لطفا صبرکنید
بازدید
116691
116691
آخرین بروزرسانی:
1393/01/30
کد سایت
fa32978
کد بایگانی
40000
نمایه
معنای تکبر و راههای درمان آن
طبقه بندی موضوعی
استکبار، تکبر و غرور|گناه و رذائل اخلاقی |درمان رذائل اخلاقی
گروه بندی اصطلاحات
سرفصلهای قرآنی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
معنای تکبّر چیست؟ چه آثار و پیامدهایی دارد؟ برای برطرف کردن آن چه راهکارهایی وجود دارد؟
پرسش
معنای تکبر چیست؟ چه آثار و پیامدهایی دارد؟ برای برطرف کردن تکبر چه راهکارهایی وجود دارد؟
پاسخ اجمالی
تکبّر؛ یعنی اینکه آدمى خود را بالاتر از دیگران ببیند، و معتقد شود که بر آنها برترى دارد، و دیگری را کوچک شمارد. تکبر و خودبرتربینى؛ گاه انسان را در برابر خدا و پیامبران و فرستادگان الهی به تمرّد و سرکشى میکشاند و گاه او را در میان همنوعان و بندگان خدا به برتریجویى وا میدارد.
مهمترین اسباب کبر عبارتاند از: «علم»، «عمل نیک»، «نَسَب»، «زیبایى»، «قوّت و قدرت»، «مال» و «زیادی یاران، شاگردان و پیروان». نشانههای تکبر در چهره، در سخنان و در حرکات و اعمال، ظاهر میشود. ولى ظاهراً منحصر به این موارد نیست، بلکه امور دیگرى نیز میتواند سبب تکبّر گردد؛ مانند احساس حقارت و کوچکی؛ امام صادق(ع) فرمود: «هیچ انسانى تکبّر یا گردنکشى نکرد مگر به سبب پَستى و حقارتى که در نفس خویش احساس میکرد».
تکبّر آثار و پیامدهای بسیار مخرّبى در روح و جان و اعتقادات و افکار افراد و نیز در سطح جوامع انسانى دارد.
در کتابهای اخلاقی درباره درمان تکبّر، دو راه ارائه شده است: راه «علمى» و راه «عملى». افراد متکبّر درباره خود بیندیشند که کیستند؟ و کجا بودند؟ و به کجا میروند؟ و سرانجام کار آنها چه خواهد شد؟ و نیز درباره عظمت خداوند بیندیشند. سعى کنند کارهای متواضعان را انجام دهند تا فضیلت تواضع در اعماق وجود آنان ریشه بدواند. البتّه باید شرایط زمان و مکان و شخصیت اجتماعی را هم در نظر بگیرند.
مهمترین اسباب کبر عبارتاند از: «علم»، «عمل نیک»، «نَسَب»، «زیبایى»، «قوّت و قدرت»، «مال» و «زیادی یاران، شاگردان و پیروان». نشانههای تکبر در چهره، در سخنان و در حرکات و اعمال، ظاهر میشود. ولى ظاهراً منحصر به این موارد نیست، بلکه امور دیگرى نیز میتواند سبب تکبّر گردد؛ مانند احساس حقارت و کوچکی؛ امام صادق(ع) فرمود: «هیچ انسانى تکبّر یا گردنکشى نکرد مگر به سبب پَستى و حقارتى که در نفس خویش احساس میکرد».
تکبّر آثار و پیامدهای بسیار مخرّبى در روح و جان و اعتقادات و افکار افراد و نیز در سطح جوامع انسانى دارد.
در کتابهای اخلاقی درباره درمان تکبّر، دو راه ارائه شده است: راه «علمى» و راه «عملى». افراد متکبّر درباره خود بیندیشند که کیستند؟ و کجا بودند؟ و به کجا میروند؟ و سرانجام کار آنها چه خواهد شد؟ و نیز درباره عظمت خداوند بیندیشند. سعى کنند کارهای متواضعان را انجام دهند تا فضیلت تواضع در اعماق وجود آنان ریشه بدواند. البتّه باید شرایط زمان و مکان و شخصیت اجتماعی را هم در نظر بگیرند.
