لطفا صبرکنید
بازدید
11983
11983
آخرین بروزرسانی:
1393/03/27
کد سایت
fa46199
کد بایگانی
56813
نمایه
اجتهاد در عصر پیامبر(ص) و ائمه(ع)
طبقه بندی موضوعی
اجتهاد و مرجعیت در اسلام
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
آیا در عصر پیامبر اسلام(ص) اجتهاد صورت میگرفته و از عقل برای استنباط احکام استفاده میشد؟
پرسش
آیا در عصر پیامبر اسلام(ص) اجتهاد صورت میگرفته و از عقل برای استنباط احکام استفاده میشد؟
پاسخ اجمالی
اجتهاد در سیر تاریخی خود دارای حداقل دو معنا بوده است. تا قرن هفتم هجری، اجتهاد به معنای «رأی و قیاس» تلقی میشد، همین معنا از اجتهاد در کلام اهل سنت خود نمایی میکند؛ لذا از سوی عالمان شیعه با آن مخالفت شده است. اهل سنت با توجه به ادلهای که اقامه کردهاند؛ نه تنها اصرار دارند که اجتهادِ به این معنا در عصر پیامبر(ص) بوده؛ و برخی از اصحاب اجتهاد برأی میکردند. بلکه پا را از این فراتر نهاده و در برخی از کتابهای خود بابی به نام «اجتهادات النبی» آوردهاند؛ یعنی مصادیقی که پیامبر(ص) نیز اجتهاد کرد.
قدیمیترین نص درباره معنای جدید اجتهادِ مورد قبول شیعه؛ در قرن هفتم و مربوط به محقق حلی در کتاب «معارج الأصول» است. شواهدی بر پایهگذاری چنین اجتهادی را میتوان در روایات و تعالیم اهل بیت(ع) مشاهد نمود.
قدیمیترین نص درباره معنای جدید اجتهادِ مورد قبول شیعه؛ در قرن هفتم و مربوط به محقق حلی در کتاب «معارج الأصول» است. شواهدی بر پایهگذاری چنین اجتهادی را میتوان در روایات و تعالیم اهل بیت(ع) مشاهد نمود.
پاسخ تفصیلی
اجتهاد در اصطلاح مباحث فقهی و اصولی؛ به معنای نهایت تلاش در بهدست آوری احکام فرعی شرعی-واقعی یا ظاهری- از طریق ادله آن است.[1]
اینکه آیا اجتهاد به معنای اصطلاحی و گسترده آن در عصر پیامبر(ص) و ائمه(ع) وجود داشته یا نه؟ در بین متفکران اسلامی اختلاف نظر است. علت اختلاف هم به این بر میگردد که عدهای دسترسی آسان به منبع شریعت (قرآن و نزدیکی شأن نزول آیات آن؛ پیامبر و امامان) و امکان پرسش از آنان را؛ دلیل خوبی برای عدم نیاز به اجتهاد معرفی کردهاند؛ زیرا همانطور که گفته شد، اجتهاد تلاشی برای بهدست آوردن حکم شرعی مجهول است، پس آنگاه که بتوان با پرسش از پیامبر(ص) و امامان(ع)، به علم رسید، چه نیازی به اجتهاد است؟![2] در مقابل عدهای هم با توجه به برخی از ادله که خواهد آمد، وجود اجتهاد را در عصر پیامبر و ائمه اطهار(ع) ثابت دانستهاند.[3]
البته در بین اهل سنت؛ یکنواختی بیشتری در این موضوع دیده میشود و آنان قائل به وجود اجتهاد در عصر رسول خدا(ص) هستند که در ادامه؛ دلائل آنان میآید.
