لطفا صبرکنید
41711
- اشتراک گذاری
در مورد کیفیت دمیده شدن روح در کالبد انسان دو نوع فرض وجود دارد.
1. این که خداوند جزیی از وجود خود جدا نموده و در وجود انسان قرار داده باشد.
2. این که خداوند چیز با ارزشی را که مخلوق خودش است به نام روح، در انسان دمیده باشد نه این که جزیی از وجود او باشد و دلیل منسوب کردن آن به خودش هم به جهت اهمیت و عظمت آن باشد؛ مثل این که می گوییم خانه خدا.
معنای اول ضرورتاً باطل است؛ زیرا همان طور که روشن است و شما نیز در پرسش به آن اشاره نمودید خداوند سبحان بسیط بوده و هیچ گونه ترکیبی در او راه ندارد و معنای پذیرش سخن اول این است که خداوند از اجزایی تشکیل و ترکیب شده باشد تا جدا نمودن مقداری از آن و قرار دادنش در انسان ممکن باشد و با توجه به بسیط بودن و عدم ترکیب در وجود خدا، پس این فرض بالضروره باطل است.
با توجه به برهان سبر و تقسیم باید معنای دوم صحیح باشد، اما دلیل این که خداوند "روح" را به خود نسبت داده و فرموده: "فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ" این به دلیل عظمت و اهمیت آن است.
با توجه به این که پیش از این در این مؤسسه تحقیقاتی پیرامون معنای روح و بسیط بودن و مرکب نبودن خدا صورت گرفته[1]، از این رو ما از توضیح این دو صرف نظر نموده و بیشتر بحث مان را روی آیات مورد سؤال و کیفیت دمیده شدن روح در انسان، متمرکز می کنیم.
در مورد کیفیت دمیده شدن روح در کالبد انسان دو نوع فرض وجود دارد. [2]
1. این که خداوند جزیی از وجود خود جدا نموده و در وجود انسان قرار داده باشد.
2. این که خداوند چیز با ارزشی را که مخلوق خودش است به نام روح، در انسان دمیده باشد نه این که جزیی از وجود او باشد و دلیل نسبت آن به خودش هم به جهت اهمیت و عظمت آن باشد؛ مثل این که می گوییم خانه خدا.
معنای اول ضرورتاً باطل است؛ زیرا همان طور که روشن است و شما نیز در پرسش به آن اشاره نمودید خداوند سبحان بسیط است و هیچ گونه ترکیبی در او راه ندارد و معنای پذیرش سخن اول این است که خداوند از اجزایی تشکیل و ترکیب شده باشد تا جدا نمودن مقداری از آن و قرار دادنش در انسان ممکن باشد و با توجه به بسیط بودن و عدم ترکیب در وجود خدا، پس این فرض بالضروره باطل است.
با توجه به برهان سبر و تقسیم باید معنای دوم صحیح باشد، اما دلیل این که خداوند "روح" را به خود نسبت داده و فرموده: "فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ"[3] این به دلیل عظمت و اهمیت آن است.
علامه طباطبایی در توضیح آیه شریفه مورد سؤال می فرماید: در جمله" وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی" نفخ به معناى دمیدن هوا در داخل جسمى است به وسیله دهان یا وسیلهاى دیگر، ولى آن را به طور کنایه در تأثیر گذاشتن در چیزى و یا القاء امر غیر محسوسى در آن چیز استعمال مىکنند، و در آیه شریفه مقصود از آن ایجاد روح در آدمى است، البته این که مىگوییم در آدمى دمیده شد، معنایش این نیست که در بدن آدمى داخل باشد، بلکه معنایش ارتباط دادن و بر قرار کردن رابطه میان بدن و روح است.[4]
همین معنا را روایات ما نیز تأیید می نمایند برای نمونه به چند مورد از آنها اشاره می کنیم.
