اخبار معراج، آن را تأیید می کند. این تقسیم در مورد اخبار معراج بسیار راهگشا است.
ایشان اخبار مربوط به معراج را به چند دسته تقسیم می کنند:
دسته اول: روایاتی هستند که متواتر بوده و یقین به درستی آنها داریم؛ مانند روایاتی که اصل معراج پیامبر (ص) را بیان نموده و به جزئیات دیگر نمی پردازند. طبیعتا، این گونه روایات را باید پذیرفت.
دسته دوم: روایات دیگری که برخی جزئیاتی از معراج را بیان نموده که با عقل و موازین اولیه دینی، منافاتی ندارند؛ نظیر آن که پیامبر (ص) در آسمان ها گردش نموده و با پیامبران دیگر ملاقات کرده و عرش و سدرة المنتهی و بهشت و جهنم را مشاهده نموده است، که این موارد را نیز می پذیریم و آنها را مرتبط با زمان بیداری پیامبر (ص) می دانیم، نه آن که (مانند برخی افراد) بگوییم که این قضایا در خواب ایشان اتفاق افتاده است.
دسته سوم: روایاتی که ظاهرشان با برخی دانسته های قبلی ما منافات دارد، اما می توان با توجیهاتی، این تنافی را برطرف نمود؛ مانند روایاتی که بیان می دارد آن حضرت، گروهی را متنعم در بهشت و گروه دیگری را معذب در دوزخ مشاهده نموده اند (که این پرسش پدیدار می شود که قیامت هنوز محقق نشده، پس چگونه افرادی در بهشت و دوزخ وجود دارند؟ که در توجیه آن، می توان گفت که یا بهشت و دوزخ برزخی بوده و یا این که خود آن افراد وجود نداشته اند، بلکه اسما و صفات و یا جسم مثالی شان در آن جا بوده است). چنین روایاتی را نیز، با تأویلاتی باید پذیرفت.
دسته چهارم: روایاتی هستند که ظاهرشان صحیح و منطبق بر موازین نبوده و تأویلشان نیز بسیار دشوار است؛ مانند آن که پیامبر (ص) به همراه خداوند بر روی یک تخت سلطنتی نشستند! و ... که سزاوار است، چنین احادیثی را مردود بدانیم. [2] [3]
البته علامه طباطبایی نسبت به برخی از مثال های صاحب مجمع البیان اشکال کرده اند. [4]
حدیث مربوط به واجب شدن رکعات نماز در شب معراج، از مجموعه کتاب های چهار گانه حدیثی شیعه، فقط در کتاب من لا یحضره الفقیه مرحوم شیخ صدوق آمده است. [5]
روایات مربوط به واجب شدن نماز و تعداد رکعات آن را قبل از کتاب شیخ صدوق می توان در کتاب های حدیثی اهل سنت دید. [6]
بررسی حدیث:
مضمون این حدیث در کتاب من لا یحضره الفقیه شیخ صدوق تحت عنوان دو حدیث آمده است که یک روایت را مرفوعاً از امام صادق(ع) از پیامبر(ص) آورده است و حدیث دیگر را شیخ صدوق از زید بن علی از امام سجاد(ع) نقل کرده است. همان طور که گفته شد این روایت در دیگر کتاب های مهم حدیثی شیعه نیامده است و مرحوم کلینی با این که اخبار معراج و روایات مربوط به آن را در کتاب کافی آورده است به این حدیث اشاره نکرده است.
با توجه به وجود زید بن علی در این روایت می توان چنین نتیجه گرفت که این حدیث از میراث حدیثی زیدیه است که بعداً توسط محدثین شیعه و با تنقیحی که به دستور ائمه(ع) بر روی احادیث انجام داده اند، [7] از مجموعه روایات اهل بیت (ع) حذف شده است.