پاسخ تفصیلی
«تکبّر» در لغت؛ به معنای خودبرتربینى و بزرگی فروختن به دیگران است.[1] در اصطلاح اخلاق؛ تکبّر بدین معنا است که آدمى خود را بالاتر از دیگرى ببیند، و معتقد شود که بر غیر، برترى و رجحان دارد، و دیگری را کوچک شمارد.[2] به دیگر سخن؛ اساس تکبّر این است که انسان از اینکه خود را برتر از دیگرى ببیند احساس آرامش کند. بنابراین، تکبّر از سه عنصر تشکیل میشود: نخست اینکه براى خود مقامى قائل شود، دیگر اینکه براى دیگرى نیز مقامى قائل شود و در مرحله سوم مقام خود را برتر از آنها ببیند و احساس خوشحالى و آرامش کند.[3] از همینرو؛ تکبّر با عُجب تفاوت دارد، در عجب هیچگونه مقایسهاى با دیگرى نمیشود، بلکه انسان به خاطر علم یا ثروت یا قدرت و یا حتّى عبادت، خود را بزرگ مىبیند، هر چند فرضاً کسى جز او در جهان نباشد، ولى در تکبّر حتماً خود را با دیگرى مقایسه میکند و برتر از او میبیند.[4]
«کبر و تکبّر»؛ گاه به آن حالت نفسانى که در بالا اشاره شد گفته میشود و گاه به عمل یا حرکتى که ناشى از آن است؛ مثلاً چنان مینشیند یا راه میرود و یا سخن میگوید که نشان میدهد خود را برتر از همه اطرافیانش میبیند، این اعمال و حرکات را نیز تکبّر مینامند.[5]
نکوهش تکبّر
در قرآن کریم میخوانیم: «بهزودى کسانى را که در روى زمین به ناحق ادّعاى بزرگى میکنند، از [ایمان به] آیات خود، رویگردان خواهم ساخت!».[6] «خداوند متکبّران را دوست نمیدارد».[7] و «آنانى که بدون هیچ دلیلى با آیات الهى به مجادله بر میخیزند، در نتیجه نزد خدا و اهل ایمان سخت مورد غضب هستند و بدین گونه است که خداوند بر دل هر متکبّر جبّارى مُهر میزند».[8]
پیامبر گرامى اسلام(ص) میفرماید: «هر کس به اندازه یک دانه خردل کبر در قلبش باشد وارد بهشت نمیشود و کسى که به اندازه یک دانه خردل ایمان در دلش باشد وارد آتش نمیشود».[9]
امام على(ع) فرمود: «تکبّر، زشتترین خوى است»؛[10] زیرا سبب خشم خدا و دشمنى خلق گردد و اصلاً نفعى بر آن مترتّب نشود.[11]
موارد تکبّر
تکبر و خودبرتربینى؛ گاه انسان را در برابر خدا و پیامبران و فرستادگان الهی به تمرّد و سرکشى میکشاند و گاه او را در میان همنوعان و بندگان خدا به برتریجویى وا میدارد:[12]
الف. تکبّر در برابر خدا: که بدترین نوع تکبّر است و از نهایت جهل و نادانى سرچشمه میگیرد. منظور این است که، انسان ادّعاى الوهیّت کند، و نه تنها خود را بنده خدا نداند، بلکه سعى کند مردم را به بندگى خود دعوت نماید.[13]
شکل دیگرى از تکبّر در برابر خدا، تکبّر ابلیس و پیروان او است که از اطاعت خداوند سر باز میزنند و تشخیص خود را برتر میشمرند و به حکمت پروردگار خُرده میگیرند. ابلیس از روی تکبّر گفت: «من هرگز براى بشرى که او را از گِلى خشک و برگرفته از لجنى متعفّن و تیرهرنگ آفریدى، سجده نکنم!»،[14] و «من از او بهترم! مرا از آتش آفریدهاى و او را از گِل».[15] گاه حجاب ضخیم کبر و برتریجویی چنان جلو چشم عقل و هوش انسان را میگیرد که موجود ضعیفى، خود را آگاهتر از حکیم مطلق میپندارد. چنین انسانی در برابر آفریدگار جهان خیرهسرى نشان میدهد، و اوامرش را اطاعت نمیکند.