سیر تاریخی اجتهاد
همانطور که میدانیم؛ اجتهاد در سیر تاریخی خود دارای حداقل دو معنا بوده، و تا قرن هفتم هجری، اجتهاد به معنای «رأی و قیاس» تلقی میشده است،[4] همین معنا از اجتهاد در کلام اهل سنت خودنمایی میکند؛ لذا توسط عالمان شیعه با آن مخالفت شده است. برخی مانند عبدالله بن عبدالرحمان زبیری از عالمان شیعی کتابی در رد اجتهاد به نام «الاستفاده فی الطعون علی الاوائل و الرد علی اصحاب الاجتهاد» نوشت، بعد از او شیخ مفید در اواخر قرن چهارم کتابی در رد ابن جنید و اجتهادات او به نام «النقض علی ابن جنید فی اجتهاد الرأی» تألیف کرد.[5]
سید مرتضی نیز اجتهاد را به نوعی هم معنا با قیاس دانسته و رد میکند، اگر چه اجتهاد به معنای کوشش در راه بهدست آوری موضوعات خارجی مانند تعیین قبله؛ (اجتهادِ به معنای لغوی آن) را قبول کرده است.[6]
همچنین شیخ طوسی در اواسط قرن پنجم هجری در اینباره میفرماید: «مخالفین ما (درباره شرایط مُفتی) میگویند: باید آگاه به قیاس و اجتهاد باشد...».[7]
این مخالفت تا اواخر قرن ششم و اوائل قرن هفتم هجری پا برجا بود تا اینکه معنای اجتهاد از قیاس و استحسان به معنایی انتقال پیدا کرد که مورد قبول شیعه بود.[8]
قدیمیترین نص درباره معنای جدید اجتهادِ مورد قبول شیعه؛ مربوط به محقق حلی در کتاب «معارج الأصول» است.[9] وی در تعریف اجتهاد میگوید: «و هو فی عرف الفقهاء: بذل الجهد فی استخراج الأحکام الشرعیة»؛ یعنی اجتهاد در عرف فقها به معنای تلاش و کوشش در راه بهدست آوری و استخراج احکام شرعی است».[10] بله! چنین اجتهادی که نشان از تلاش فقیه با استفاده از ادلههای شرعی برای استخراج حکم خداوند است؛ در بین شیعه؛ معنای مقبولی پیدا کرد.
و سیّد مرتضى و شیخ طوسى با اجتهاد به رأی به مبارزه برخاستند. امّا با اجتهاد بهمعنایى که محقّق حلّى بیان میکند مخالفتى نداشته بلکه مدافع آن بودند.
اجتهاد در اهل سنت
همانطور که گفته شد، اجتهاد در اهل سنت؛ به خصوص در صدر اسلام، به معنای اجتهاد در رأی و به معنای اظهار رأی شخصی بود.[11] اهل سنت با توجه به ادلهای که اقامه کردهاند؛ نه تنها اصرار دارند که اجتهادِ به این معنا در عصر پیامبر(ص) بوده؛ و برخی از اصحاب اجتهاد میکردند، بلکه پا را از این فراتر نهاده و در برخی از کتابهای خود بابی به نام «اجتهادات النبی» آوردهاند؛ یعنی مصادیقی که پیامبر(ص) اجتهاد داشتهاند![12]
این نظر که برخی از دستورات و نظریات پیامبر(ص) را منقطع از وحی دانسته و به اجتهاد ایشان منسوب کنیم، نه تنها از طرف عالمان شیعه با توجه به آیات قرآن و روایات اهل بیت(ع) به طور قطع رد شد،[13] بلکه توسط برخی از محققان اهل سنت نیز مردود دانسته شده است.[14]
در موضوع وجود اجتهاد در عصر پیامبر(ص)، اهل سنت به مواردی استناد کردهاند که مختصراً میآید:
1. معاذ میگوید: پیامبر(ص) از من پرسید: «به چه چیز در بین مردم حکم میکنی؟» گفتم: به کتاب خدا. فرمود: «اگر در کتاب خدا نیافتی؟» گفتم: به سنت رسول خدا. فرمود: «اگر در سنت نیافتی؟» گفتم: رأی خودم را بدون هیچ ترسی آشکار میکنم. در این هنگام پیامبر(ص)به سینهام زد و فرمود: «خدا را سپاس که به فرستاده رسول خدا توفیق جلب رضایت رسول خدا(ص) را عطا کرد».[15]
2. از ابوبکر نقل شده است: «هرگاه حکمی را در کتاب خداوند و سنت پیامبر(ص) نمیدید؛ به دیگر مسلمانان رجوع میکرد، اگر آنان حکم را میدانستند خداوند را شکر میکرد و اگر آنان هم حکم را نمیدانستند، بزرگان را جمع کرده و از آنان نظر خواهی میکرد [و هر کسی نظر شخصیاش را ارائه میکرد و وقتی تقریباً بر یک نظر از طرف جمع اتفاق نظر پیدا میشد] سپس بر طبق نظر جمع حکم میکرد!».[16]
