لطفا صبرکنید
54636
- اشتراک گذاری
وظیفهی دینی و انسانی هر مسلمان این است که به هیچ ظلمی در سراسر نقاط جهان رضایت نداشته و هدف او نیز در راستای ارتقای مفاهیم دینی اسلام و اصلاح امور مسلمانان باشد. مسلمان واقعی ظلم را یکی از بزرگترین مصادیق منکر شناخته و بنابر وظیفهی دینی خود در برابر آن بی تفاوت نخواهد بود. او در برابر ظلمهای اجتماعی و حاکمان ظالم نیز سکوت نخواهد کرد، البته اگر توانایی اعتراض داشته باشد، آنرا مؤثر بداند و مفسدهای بالاتر از ظلم انجام شده در پی اعتراض او به وجود نیاید. بنابر این، با توجه به شرایط زمان و سنجش اوضاع گاه اعتراض میکند، گاه جهاد مینماید و جان خود را فدا میکند و گاه نیز بنابر مصلحت پیش آمده سکوت و تقیه میکند.
۱. عدالت اجتماعی: عدالت اجتماعی از پایههای اساسی یک حکومت دینی بوده و از میان انواع عدل، قرآن با اختصاص 16 آیه به عدالت اجتماعی، بیشترین تأکید را بر این نوع از عدالت نموده، تا آنجا که خداوند آنرا رسالت عمومی پیامبران بیان داشته است: «به تأکید پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به عدالت برخیزند».[1]
بدین ترتیب اگرچه ظلم در همهی انواع خود گناه و مستحق مجازات است، ولی ظلم اجتماعی از بالاترین انواع ظلم به شمار میرود که نه تنها اعتراض قلبی و زبانی، بلکه گاهی فدا کردن مال و جان هم برای آن واجب میگردد. بنابر این، اگر حکومتی بر پایههای ظلم و قوانین متضاد با عدالت بنا شده باشد، تمامی مسئولان آن حکومت در ظلم شریک خواهند بود؛ مانند نظامهای سرمایهداری: «همانا مردم به فقر و احتیاج و گرسنگی و برهنگی دچار نشدهاند، مگر از رهگذرِ گناهان ثروتمندان»[2] و یا حکومتهایی که تسلط کفار بر مسلمانان را تنها برای رفاه اقتصادی و منافع بیشتر باز گذاشتهاند، در حالیکه بر اساس آموزههای قرآن کریم نباید با کافران پیمان دوستی بسته و افراد با ایمان را به حاشیه راند.[3]
ظلم اجتماعی پایههای دولت و حکومت را تضعیف میکند[4] و در نهایت موجب فقر عمومی و حتی از دست رفتن ارزشها و اعتقادات مردمی میشود؛[5] تا آنجا که در جملهای مشهور و منتسب به پیامبر اکرم(ص) آمده است: «حکومت با کفر به همراه عدل باقی میماند ولی با ظلم به همراه ایمان باقی نمیماند».[6]
البته تنها مراتب ضعیف ایمان با ظلم سازگار است و آیۀ کریمۀ «کسانى که ایمان آورده و ایمان خود را به ظلم نیالودهاند، آسایش برای آنان است و ایشان راه یافتگانند»،[7] اشاره به این نکته دارد؛ زیرا آنچه از آیات و روایات به دست میآید، این است که اگر داعیه داران حکومت، ایمان داشته باشند، به عدالت هم رفتار خواهند کرد.[8]
رشد اقتصادی و بهرهوری کافی نیز به دنبال ایمان و تقوا خواهد آمد: «اگر مردم آبادیها ایمان آورده و پرهیزگاری کرده بودند، هرآینه برکتهایی را از آسمان و زمین بر آنان میگشادیم».[9] و از امام باقر(ع) نقل شده است: «چه وسیع و گسترده است عدل! بیگمان هر گاه عدالت در میان مردم اجرا شود همگى مستغنى میشوند، و آسمان رزقش را نازل میکند، و زمین برکتش را به فرمان خداى عزّ و جلّ برمىآورد».[10]