1. یکی از راویان احادیث به نام احول می گوید: از حضرت صادق (ع) در باره روحى که در آدم (ع) دمیده شد پرسیدم که خدا می فرماید:
«پس هر گاه معتدل و استوارش ساختم و از روح خودم در او دمیدم»[5] حضرت فرمود: آن روح مخلوق است همان طور که روحى که در عیسى بود مخلوق بود.[6]
2. محمد بن مسلم می گوید از حضرت باقر (ع) در مورد سخن خداوند عز و جل "وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی" پرسیدم آن حضرت فرمود: روحى است که خدا آن را اختیار نموده و برگزیده و آفریده و آن را به خود نسبت داده و بر همه روح ها برتری بخشیده است و امر فرموده تا از آن در آدم دمیده شده است.[7]
3. عبد الکریم بن عمرو از حضرت صادق (ع) در مورد سخن خداوند عز و جل "فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی" پرسید آن حضرت (ع) فرمود: خداوند عز و جل خلقى را آفرید و روحى را خلق کرد بعد از آن فرشته را امر فرمود و در آن دمید و آن روح روحى نبود که از قدرت خدا چیزى را کم کرده یا بر هم زده باشد و آن از قدرت او است.[8]
4. محمد بن مسلم می گوید: از امام باقر (ع) از آنچه روایت می کنند که خدا آدم را بر صورت خویش آفرید سؤال نمودم. فرمود: آن صورتى حادث و مخلوق بود، خداوند همان را انتخاب و بر باقى افراد صورت هاى گوناگون برگزید، پس آن را به نفس خود اضافه فرمود، همچنان که کعبه و روح را به خود اضافه کرده و فرموده: «خانه من» و: « دمیدم در آن از روحم».[9]
5- در تفسیر عیاشى از محمد بن مسلم از ابى جعفر (ع) روایت کرده که گفت: من از آن حضرت از آیه" وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی ..." پرسش نمودم فرمود: خداوند روحى خلق فرمود و از آن در آدم دمید.[10]
[1] در این رابطه به نمایه های "نفی شباهت خدا و دمیدن روح" شماره 4431، "روح در قرآن و علت عدم توضیح بیشتر در مورد ماهیت آن" شماره 5973، "علم و جهل و تصور بسیط و مرکب" شماره 2249 و "رابطه روح و بدن" شماره 2250 مراجعه نمایید.
[2] البته سخن دیگری است که مربوط به عرفا است که در نهایت با سخن دوم فرقی نمی کند(یعنی با بسیط بودن خداوند سازگار است) اما اختلافش با این قول این است که عرفا بر این باورند که این روح انسانی همان روح خداوند است اما خداوند در انسان «تجلی» نمود(نه این که جزئی از او در انسان وارد شود). صاحب تعلیقه بر فصوص الحکم می گوید: یعنی تجلی حق در هر قیافه از قیافه های وجود چیزی است و این که آن حق عین این باشد چیز دیگری است به سخن دیگر خداوند جزئی از حد شکلی که در آن تجلی نمود نیست، هم چنان که نفخ نیز جزئی از حد شکل انسانی که جبرئیل در آن ظاهر شد نیست... با این که حقیقت انسانی همان روحش است که روح خدایی است، محى الدین ابن عربى، فصوص الحکم، ص 186، انتشارات الزهراء (س)، چاپ دوم، 1370 هـ ش؛ رشیدالدین میبدى در کشف الأسرار و عدة الأبرار می گوید: «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»فصار بشرا حیّا، «فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ».- بدانکه نفخ بر خداى عزّ و جل روا است، و آن فعلی از افعال او جلّ جلاله است، او را هم فعل است و هم قول، در فعل یکتا است و در قول بى همتا، اگر کاری کند یا چیزی بگوید بر صفت کمال است و از وى سزا است، و اگر نکند یا نگوید به رفعت کمال است و از عیب جدا، نفخ اضافه بر خود کرد و آدم را به آن مشرّف کرد، حیات آدم به آن حاصل آمد و از ذات بارى جلّ جلاله در ذات آدم جزئى نه همچنانکه نفخ عیسى (ع) در مرغ روان گشت و از ذات عیسى در مرغ جزئى نه» رشیدالدین میبدى، احمد، کشف الأسرار و عدة الأبرار، ج5، ص: 307، انتشارات امیر کبیر، چاپ پنجم، تهران، 1371 ش.
[3] حجر، 29؛ ص 72.
[4] طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، موسوى همدانى سید محمد باقر ج12، ص: 227، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، قم،1374 ش.
[5] حجر، 29؛ ص 72.
[6] کلینی، کافی، ج 1، ص 133، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1365 هـ ش.
[7] مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 4، ص 11، چاپ مؤسسه الوفاء، بیروت، لبنان، سال 1404 هـ ق.
[8] بحارالأنوار، ج 4، ص 12، ح 7.
[9] طبرسی، فضل بن حسن، الاحتجاج، ج 2، ص 323، چاپ نشر مرتضی، مشهد مقدس، سال 1403 هـ ق.
[10] عیاشى، محمد بن مسعود، کتاب التفسیرالعیاشی، ج 2، ص 241، ناشر: چاپخانه علمیه، تهران، سال 1380 هـ. ق، تحقیق: سید هاشم رسولى محلاتى..