
لطفا صبرکنید
1
- اشتراک گذاری
هر اخلاق نیکی را میتوان زیر مجموعه «فضایل اخلاقی» دانست و این اصطلاح با اصطلاحاتی؛ مانند«محاسن اخلاق» و «مکارم اخلاق» در بسیاری از سخنها و نوشتارها به صورت کاملا مترادف مورد استفاده قرار گرفته است، با این وجود اما برخی بر این باورند که میتوان دستورات اخلاقی را به دو گروه «محاسن» و «مکارم» تقسیم کرد. توضیح آنکه:
الف) آن دسته از دستورات اخلاقی که مربوط به روابط اجتماعی، جلب منافع مادی و بهبود زندگی دنیا میشود، در گروه «محاسن اخلاق» قرار میگیرد.
ب) اما اخلاقیاتی که معیار انسانیت است و از بزرگی روح و معنویت انسان حکایت میکند، در زمره «مکارم اخلاق» جای دارد.
معتقدان به این تقسیمبندی بر این باورند که هرگاه اولیای الهی خواستهاند پیرامون اخلاق خوب به معنای جامع و کامل آن سخن بگویند و اهمیت و ارزش آنرا در مجموع بیان نمایند، از واژه «حسن خلق» استفاده کرده و آنرا با «سوء خلق» سنجیده و همگان را بر سجایای اخلاقی پسندیده تشویق کرده و از صفات ناپسند بازمیدارند. و همزمان، فواید مادی و معنوی خوشاخلاقی و زیانهای دنیوی و اخروی بداخلاقی را نیز مطرح میکنند.
برای مثال، پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «مِنْ سَعَادَةِ الْمَرْءِ حُسْنُ الْخُلُقِ وَ مِنْ شَقَاوَتِهِ سُوءُ الْخُلُق».[1]
اما هرگاه خواستهاند از پیشرفت معنوی و کمال روحانی سخن گفته و جامعه را به ارزشهای عالی انسانی هدایت کنند، از «مکارم اخلاق» نام بردهاند.
آنان به پیروان خود یادآور میشدند که هدف عالی رهبران ادیان الهی، از جمله اسلام، تنها آن نیست که اخلاق اجتماعی نیک را در جامعه گسترش دهند؛ بلکه علاوه بر آن میخواهند افراد جامعه را با سجایای عالی انسانی و مزایای کرامت و انسانیت پرورش دهند. به همین دلیل رسول اکرم(ص) میفرماید:
«بعثت لأتمّم مکارم الأخلاق»؛[2] برای گسترش مکارم اخلاق، برانگیخته شدم.
چگونگی رسیدن به این مقام بلند را میتوان در کلام امیرالمؤمنین(ع) جستوجو کرد، آنجا که میفرماید:
«ذلّلوا اخلاقکم بالمحاسن و قودوها الی المکارم»؛[3] یعنی اخلاق خود را در آغاز با ویژگیهای نیک یا «محاسن اخلاق» رام کنید و سپس آنرا به سوی «مکارم اخلاق» و سجایای عالی انسانی بکشانید.
بنابر این، گام اول، رعایت «محاسن اخلاق» است و برای دستیابی به گام دوم، یعنی «مکارم اخلاق»، باید گام اول را با موفقیت سپری کرد.[4]
«محاسن اخلاق» مایه بهزیستی و تحکیم روابط اجتماعی بوده، مردم را به ادب و احترام متقابل واداشته و در جامعه مهر و محبّت ایجاد میکند و دستیابی به آن کم و بیش برای تمام افراد میسّر است و همه میتوانند با تمرین و تلاش، خویشتن را به آن زیور دهند؛ با مردم به گرمی برخورد کنند؛ وظایف خویش را به شایستگی انجام دهند و ...
اما «مکارم اخلاق» در مرتبه بالاتری قرار دارد و انسان را در مسیر پیشرفت معنوی قرار میدهد.