3. در توصیههای خلیفه دوم به شریح قاضی آمده است: «هرگاه مطلبی برای تو آمد، به کتاب خدا و سنت پیامبرش نگاه کن و بر طبق آن حکم بده، اگر در کتاب خدا و سنت نبود ببین اجماع مردم بر چه چیزی است؛ و اگر مطلبی بود که قبل از تو کسی درباره آن صحبت نکرده بود؛ اجتهاد به رأی کن و هر طرف را که خواستی انتخاب کن»،[17] این مطلب از برخی دیگر از صحابه نیز نقل شده است.[18]
از برخی نویسندگان اهل سنت نقل شده است که عشره مبشره (ده نفر از صحابه که به زعمشان؛ به آنان وعده بهشت داده شده است) در زمان حیات پیامبر(ص) اجتهاد میکردند.[19] بنابراین؛ اجتهاد به معنای اجتهاد به رأی و قیاس و استحسان در بین برخی از صحابه و از زمان رسول خدا(ص) بوده است. البته! در آغاز به علّت قلّت و سادگى مسائل مورد ابتلاء و دسترسى به پیامبر(ص) و آگاهی به مقصود آیات و سنّت به علت اطلاع از شأن نزول و سایر شواهد و قرائن، اجتهاد در سطح سادهترى قرار داشت.[20] البته همانطور که در جای خود گفته شده است؛[21] اجتهاد در اهل سنت بعد از دوران ائمه اربعهشان؛ مسدود شد.
ادله مبتنی بر وجود اجتهادِ(مصطلح) در عصر پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع)
شیعه با توجه به تعالیم اهل بیت(ع) از ابتدا چنین اجتهادی که بیانگر نظر شخصی و اجتهاد به رأی به همراه استحسان و قیاس را قبول نداشت. اما اجتهادی که با توجه به اصول و قواعد کلی باشد را، همواره مد نظر داشته است. چنین عملیاتی کم و بیش در زمان ائمه(ع) وجود داشت و برخی از شواهد تاریخی و روایات گویای این مطلب است که زمینه سازی برای حلّ فروعات با توجه به اصول و قواعد کلی را به خوبی میتوان در ارشادات ائمه(ع) دید که به برخی از آن اشاره میشود:
1. امیر المؤمنین علی(ع) در خطبه 203 نهج البلاغه درباره نحوه بیان احادیث پیامبر(ص) میفرماید:[22] «احادیثى که در دسترس مردم قرار دارد، هم حق است هم باطل، هم راست و هم دروغ، هم ناسخ و هم منسوخ، هم عام و هم خاص، هم محکم و هم متشابه، هم احادیثى که به درستى ضبط گردیده و هم احادیثى که با ظن و گمان روایت شده است». سپس در ضمن توضیح مفصلی میفرمایند: «سومین نفر؛ مردى است که مطلبى از رسول خدا(ص) که ابتدا حضرت به آن امر فرموده سپس از آن نهى کرده و او از نهى حضرت بیخبر است، یا چیزى را شنیده که حضرت نهى فرموده، ولى بعد از آن به آن امر کرده و او آگاه نیست، پس امرى که با نهى نسخ شده، یا نهی را که با امر نسخ شده حفظ کرده و نسخ کننده را نیافته، و اگر میدانست آن مطلب نسخ شده نقل نمیکرد. و اگر مسلمانان میدانستند که آنچه را از او شنیدهاند نسخ شده مورد عمل قرار نمیدادند.
چهارمین نفر کسى است که بر خدا و پیامبرش دروغ نبسته، او به خاطر ترس از حق و بزرگداشت پیامبر(ص)، دشمن دروغ است، و گرفتار اشتباه هم نشده، بلکه آنچه را شنیده به همان صورت حفظ کرده، و آنرا طبق شنیده خود روایت میکند، چیزى به آن نمیافزاید و از آن چیزى نمیکاهد، ناسخ را حفظ کرده به آن عمل میکند، منسوخ را حفظ نموده از آن اجتناب میورزد، خاص و عام و محکم و متشابه را شناخته، و هر مطلبى را در جاى معین خود قرار داده. گاهى سخنى از رسول خدا صادر میشد که داراى دو جنبه بود: سخنى خاص، و سخنى عام، شنوندهاى که قصد خداى سبحان و رسول را از آن نمیدانست آنرا میشنید و بدون فهم معناى آن و اینکه از آن چه قصدى شده و براى چه، همه یاران پیامبر(ص) این طور نبودند که از حضرت بپرسند و معنایش را بخواهند، تا جایى که عدهاى دوست داشتند عربى بیابانى یا تازه واردى از راه برسد و از حضرت سؤال کند و آنان پاسخ آنرا بشنوند. اما بر خاطر من چیزى از این امور نگذشت جز اینکه از حضرت پرسیدم و آنرا حفظ کردم».