ب. تکبر در برابر پیامبران و فرستادگان الهی: یعنی شخص خود را بالاتر از آن بداند که از ایشان اطاعت کند.[16] گروهى از مستکبران، از اطاعت پیامبران الهى سر باز میزدند و از روى کبر همچون فرعونیان میگفتند: «آیا ما به دو انسان که همانند خودمان هستند (یعنى موسى و برادرش هارون) ایمان بیاوریم؟»،[17] و گاه همانند قوم نوح به یکدیگر میگفتند: «و اگر از بشرى همانند خودتان اطاعت کنید به یقین زیانکارید».[18] و گاه به بهانهجوییهاى کودکانه میپرداختند و از سر لجاجت میگفتند: «چرا فرشتگان بر ما نازل نمیشوند؟ چرا ما خدا را نمیبینیم؟ آنها درباره خود تکبّر ورزیدند و طغیان بزرگى کردند!».[19]
ج. تکبّر در برابر مردم: یعنی خود را بزرگ ببیند و مردم را کوچک شمارد. این گونه تکبّر از این جهت که به مخالفت با خداى سبحان منجر میشود از مهلکات بزرگ است؛ زیرا متکبّر وقتى حقّ را از کسى میشنود از قبول آن خودداری میکند و با انکار خود، نفرت و اکراه نشان میدهد، و نیز از اینرو که عزّت و عظمت و برترى مختصّ ذات خداوند است، هر بندهاى که تکبّر نماید با صفتى از صفات خدا ستیزه کرده است.[20] این مورد از تکبّر، از سوى رهبران اسلام به صورتهاى گوناگون مورد نکوهش و پرهیز قرار گرفته است.[21]
اسباب تکبّر
اسباب و انگیزههای تکبّر به این باز میگردد که انسان در خود کمالى تصوّر کند و بر اثر حُبّ ذات، بیش از حدّ آنرا بزرگ نماید و دیگران را در برابر خود کوچک بشمرد. اسباب مهم کبر در هفت چیز خلاصه میشود: «علم»، «عمل نیک»، «نَسَب»، «زیبایى»، «قوّت و قدرت»، «مال» و «زیادی یاران، شاگردان و پیروان».[22] در اینجا به توضیح سه مورد بسنده میشود. ولى ظاهراً منحصر به این موارد نیست، بلکه امور دیگرى نیز میتواند سبب تکبّر گردد؛ مانند احساس حقارت و کوچکی؛ امام صادق(ع) فرمود: «هیچ انسانى تکبّر یا گردنکشى نکرد مگر به سبب پَستى و حقارتى که در نفس خویش احساس میکرد».[23]
علم سبب کبر و خودبرتربینی گروهى از دانشمندان میگردد، همانگونه که در حدیث نبوى آمده است: «آفت علم، تکبّر است».[24] بعضى از افراد آنچنان کمظرفیّتاند که وقتى چند بابى از علم را میخوانند خود را بزرگ و دیگران را کوچک میشمرند، بلکه با نظر تحقیر به دیگران مینگرند و از همه انتظار احترام و خدمت و تواضع و کُرنش دارند. در حالىکه عالمان واقعى هر قدر بر علمشان افزوده میشود، خود را نادانتر میبینند؛ چرا که خود را در برابر اقیانوس عظیمى مشاهده میکنند که تنها قطراتى از آنرا در اختیار دارند. آنها به خاطر همان مقدار علمى که به دست آوردهاند مسئولیّت خود را سنگینتر میبینند و ترس آنها بیشتر میشود که گفتهاند: «هرکس بر علمش افزوده شود، خوف و تواضع او زیاد میشود».[25]
انجام اعمال نیک و عبادت موجب کبر و غرور برخی از نیکوکاران و عبادتکنندگان میشود؛ چرا که از این رهگذر، خود را برتر از دیگران میپندارند و انتظار دارند مردم به دیدار آنها بشتابند، در مجالس احترام خاصّى براى آنها قائل شوند و از نیکوکارى و زُهد و تقواى آنها سخن بگویند، گویى عبادت خود را منّتى بر دیگران میپندارند. خود را اهل نجات و سایر مردم را اهل هلاک میشمرند و این امور سبب میشود که امتیاز فوقالعادهاى براى خود قائل گردند و به فخرفروشى بر دیگران بهطور آشکار و پنهان بپردازند.[26] پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «هنگامى که شنیدید کسى میگوید: مردم [به خاطر اعمالشان] هلاک شدند بدانید خود او هلاکتش از آنان شدیدتر است!».[27] این آفتى است که کمتر عابدى از آن در امان میماند، هرگاه کسى به او بیاحترامى کند یقین دارد که بیاحترام کننده مبغوض درگاه الهى است و بعید میداند که خدا او را ببخشد، در حالىکه اگر خودش به دیگرى چنین آزارى را برساند این قدر اهمّیّت به آن نمیدهد و این نوعى جهل و نادانى است.