تنها کسی میتواند دارای «مکارم اخلاق» باشد که ابتدا با پیروزی بر نفس خود از «محاسن اخلاقی» عبور کند و با آزادی خود از اسارت شهوتها به خواهشهای غیر انسانی پشت پا زند.[5]
این خلاصهای بود از آنچه به عنوان معیار جداسازی محاسن و مکارم در اخلاق مطرح شده است؛ اما به نظر میرسد پذیرش مرزبندی یادشده دشوار است؛ چراکه «اخلاق» در لغت جمع «خلق» به معنای خوی، طبع، سجیه و عادت است،[6] چه نیکو باشد چه زشت؛ یعنی هر رفتار آدمی در روح او اثر میگذارد و اگر تکرار شود، آن اثر تثبیت شده و به صورت «ملکه» یعنی صفت ثابت یا «خُلق» درخواهد آمد که جمعش «اخلاق» است و از آنجا که در مفهوم اخلاق، خوب یا بد بودن نهفته نیست؛ در روایات مقید به محاسن یا مکارم شده تا ناظر به اخلاق نیک باشد.
از طرفی در روایات میبینیم که گاه برخی اخلاق مرتبط با روابط اجتماعی، ذیل «مکارم اخلاق» آورده شده و در طرف مقابل، برخی اموری که در پیشرفت معنوی انسانها نقش دارند، ذیل «محاسن اخلاق» ذکر شده است؛ از اینرو، مرزبندی بین آنها دشوار میشود:
- در روایتی که در پرسش آمده، برخی از اخلاقیات اجتماعی مانند سخاوتمندی از «مکارم اخلاق» به شمار آمده است.[7]
- در روایتی دیگر، اجتناب از گناه در شمار مصادیق حسن خلق یا همان «محاسن اخلاق» آمده است؛[8] در صورتی که در بسیاری از موارد، اجتناب از گناه برای احیای جنبهی انسانی و معنوی انسان است، نه بهبود زندگی مادی او.
از همینرو با آنکه در روایت اول، صبر و رضایت و شکرگزاری از مکارم اخلاق به شمار آمده، برخی دانشمندان علم حدیث در سدههای گذشته، آنها را از علائم حسن خلق و یا محاسن اخلاق اعلام کرده و گویا تفاوتی میان آنها ندیدهاند.[9]
بنابر این همانگونه که در ابتدای پاسخ اشاره شد، میتوان گفت: بین واژههایی؛ مانند «مکارم اخلاق»، «فضائل اخلاق»، «محاسن اخلاق» و «حسن خلق»، نوعی ترادف وجود دارد؛ و مرزبندیهای اعلام شده را نمیتوان به طور دقیق و قطعی پذیرفت.
البته برخی روایات نیز وجود دارند که در آنها گویا میان این دو اصطلاح، نوعی مرزبندی به چشم میآید، به ویژه در مواردی که این دو اصطلاح کنار هم ذکر میشوند.[10]
[1]. ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسی، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورام، ج 10، ص 250، قم، مکتبة الفقیه، چاپ اول، 1410ق.
[2]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 10، ص 500، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[3]. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول ص، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ص 224، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1404ق.
[4]. البته میتوان روایت را به گونهای معنا کرد که معنایش ترتب یکی بر دیگری نبوده؛ بلکه ناظر به نوعی ترادف باشد.
[5]. ر. ک: https://www.porseman.com/article
[6]. قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، ج 2، ص 293، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ ششم، 1371ش.
[7]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 2، ص 56، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[8]. «حُسْنُ الْخُلُقِ فِی ثَلَاثٍ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ وَ ...». ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسى، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورّام، ج 1، ص 90، قم، مکتبه فقیه، چاپ اول، 1410ق.
[9]. ر. ک: مجموعة ورام، ج 1، ص 99.
[10]. مانند آنچه در این دعا آمده است: «وَ وَفِّقْنِی لِطَاعَتِک... وَ اسْتِعْمَالِ مَکَارِمِ الْأَخْلَاقِ وَ الْأَفْعَالِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ حُسْنِ الصِّحَابَةِ لِمَنْ صَحِبَکَ وَ کَظْمِ الْغَیْظِ». ابن بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 527، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ دوم، 1413ق.