این فرمایش امام علی(ع) به خوبی نشانگر آن است که حداقل تعداد محدودی از صحابه که در رأس آنان خود ایشان قرار داشتند؛ نگاهی مجتهدانه به احادیث پیامبر(ص) داشتند، عام و خاص؛ ناسخ و منسوخ؛ و محکم و متشابه آنرا میدانستند و بر طبق آن؛ احادیث پیامبر(ص) را عمل میکردند.
برای آگاهی بیشتر در اینباره نمایههای زیر را مطالعه کنید:
«اجتهاد در شیعه»، سؤال 796
«تاریخچه فقه و فقاهت در شیعه»، سؤال 30242
«اجتهاد در قرآن و روایات»، سؤال 795
اینکه آیا اجتهاد به معنای اصطلاحی و گسترده آن در عصر پیامبر(ص) و ائمه(ع) وجود داشته یا نه؟ در بین متفکران اسلامی اختلاف نظر است. علت اختلاف هم به این بر میگردد که عدهای دسترسی آسان به منبع شریعت (قرآن و نزدیکی شأن نزول آیات آن؛ پیامبر و امامان) و امکان پرسش از آنان را؛ دلیل خوبی برای عدم نیاز به اجتهاد معرفی کردهاند؛ زیرا همانطور که گفته شد، اجتهاد تلاشی برای بهدست آوردن حکم شرعی مجهول است، پس آنگاه که بتوان با پرسش از پیامبر(ص) و امامان(ع)، به علم رسید، چه نیازی به اجتهاد است؟![2] در مقابل عدهای هم با توجه به برخی از ادله که خواهد آمد، وجود اجتهاد را در عصر پیامبر و ائمه اطهار(ع) ثابت دانستهاند.[3]
البته در بین اهل سنت؛ یکنواختی بیشتری در این موضوع دیده میشود و آنان قائل به وجود اجتهاد در عصر رسول خدا(ص) هستند که در ادامه؛ دلائل آنان میآید.
سیر تاریخی اجتهاد
همانطور که میدانیم؛ اجتهاد در سیر تاریخی خود دارای حداقل دو معنا بوده، و تا قرن هفتم هجری، اجتهاد به معنای «رأی و قیاس» تلقی میشده است،[4] همین معنا از اجتهاد در کلام اهل سنت خودنمایی میکند؛ لذا توسط عالمان شیعه با آن مخالفت شده است. برخی مانند عبدالله بن عبدالرحمان زبیری از عالمان شیعی کتابی در رد اجتهاد به نام «الاستفاده فی الطعون علی الاوائل و الرد علی اصحاب الاجتهاد» نوشت، بعد از او شیخ مفید در اواخر قرن چهارم کتابی در رد ابن جنید و اجتهادات او به نام «النقض علی ابن جنید فی اجتهاد الرأی» تألیف کرد.[5]
سید مرتضی نیز اجتهاد را به نوعی هم معنا با قیاس دانسته و رد میکند، اگر چه اجتهاد به معنای کوشش در راه بهدست آوری موضوعات خارجی مانند تعیین قبله؛ (اجتهادِ به معنای لغوی آن) را قبول کرده است.[6]
همچنین شیخ طوسی در اواسط قرن پنجم هجری در اینباره میفرماید: «مخالفین ما (درباره شرایط مُفتی) میگویند: باید آگاه به قیاس و اجتهاد باشد...».[7]
این مخالفت تا اواخر قرن ششم و اوائل قرن هفتم هجری پا برجا بود تا اینکه معنای اجتهاد از قیاس و استحسان به معنایی انتقال پیدا کرد که مورد قبول شیعه بود.[8]
قدیمیترین نص درباره معنای جدید اجتهادِ مورد قبول شیعه؛ مربوط به محقق حلی در کتاب «معارج الأصول» است.[9] وی در تعریف اجتهاد میگوید: «و هو فی عرف الفقهاء: بذل الجهد فی استخراج الأحکام الشرعیة»؛ یعنی اجتهاد در عرف فقها به معنای تلاش و کوشش در راه بهدست آوری و استخراج احکام شرعی است».[10] بله! چنین اجتهادی که نشان از تلاش فقیه با استفاده از ادلههای شرعی برای استخراج حکم خداوند است؛ در بین شیعه؛ معنای مقبولی پیدا کرد.