اگر بخواهیم این حدیث را با توجه به ظاهر آن و بدون هیچ تأویلی بررسی کنیم مشکلات متعددی دارد [8] لذا برخی، صحت این روایت را مورد خدشه قرار داده و شدیداً با آن مخالفت کرده اند. [9]
مرحوم سید مرتضی در کتاب تنزیه الانبیاء درباره اشکالات این روایت می گوید:
«این روایت از اخبار آحاد است که موجب اطمینان و یقین نیست و چنین خبری تضعیف شده است.» البته ایشان در ادامه با فرض صحت حدیث، برخی توجیهات درباره مضمون حدیث دارند، از جمله ایشان وجوب پنجاه نماز و سپس لغو وجوب آن را از ناحیه خداوند از باب نسخ احکام می داند. [10]
اما مرحوم محدث حسینی ارموی در تعلیقاتی که بر تفسیر جلاء الاذهان و جلاء الاحزان دارند به اشکال سید مرتضی جواب داده و می گوید: نسخ احکام بعد از زمان عمل و داخل شدن وقت عمل به آن حکم است، در حالی که این جا بدون عمل به حکم پنجاه نماز، حکم پنجاه نماز نقض شده است. چنین نقض حکمی «بدأ» است که مردود است. غیر از آن که این خبر در اصل باطل است. [11]
سید عبدالحجت بلاغی در کتاب تفسیر خود به نام "حجت التفاسیر و بلاغ الاکسیر" که بحث های مفصلی درباره انجیل و تورات و شناخت یهودیت و مسبحیت دارد، درباره این روایت می گوید:
« آثار جعل اسرائیلى از هر سوى این قصه مشهود است و بقول شاعر عرب که گفته: «اتسع الخرق على الواقع»، وصله بردار نیست . از جمله اشکالات می توان به موارد زیر اشاره کرد:
اولاً:موسى کجا نشسته بوده که هر بار در نزول، دیده مىشده است؟
ثانیاً: پیامبران دیگر کجا بودهاند و چرا یک کلمه سخن نگفته اند؟!
ثالثاً: عظمت خدا کجا اجازه این چک و چانه زدنها را مىداده است؟!
رابعاً: ملاقات حضرت با دیگر پیامبران در رفتن به معراج بوده و در بازگشت از معراج، معلوم نیست ملاقاتی اتفاق افتاده باشد.
خامساً: اکنون هم نماز شبانه روزى به جاى پنجاه رکعت، پنجاه و یک رکعت است. که هفده رکعت واجب و بقیه نافله و مستحب است،(نافله ظهر و عصر هر یک هشت رکعت و مغرب چهار رکعت و عشاء دو رکعت نشسته (که یکى محسوب است) و نماز شب، یازده رکعت و نماز صبح دو رکعت.)» [12]
بنابراین؛ چنین حدیثی از نظر عالمان و محدثان شیعه مورد قبول واقع نشده است.
[1] برای نمونه نک: طباطبایی، محمد حسین، المیزان، مترجم سید محمد باقر همدانی، ج13، ص 28، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1374.
[2] طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج 6، ص 609، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372 ش.
[3] با استفاده از سؤال 5636 (سایت: 6152).
[4] برای آگاهی بیشتر نک: ترجمه المیزان، ج13، ص 43.
[5] شیخ صدوق، محمد بن علی،من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 197، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1413 ق، اصل حدیث از این قرار است: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص- لَمَّا أُسْرِیَ بِهِ أَمَرَهُ رَبُّهُ بِخَمْسِینَ صَلَاةً فَمَرَّ عَلَى النَّبِیِّینَ نَبِیٍّ نَبِیٍّ لَا یَسْأَلُونَهُ عَنْ شَیْءٍ حَتَّى انْتَهَى إِلَى مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ع فَقَالَ بِأَیِّ شَیْءٍ أَمَرَکَ رَبُّکَ فَقَالَ بِخَمْسِینَ صَلَاةً فَقَالَ اسْأَلْ رَبَّکَ التَّخْفِیفَ فَإِنَّ أُمَّتَکَ لَا تُطِیقُ ذَلِکَ فَسَأَلَ رَبَّهُ فَحَطَّ عَنْهُ عَشْراً ثُمَّ مَرَّ بِالنَّبِیِّینَ نَبِیٍّ نَبِیٍّ لَا یَسْأَلُونَهُ عَنْ شَیْءٍ حَتَّى مَرَّ بِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ع فَقَالَ بِأَیِّ شَیْءٍ أَمَرَکَ رَبُّکَ فَقَالَ بِأَرْبَعِینَ صَلَاةً فَقَالَ اسْأَلْ رَبَّکَ التَّخْفِیفَ فَإِنَّ أُمَّتَکَ لَا تُطِیقُ ذَلِکَ فَسَأَلَ رَبَّهُ فَحَطَّ عَنْهُ عَشْراً ثُمَّ مَرَّ بِالنَّبِیِّینَ نَبِیٍّ نَبِیٍّ لَا یَسْأَلُونَهُ عَنْ شَیْءٍ حَتَّى مَرَّ بِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ع فَقَالَ بِأَیِّ شَیْءٍ أَمَرَکَ رَبُّکَ فَقَالَ بِثَلَاثِینَ صَلَاةً فَقَالَ اسْأَلْ رَبَّکَ التَّخْفِیفَ فَإِنَّ أُمَّتَکَ لَا تُطِیقُ ذَلِکَ فَسَأَلَ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَحَطَّ عَنْهُ عَشْراً ثُمَّ مَرَّ بِالنَّبِیِّینَ نَبِیٍّ نَبِیٍّ لَا یَسْأَلُونَهُ عَنْ شَیْءٍ حَتَّى مَرَّ بِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ع فَقَالَ بِأَیِّ شَیْءٍ أَمَرَکَ رَبُّکَ فَقَالَ بِعِشْرِینَ صَلَاةً فَقَالَ اسْأَلْ رَبَّکَ التَّخْفِیفَ فَإِنَّ أُمَّتَکَ لَا تُطِیقُ ذَلِکَ فَسَأَلَ رَبَّهُ فَحَطَّ عَنْهُ عَشْراً ثُمَّ مَرَّ بِالنَّبِیِّینَ نَبِیٍّ نَبِیٍّ لَا یَسْأَلُونَهُ عَنْ شَیْءٍ حَتَّى مَرَّ بِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ع فَقَالَ بِأَیِّ شَیْءٍ أَمَرَکَ رَبُّکَ فَقَالَ بِعَشْرِ صَلَوَاتٍ فَقَالَ اسْأَلْ رَبَّکَ التَّخْفِیفَ فَإِنَّ أُمَّتَکَ لَا تُطِیقُ ذَلِکَ فَإِنِّی جِئْتُ إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ بِمَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِمْ فَلَمْ یَأْخُذُوا بِهِ وَ لَمْ یَقِرُّوا عَلَیْهِ فَسَأَلَ النَّبِیُّ ص رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَخَفَّفَ عَنْهُ فَجَعَلَهَا خَمْساً ثُمَّ مَرَّ بِالنَّبِیِّینَ نَبِیٍّ نَبِیٍّ لَا یَسْأَلُونَهُ عَنْ شَیْءٍ حَتَّى مَرَّ بِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ع فَقَالَ لَهُ بِأَیِّ شَیْءٍ أَمَرَکَ رَبُّکَ فَقَالَ بِخَمْسِ صَلَوَاتٍ فَقَالَ اسْأَلْ رَبَّکَ التَّخْفِیفَ عَنْ أُمَّتِکَ فَإِنَّ أُمَّتَکَ لَا تُطِیقُ ذَلِکَ فَقَالَ إِنِّی لَأَسْتَحْیِی أَنْ أَعُودَ إِلَى رَبِّی فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِخَمْسِ صَلَوَاتٍ».
[6] برای نمونه نک: مسند احمد ج 36، ص 246.،ح17165، نرم افزار مکتبة الشامله
[7] به سؤال 1937 (سایت: 2185) مراجعه کنید.
[8] از جمله این مشکلات شناخت بیشتر حضرت موسی درباره امت پیامبر ا ز خ داوند و پیامبر اسلام که پیامبر آن امت است!
[9] پاینده،ابوالقاسم،نهج الفصاحة،ص 123، مقدمه چاپ دوم،نشر دنیاى دانش،تهران، 1382، وی می گوید: « من نمی دانم آن حدیث که بخارى و مسلم در باب معراج از دخالت موسى در کار نماز و مراجعه مکرر پیامبر(ص) براى تخفیف آن آوردهاند، وهن پیمبر ماست یا تعظیم پیامبر یهود! این افسانه از مجعولات یهود است که به هیچ وجه صحیح نیست.
[10] نک: مجلسی،محمد باقر،بحارالأنوار ج 18 ص 349، انتشارات وفاء،بیروت،1404 ق.
[11] جرجانی،حسین بن حسن، جلاء الأذهان و جلاء الأحزان، ج5، ص 245 (پاورقی)، انتشارات دانشگاه تهران، تهران،1377.
[12] بلاغی،سید عبدالحجت،حجه التفاسیر وبلاغ الاکسیر، ج4، ص 58، انتشارات حکمت، قم، 1368 ق.