احتمال نفوذ تکبّر در مسئولان و حاکمان بسیار است، به تعبیر زیباى امام على(ع) «آفت ریاست، فخرفروشی است».[28] آنحضرت در کلام دیگرى، فخر و تکبر را از بدترین حالات و صفات حاکمان و والیان دانسته، میفرماید: «در دیده مردم پارسا، زشتترین خوى والیان این است که خواهند مردم آنان را دوستدار بزرگمنشى شمارند ... و خوش ندارم که در خاطر شما بگذرد که من دوستدار ستودنم، و خواهان ستایش شنیدن ....».[29]
انسانهاى شریف و با ظرفیت، هرگز فریفته پُست و مقام دنیوى نشده و به سبب آن مبتلا به آفت تکبر و خودبرتربینی نخواهند شد. به تعبیر امام على(ع): «افراد با شرف؛ اگر به منزلتى هرچند بزرگ برسند از شادى تکبّر نمیورزند؛ مانند کوهى که بر اثر بادها نمیجنبد، و افراد پَست با کمترین مقام از شدّت شادى به تکبر مبتلا میشوند؛ مانند گیاهى که گذر نسیمى او را به حرکت در میآورد».[30]
این امور؛ امورى است که افراد به سبب همه یا بعضى از آنها ممکن است به دیگران فخرفروشى کنند و البتّه منحصر به اینها نیست، هر نقطه کمال و قوّت معنوى یا مادّى، صورى و یا حتّى خیالى و پندارى ممکن است سبب برتربینی و تکبر صاحبش شود.
گفتنی است؛ مفهوم این سخن آن نیست که انسان براى پرهیز از تکبّر از اسباب کمال فاصله بگیرد و اموری مانند علم و انجام اعمال نیک را در خود بمیراند تا منشأ تکبّر او نشود، بلکه هدف این است که سبک و روش زندگی اجتماعی را بیاموزد و هر قدر بر علم و عبادت و قوّت و قدرت و ثروت او افزوده میشود، سعى کند متواضعتر گردد و بیندیشد که هیچیک از اینها پایدار نیست و همه آنها در برابر قدرت پروردگار بسیار ناچیز است.
مفاسد و پیامدهاى تکبّر
تکبّر، آثار و پیامدهای بسیار مخرّبى در روح و جان و اعتقادات و افکار افراد و نیز در سطح جوامع انسانى دارد، که به چند قسمت از آن در ذیل اشاره میشود:
1. آلودگى به شرک و کفر: آیا کفر ابلیس و انحراف او از مسیر توحید و حتّى اعتراض او بر حکمت پروردگار سرچشمهاى جز کبر داشت؟ آیا فراعنه و نمرودها و همچنین بسیارى از اقوام سرکش که از پذیرش دعوت انبیاى الهى سر باز زدند دلیلى جز تکبّر داشتند؟ تکبّر به انسان اجازه نمیدهد که در برابر حق تسلیم گردد، چرا که کبر حجاب سنگینى در برابر چشم انسان میافکند و او را از دیدن چهره زیباى حقّ محروم میکند، چنانکه امام صادق(ع) فرمود: «کمترین درجه کفر و الحاد، تکبّر است».[31]
2. محروم شدن از علم و دانش: انسان وقتى به حقیقت علم و دانش میرسد که آنرا در هر جا و نزد هرکس بیاموزد و همچون گوهر گمشدهاى برباید، حال آنکه اشخاص متکبّر به آسانى حاضر نمیشوند بهترین علوم و دانشها و برترین و والاترین حکمتها را از افراد همردیف و یا زیردست خود بپذیرند. امام کاظم(ع) فرمود: «زراعت، در زمینهاى نرم و هموار میروید و روى سنگهاى سخت هرگز رویش ندارد، همین گونه دانش و حکمت در قلب انسان متواضع رویش دارد، و قلب متکبّر جبّار هرگز آباد نمیگردد؛ زیرا خداوند تواضع را وسیله عقل و تکبّر را از ابزار جهل قرار داده است!».[32]
3. سرچشمه بسیارى از گناهان: گاه در حالات افراد حسود، حریص، بدزبان و آلوده به انواع گناهان دقّت میکنیم میبینیم سرچشمه همه این رذایل را در وجود آنها تکبّر تشکیل میدهد. آنها هیچگاه مایل نیستند کسى را برتر از خود ببینند به همین دلیل هرگاه نعمت و موفّقیّتى نصیب دیگران شود، به آنها حسد میورزند. آنها براى تحکیم پایههاى برتریجویى خود حریص در جمعآورى مالند. و براى اظهار برترى بر دیگران به خود اجازه میدهند که سایرین را تحقیر کنند و با هتک و توهین، زبان خود را آلوده سازند و به این وسیله آتش درونى خود را فرو نشانند.[33] امام على(ع) میفرماید: «حرص، تکبّر و حسد سبب میشود که انسان در انواع گناهان فرو رود».[34] و «تکبّر، رذایل اخلاقى را ظاهر میسازد».[35]