و سیّد مرتضى و شیخ طوسى با اجتهاد به رأی به مبارزه برخاستند. امّا با اجتهاد بهمعنایى که محقّق حلّى بیان میکند مخالفتى نداشته بلکه مدافع آن بودند.
اجتهاد در اهل سنت
همانطور که گفته شد، اجتهاد در اهل سنت؛ به خصوص در صدر اسلام، به معنای اجتهاد در رأی و به معنای اظهار رأی شخصی بود.[11] اهل سنت با توجه به ادلهای که اقامه کردهاند؛ نه تنها اصرار دارند که اجتهادِ به این معنا در عصر پیامبر(ص) بوده؛ و برخی از اصحاب اجتهاد میکردند، بلکه پا را از این فراتر نهاده و در برخی از کتابهای خود بابی به نام «اجتهادات النبی» آوردهاند؛ یعنی مصادیقی که پیامبر(ص) اجتهاد داشتهاند![12]
این نظر که برخی از دستورات و نظریات پیامبر(ص) را منقطع از وحی دانسته و به اجتهاد ایشان منسوب کنیم، نه تنها از طرف عالمان شیعه با توجه به آیات قرآن و روایات اهل بیت(ع) به طور قطع رد شد،[13] بلکه توسط برخی از محققان اهل سنت نیز مردود دانسته شده است.[14]
در موضوع وجود اجتهاد در عصر پیامبر(ص)، اهل سنت به مواردی استناد کردهاند که مختصراً میآید:
1. معاذ میگوید: پیامبر(ص) از من پرسید: «به چه چیز در بین مردم حکم میکنی؟» گفتم: به کتاب خدا. فرمود: «اگر در کتاب خدا نیافتی؟» گفتم: به سنت رسول خدا. فرمود: «اگر در سنت نیافتی؟» گفتم: رأی خودم را بدون هیچ ترسی آشکار میکنم. در این هنگام پیامبر(ص)به سینهام زد و فرمود: «خدا را سپاس که به فرستاده رسول خدا توفیق جلب رضایت رسول خدا(ص) را عطا کرد».[15]
2. از ابوبکر نقل شده است: «هرگاه حکمی را در کتاب خداوند و سنت پیامبر(ص) نمیدید؛ به دیگر مسلمانان رجوع میکرد، اگر آنان حکم را میدانستند خداوند را شکر میکرد و اگر آنان هم حکم را نمیدانستند، بزرگان را جمع کرده و از آنان نظر خواهی میکرد [و هر کسی نظر شخصیاش را ارائه میکرد و وقتی تقریباً بر یک نظر از طرف جمع اتفاق نظر پیدا میشد] سپس بر طبق نظر جمع حکم میکرد!».[16]
3. در توصیههای خلیفه دوم به شریح قاضی آمده است: «هرگاه مطلبی برای تو آمد، به کتاب خدا و سنت پیامبرش نگاه کن و بر طبق آن حکم بده، اگر در کتاب خدا و سنت نبود ببین اجماع مردم بر چه چیزی است؛ و اگر مطلبی بود که قبل از تو کسی درباره آن صحبت نکرده بود؛ اجتهاد به رأی کن و هر طرف را که خواستی انتخاب کن»،[17] این مطلب از برخی دیگر از صحابه نیز نقل شده است.[18]
از برخی نویسندگان اهل سنت نقل شده است که عشره مبشره (ده نفر از صحابه که به زعمشان؛ به آنان وعده بهشت داده شده است) در زمان حیات پیامبر(ص) اجتهاد میکردند.[19] بنابراین؛ اجتهاد به معنای اجتهاد به رأی و قیاس و استحسان در بین برخی از صحابه و از زمان رسول خدا(ص) بوده است. البته! در آغاز به علّت قلّت و سادگى مسائل مورد ابتلاء و دسترسى به پیامبر(ص) و آگاهی به مقصود آیات و سنّت به علت اطلاع از شأن نزول و سایر شواهد و قرائن، اجتهاد در سطح سادهترى قرار داشت.[20] البته همانطور که در جای خود گفته شده است؛[21] اجتهاد در اهل سنت بعد از دوران ائمه اربعهشان؛ مسدود شد.