۲. برخورد با ظلم: نکته بسیار مهمی که از روایات به دست میآید این است که اعتراض یک مسلمان در برابر ظلم، منحصر به کشور و دین خودش نبوده و نارضایتی او نیز نه تنها در حد اعتراض زبانی، بلکه امری قلبی و درونی است. چنانچه امام رضا(ع) فرمودهاند: «هر کس از کارى راضى باشد مثل کسى است که آنرا انجام داده، و اگر کسى در مشرق کشته شود و دیگرى در مغرب از این قتل راضى باشد، نزد خدا با قاتل شریک خواهد بود».[11] و امام علی(ع) فرمودند: «کسی که ظلم میکند، و کسی که با او همکاری دارد و کسی که بدان رضایت دارد، "هرسه" شریکاند».[12]
بدین ترتیب اگر ظلم کسی ثابت شود، آن ظلم یکی از مهمترین مصادیق منکر بوده و دیگر سکوت در مقابل آن جایز نخواهد بود؛ در آیۀ 183سورۀ آل عمران، افرادی به عنوان قاتلان پیامبران معرفی شدهاند که دخالت مستقیمی در وقوع قتل نداشتند، اما با این وجود مورد اعتراض قرار گرفتند: «بگو قطعاً پیش از من، پیامبرانى بودند که دلایل آشکار را با آنچه گفتید، براى شما آوردند. اگر راست مىگویید، پس چرا آنان را کشتید؟». حضرت صادق(ع) فرمودند این اتهام وارده به بنی اسرائیل به دلیل آن بود که نسلهای بعدی نیز حاضر نشدند قتل انبیاء را محکوم نموده و از آن اعلام برائت کنند.[13]
بر همین اساس، اگرچه منطق قرآن در برخورد اجتماعی با دیگران بر پایهی حکمت، اندرز و آرامش است،[14] اما در برخورد با ظالمان شیوهی گفتوگو با آنان را متفاوت دانسته و سخن محکم و معترضانه را در پیش میگیرد: «خداوند، بانگ برداشتن به بدزبانى را دوست ندارد، مگر [از] کسى که بر او ستم رفته باشد».[15]
۳. شرایط برخورد با ظالم: مردى به امام صادق(ع) عرض کرد: بین من و گروهى، در موردى، اختلاف و دعوا است، و من قصد دارم، ترک نزاع کنم، اما به من مىگویند آن کار باعث خواری و ذلّت است، امام صادق(ع) فرمود: تنها ستمگر است که ذلیل خواهد بود.[16]
بنابر این گاهی نیز سکوت باید کرد، به ویژه در ظلمهایی که اعتراض انسان، اثری جز فتنۀ بیشتر نمیانجامد، تا آنجا که علی(ع) در برابر بزرگترین ظلمهای بشریت مأمور به سکوت میشود و پیامبر(ص) به ایشان وصیت میکند: «ای علی مادامی که یاورانی نیافتی صبر پیشه کن».[17] در همین راستا، اگر جان انسان در خطر باشد و او با از دست دادن جانش به نتیجهای ارزشمندتر از جان خویش دست نیابد، سکوت بهتر از فریاد است. چنانچه پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «اگر یارانى بر علیه آنان یافتى جهاد کن و اعلام جنگ نما، و اگر یارانى نیافتى بیعت کن و خون خود را حفظ نما».[18]
مهمترین نکته این است که در همه این کارها، از قیام و جهاد و امر به معروف و نهى از منکرها و از سکوت و تقیهها، باید به اثر و نتیجه آنها در آن موقع توجه کرد. گاهى قیام و جهاد براى حفظ اسلام مفیدتر است و گاهى سکوت و تقیه. به هر حال باید دید که با کدامین روش بهتر میتوان به اصلاح امور اقدام کرد.