4. مایه تنفّر و پراکندگى مردم: از بلاهاى مهمّى که بر سر متکبّران وارد میشود انزواى اجتماعى و پراکندگى مردم از اطراف آنها است، چراکه شَرَف هیچ انسانى اجازه نمیدهد تسلیم برتریجوییهاى افراد متکبّر شود، به همین دلیل نزدیکترین دوستان و بستگان از آنها فاصله میگیرند و اگر به حکم الزامهاى اجتماعى مجبور باشند با آنان زندگى کنند، ولی در دل از آنان متنفّرند! امام علی(ع) میفرماید: «کسى که بر مردم تکبر و برتریجویی کند، [در دنیا و آخرت پیش مقرّبان الهی و خلائق[36]] ذلیل میشود».[37] «براى متکبّر، دوستى باقى نمیماند!».[38] و «چیزى مانند تکبّر خشم مردم را برنمیانگیزد!».[39]
درمان تکبّر
در کتابهای اخلاقی درباره درمان تکبّر، دو راه ارائه شده است: راه «علمى» و راه «عملى».[40]
راه علمى: افراد متکبّر درباره خود بیندیشند که کیستند؟ و کجا بودند؟ و به کجا میروند؟ و سرانجام کار آنها چه خواهد شد؟ و نیز درباره عظمت خداوند بیندیشند و خود را در برابر ذات بیمثال او ببینند. در حدیثى آمده است که لقمان حکیم به فرزندش گفت: «واى بر کسى که تکبّر میکند، چگونه خود را بزرگ میپندارد کسى که از خاک آفرید شده و به خاک برمیگردد؟ نمیداند به کجا میرود؟ بهسوى بهشت تا رستگار باشد یا بهسوى دوزخ تا گرفتار خسران آشکارى گردد!».[41]
تاریخ سراسر عبرت جهان را بررسى کنند، درباره سرنوشت فرعونها و نمرودها و سرانجام کار هر یک مطالعه کنند.
بیندیشند؛ انسانى که در آغاز، نطفه بیارزشى بوده و در پایان مُردار گندیدهاى میشود و چند روزى که در میان این دو زندگى میکند، چیزى نیست که بهخاطر آن تکبر نماید. امام باقر(ع) میفرماید: «از متکبّر فخرفروش در شگفتم! او در آغاز از نطفه بیارزشى آفریده شده و در پایان کار مردار گندیدهاى خواهد بود و در این میان نمیداند به چه سرنوشتى گرفتار میشود و با او چه میکنند».[42]
راه عملى: سعى کند کارهای متواضعان را انجام دهد تا فضیلت تواضع در اعماق وجود او ریشه بدواند؛ مانند اینکه: لباس ساده بپوشد، غذاى ساده بخورد، با خادمان یا کارگرانش بر سر یک سفره بنشیند، در سلام کردن بر دیگران تقدّم جوید. با کوچک و بزرگ گرم بگیرد و از همنشینى با افراد متکبّر بپرهیزد و امتیازى براى خود بر دیگران قائل نشود، خلاصه آنچه را نشانه تواضع یا از مظاهر آن است در عمل و سخن بهکار بندد. البتّه باید شرایط زمان و مکان و شخصیت اجتماعی را هم در نظر گرفت، ولی هدف این است که به مقام والاى تواضع برسد و زندگی متواضعانهای داشته باشد، و از کارهایی که نشانه تکبر و خودبرتربینی است دوری نماید.
از سوى دیگر؛ از آنجا که تکبّر اسباب و عللى دارد که به آن اشاره شد؛ به تناسب براى از میان بردن هریک از آنها باید راههای تواضع آنرا آموخت و عملی کرد؛ مانند اینکه؛ اگر سبب کبر و خودبرتربینی علم و دانش است؛ باید عالمان بیندیشند که قرآن مجید دانشمندان بیعمل را به خَرانى تشبیه کرده که بارى از کتاب بر پُشت دارند[43] و نیز بیندیشند که به همان نسبت که بر دیگران برترى علمى دارند مسئولیّتشان سنگینتر است، ممکن است خداوند از هفتاد گناه جاهل بگذرد پیش از آنکه از یک گناه عالم بگذرد.[44] نباید فراموش کنند که حساب آنها در قیامت از دیگران بسیار مشکلتر است.