ادله مبتنی بر وجود اجتهادِ(مصطلح) در عصر پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع)
شیعه با توجه به تعالیم اهل بیت(ع) از ابتدا چنین اجتهادی که بیانگر نظر شخصی و اجتهاد به رأی به همراه استحسان و قیاس را قبول نداشت. اما اجتهادی که با توجه به اصول و قواعد کلی باشد را، همواره مد نظر داشته است. چنین عملیاتی کم و بیش در زمان ائمه(ع) وجود داشت و برخی از شواهد تاریخی و روایات گویای این مطلب است که زمینه سازی برای حلّ فروعات با توجه به اصول و قواعد کلی را به خوبی میتوان در ارشادات ائمه(ع) دید که به برخی از آن اشاره میشود:
1. امیر المؤمنین علی(ع) در خطبه 203 نهج البلاغه درباره نحوه بیان احادیث پیامبر(ص) میفرماید:[22] «احادیثى که در دسترس مردم قرار دارد، هم حق است هم باطل، هم راست و هم دروغ، هم ناسخ و هم منسوخ، هم عام و هم خاص، هم محکم و هم متشابه، هم احادیثى که به درستى ضبط گردیده و هم احادیثى که با ظن و گمان روایت شده است». سپس در ضمن توضیح مفصلی میفرمایند: «سومین نفر؛ مردى است که مطلبى از رسول خدا(ص) که ابتدا حضرت به آن امر فرموده سپس از آن نهى کرده و او از نهى حضرت بیخبر است، یا چیزى را شنیده که حضرت نهى فرموده، ولى بعد از آن به آن امر کرده و او آگاه نیست، پس امرى که با نهى نسخ شده، یا نهی را که با امر نسخ شده حفظ کرده و نسخ کننده را نیافته، و اگر میدانست آن مطلب نسخ شده نقل نمیکرد. و اگر مسلمانان میدانستند که آنچه را از او شنیدهاند نسخ شده مورد عمل قرار نمیدادند.
چهارمین نفر کسى است که بر خدا و پیامبرش دروغ نبسته، او به خاطر ترس از حق و بزرگداشت پیامبر(ص)، دشمن دروغ است، و گرفتار اشتباه هم نشده، بلکه آنچه را شنیده به همان صورت حفظ کرده، و آنرا طبق شنیده خود روایت میکند، چیزى به آن نمیافزاید و از آن چیزى نمیکاهد، ناسخ را حفظ کرده به آن عمل میکند، منسوخ را حفظ نموده از آن اجتناب میورزد، خاص و عام و محکم و متشابه را شناخته، و هر مطلبى را در جاى معین خود قرار داده. گاهى سخنى از رسول خدا صادر میشد که داراى دو جنبه بود: سخنى خاص، و سخنى عام، شنوندهاى که قصد خداى سبحان و رسول را از آن نمیدانست آنرا میشنید و بدون فهم معناى آن و اینکه از آن چه قصدى شده و براى چه، همه یاران پیامبر(ص) این طور نبودند که از حضرت بپرسند و معنایش را بخواهند، تا جایى که عدهاى دوست داشتند عربى بیابانى یا تازه واردى از راه برسد و از حضرت سؤال کند و آنان پاسخ آنرا بشنوند. اما بر خاطر من چیزى از این امور نگذشت جز اینکه از حضرت پرسیدم و آنرا حفظ کردم».
این فرمایش امام علی(ع) به خوبی نشانگر آن است که حداقل تعداد محدودی از صحابه که در رأس آنان خود ایشان قرار داشتند؛ نگاهی مجتهدانه به احادیث پیامبر(ص) داشتند، عام و خاص؛ ناسخ و منسوخ؛ و محکم و متشابه آنرا میدانستند و بر طبق آن؛ احادیث پیامبر(ص) را عمل میکردند.
برای آگاهی بیشتر در اینباره نمایههای زیر را مطالعه کنید:
«اجتهاد در شیعه»، سؤال 796
«تاریخچه فقه و فقاهت در شیعه»، سؤال 30242
«اجتهاد در قرآن و روایات»، سؤال 795
[1]. ملکی اصفهانی، مجتبی، فرهنگ اصطلاحات اصول، ج1، ص 19، قم، نشر عالمه، 1379ش.