به عنوان نمونه، امامت امام صادق(ع) در دورهای واقع شد که مصادف با افول سلسله امویان، ظهور حکومت عباسیان و شورشهای پراکنده در ممالک اسلامی بود. هر دسته و گروهی مدعی حکومت بودند و از راهکارهای گوناگون میخواستند بدان دست یازند. در این میان، ابومسلم خراسانی میخواست از اعتبار و وجاهت امام صادق(ع) و سایر شخصیتها در رسیدن به آرزوی خود، نهایت استفاده را نماید؛ لذا نامههایی به امام صادق(ع) و دیگران مانند عبدالله بن الحسن بن الحسن برای برعهده گرفتن حکومت فرستاد تا بدین سان، حمایت و تأیید امام(ع) را جلب نموده و به اقدام خود مشروعیت بخشد. از این رو، وقتی نامه ابومسلم به دست امام(ع) رسید، ایشان آنرا بر روی چراغ گرفته و سوزاند.[19] پس اگر اعتراض موجب فتنه و مفسدهای بالاتر از خود ظلم باشد، ثمرهای نخواهد داشت و گاه نیز وسیلهای میشود برای سوء استفاده دشمنان؛ به همین دلیل، اعتراض نیز باید در جهت اصلاح باشد، نه اینکه با مشاهدۀ هر ظلمی، فوراً دست به اعتراض و مبارزه زده شود؛ زیرا گاه در حکومت عادلانه نیز ممکن است توسط کارگزاران، ظلمی رخ دهد ولی در ابتدا اقدامات لازم جهت اصلاح صورت میگیرد. امام علی(ع) در نامهای به زیاد ابن ابیه، جانشین فرماندار بصره، مینویسند: «همانا من به راستی به خدا سوگند میخورم، اگر به من خبر رسد که در بیت المال مسلمانان در مالى اندک یا زیاد خیانت ورزیدهاى، چنان بر تو سختگیرى کنم که تو را تهیدست، سنگین بار، ذلیل و پست کند».[20] و به یکی از حکمرانان خود مینویسند: «اما بعد، درستى پدرت مرا نسبت به تو خوشبین نمود، و فکر کردم پیرو او هستى، و به روش او مىروى، ناگاه به من گزارش رسید که در تبعیت از هواى نفس دست بردار نیستى و ذخیرهاى براى آخرتت باقى نمىگذارى، با ویران کردن آخرتت دنیایت را آباد مىکنى، و به قیمت جدا شدن از دینت به خویشانت مىپیوندى».[21] و اگر اصلاح و تذکر مفید نبود، در مرحلۀ بعدی باید اقدام عملی صورت گیرد. چنانچه امام علی(ع) در بخشی از نامهای که به فرماندار بصره مینویسند، میفرمایند: «از خدا پروا کن، اموال این قوم را به آنان برگردان، اگر بر نگردانى، آنگاه که خداوند قدرت دستیابى تو را به من دهد، چنانت عقوبت کنم که عذر خواهم نزد حق باشد، و با شمشیرم گردنت را بزنم شمشیرى که احدى را با آن نزدم جز اینکه وارد جهنّم شد. به خدا قسم اگر حسن و حسینم آنچه را تو انجام دادى انجام مىدادند، از من نرمشى نمىدیدند، و به مرادى نمىرسیدند، تا اینکه حق را از آنان باز ستانم، و باطلى را که از ستمشان به وجود آمده نابود سازم».[22]
مسلمان واقعی همواره از ظلمی که در جامعه وجود دارد، رنج میبرد، اما سکوت و قیام او تنها برای خدا است، نه برای منافع شخصی، حزبی و گروهی.
1. الحدید، ۲۵.
2. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج 9، ص 12، موسسة آل البیت، قم، 1409ق.
3. نساء، 139.
4. امام علی (ع) میفرمایند: «و ظلم سرزمینها را ویران میکند»؛ تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، ص57، شماره1110، دار الکتاب الاسلامی، قم، 1410ق.
5. امام علی (ع) فرمودهاند: «چه بسیار نزدیک است که فقر، کفر باشد»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 3، ص 748، دار الحدیث، قم، 1429ق.
[6]. شعیری، محمد بن محمد، جامع الأخبار، ص 119، مطبعة حیدریة، نجف، بی تا.
[7]. الانعام، 82.
[8]. از امام علی (ع): «عدالت رأس ایمان است»؛ غرر الحکم و درر الکلم، ص 91.
[9]. الأعراف، 96.
[10]. ابن بابویه، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص53، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1413ق.
11. ابن بابویه، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج1، ص273، نشر جهان، تهران، 1378ق.
[12]. ابن بابویه، محمد بن علی، الخصال، ج1، ص107، جامعه مدرسین، قم، 1362ش.
[13]. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، ج1، ص 209، المطبعة العلمیة، تهران، 1380ق.
[14]. «با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به [شیوهاى] که نیکوتر است مجادله نماى»؛ النحل، 125.
[15]. النساء، 148.
[16]. ورام بن ابی فارس، مسعود بن عیسی، مجموعة ورام، ج1، ص125، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، مشهد، 1369ش.
[17] . ابن طاووس، علی بن موسی، طرف من الأنباء و المناقب، ص183، تاسوعا، مشهد، 1420ق.
[18]. هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج2، ص591، الهادی، قم، 1405ق.
[19]. مروج الذهب و معادن الجوهر، أبو الحسن على بن الحسین بن على المسعودی، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، 1409ق.
[20]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، للصبحی صالح، ص377، نامه20، هجرت، قم، 1414ق.
[21]. نهج البلاغه، للصبحی صالح، ص461، نامه 71.
[22]. همان، ص413، نامه 41.