[2]. گرجی، ابوالقاسم، تاریخ فقه و فقهاء، ص 48، تهران، مؤسسه سمت، چاپ سوم، 1421ق.
[3]. ولایی، عیسی، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، ص 36 - 38، تهران، نشر نی، چاپ ششم، 1387ش.
[4]. همان طور که میدانیم رأی و قیاس از منظر روایات اهل بیت(ع) مردود دانسته شده، لذا عالمان شیعه با آن مخالفت کرده و دلائل بطلانش را به تفصیل ارائه دادهاند. ر. ک: سؤال 12352 و 22634 و 22638.
[5]. آقا بزرگ تهرانی، محمد محسن، توضیح الرشاد فی تاریخ حصر الاجتهاد، ص 13 - 14، قم، چاپخانه خیام، 1401ق.
[6]. علم الهدی، سید مرتضی، علی بن الحسین، الذریعة إلى أصول الشریعة ، ج 2، ص 196، تهران، دانشگاه تهران، 1376ش.
[7]. «و قد عدّ من خالفنا فی هذه الأقسام أنّه لا بدّ أن یکون عالما بالقیاس، و الاجتهاد، و أخبار الآحاد، و وجوه العلل و المقاییس، و إثبات الأمارات المقتضیة لغلبة الظّنّ، و إثبات الأحکام.»؛ طوسی، محمد بن حسن، العده فی اصول الفقه، ج 2، ص 729، قم، محمد تقی علاقبندیان، 1417ق.
[8]. توضیح الرشاد فی تاریخ حصر الاجتهاد، ص 13.
[9]. همان، ص 16.
[10]. محقق حلی، جعفر بن حسن، معارج الاصول، ص 253، لندن، موسسه امام علی(ع)، 1423ق.
[11]. توضیح الرشاد فی تاریخ حصر الاجتهاد، ص20 .
[12]. در برخی از کتابهای آنان به این مقدار راضی نشده و احیانا اجتهاد امت را بر اجتهاد پیامبر(ص) ترجیح دادهاند. ر.ک: جصاص رازی، احمد بن علی، الفصول فی الاصول، محقق، عجیل جاسم، النشمی، ص 281- 282، کویت، وزارت اوقاف و شؤون اسلامی، 1405ق.
[13]. شیخ بهائی، محمد بن حسین، زبدة الاصول، ص 410، قم، نشر شریعت، 1383ش.
[14]. ابن حزم از فقیهان بزرگ اهل سنت در این باره میگوید: « لا سبیل الی اجتهاد النبی فی شرع الشرائع و الاوامر عنده واردة متیقنة و لا اشکال فیها». همچنین میگوید: «...فصح انه(ص) لا یفعل شیئا الا بوحی فسقط الاجتهاد الذی یدعیه اهل الرأی أو القیاس جملة». ر. ک: ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، الإحکام فی أصول الأحکام، ج 5، ص 700 و 703، موقع یعسوب الدین.
[15]. «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بَعَثَ مُعَاذًا إِلَى الیَمَنِ، فَقَالَ: «کَیْفَ تَقْضِی؟»، فَقَالَ: أَقْضِی بِمَا فِی کِتَابِ اللَّهِ، قَالَ: «فَإِنْ لَمْ یَکُنْ فِی کِتَابِ اللَّهِ؟» ، قَالَ: فَبِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «فَإِنْ لَمْ یَکُنْ فِی سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ؟»، قَالَ: أَجْتَهِدُ رَأْیِی، قَالَ: «الحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَفَّقَ رَسُولَ رَسُولِ اللَّهِ»؛ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، تحقیق و تعلیق: شاکر، أحمد محمد، عبد الباقی، محمد فؤاد، ج 3، ص 608، مصر، شرکة مکتبة و مطبعة مصطفی البابی الحلبی، چاپ دوم، 1395ق.
[16]. بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری، محقق: عطا، محمد عبد القادر، ج 10، ص 196، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ سوم، 1424ق.
[17]. همان.
[18]. همان.
[19]. توضیح الرشاد فی حصر الاجتهاد، ص 90.
[20]. شهابی، محمود، ادوار اصول الفقه، ص 25، تهران، دفتر انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1369ش.
[21]. به سؤال 12338 مراجعه شود.
[22]. نهج البلاغه، نسخه ابن ابی الحدید،خطبه203، ج11،ص 38، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1337ش.
نظرات