مسئولان و حاکمانی که دچار تکبّرند، برای راه مبارزه با این آفت خطرناک؛ عظمت و کبریایى خداوند را در نظر داشته باشند و بدانند که در محضر خداى تعالی، جایى براى بزرگى کردن بندهاى ناچیز و بیمقدار نیست؛ امام على(ع) در نامه خود به مالک اشتر چنین میفرماید: «و اگر قدرتى که از آن برخوردارى، نخوتى در تو پدید آرد و خود را بزرگ بشمارى، بزرگى حکومت پروردگار را که برتر از توست بنگر، که چیست، و قدرتى را که بر تو دارد و تو را بر خود آن قدرت نیست، که چنین نگریستن، سرکشى تو را میخواباند و تیزى تو را فرومینشاند و خِرد رفتهات را به جاى باز میگرداند».[45]
توجه داشته باشند که حکومت و ریاست، عروسى است که با هیچکس شبى به محبت بهسر نبرد و همانطور که مىآید، یک روز نیز میرود. با رسیدن به یک مقام دنیوى و گرفتن حکم ریاست و حکومت بر یک بخش یا شهر یا استان و کشور چیزى بر ارزشهاى فردى انسان افزوده نمیشود، بلکه فقط بار مسئولیت انسان سنگینتر میگردد. به تعبیر امام علی(ع): «کسى که به سبب رسیدن به یک مقام دنیوى، با دیگران برخوردى متکبرانه داشته باشد، حماقت و نادانى خود را آشکار کرده است».[46]
«کبر و تکبّر»؛ گاه به آن حالت نفسانى که در بالا اشاره شد گفته میشود و گاه به عمل یا حرکتى که ناشى از آن است؛ مثلاً چنان مینشیند یا راه میرود و یا سخن میگوید که نشان میدهد خود را برتر از همه اطرافیانش میبیند، این اعمال و حرکات را نیز تکبّر مینامند.[5]
نکوهش تکبّر
در قرآن کریم میخوانیم: «بهزودى کسانى را که در روى زمین به ناحق ادّعاى بزرگى میکنند، از [ایمان به] آیات خود، رویگردان خواهم ساخت!».[6] «خداوند متکبّران را دوست نمیدارد».[7] و «آنانى که بدون هیچ دلیلى با آیات الهى به مجادله بر میخیزند، در نتیجه نزد خدا و اهل ایمان سخت مورد غضب هستند و بدین گونه است که خداوند بر دل هر متکبّر جبّارى مُهر میزند».[8]
پیامبر گرامى اسلام(ص) میفرماید: «هر کس به اندازه یک دانه خردل کبر در قلبش باشد وارد بهشت نمیشود و کسى که به اندازه یک دانه خردل ایمان در دلش باشد وارد آتش نمیشود».[9]
امام على(ع) فرمود: «تکبّر، زشتترین خوى است»؛[10] زیرا سبب خشم خدا و دشمنى خلق گردد و اصلاً نفعى بر آن مترتّب نشود.[11]
موارد تکبّر
تکبر و خودبرتربینى؛ گاه انسان را در برابر خدا و پیامبران و فرستادگان الهی به تمرّد و سرکشى میکشاند و گاه او را در میان همنوعان و بندگان خدا به برتریجویى وا میدارد:[12]
الف. تکبّر در برابر خدا: که بدترین نوع تکبّر است و از نهایت جهل و نادانى سرچشمه میگیرد. منظور این است که، انسان ادّعاى الوهیّت کند، و نه تنها خود را بنده خدا نداند، بلکه سعى کند مردم را به بندگى خود دعوت نماید.[13]
شکل دیگرى از تکبّر در برابر خدا، تکبّر ابلیس و پیروان او است که از اطاعت خداوند سر باز میزنند و تشخیص خود را برتر میشمرند و به حکمت پروردگار خُرده میگیرند. ابلیس از روی تکبّر گفت: «من هرگز براى بشرى که او را از گِلى خشک و برگرفته از لجنى متعفّن و تیرهرنگ آفریدى، سجده نکنم!»،[14] و «من از او بهترم! مرا از آتش آفریدهاى و او را از گِل».[15] گاه حجاب ضخیم کبر و برتریجویی چنان جلو چشم عقل و هوش انسان را میگیرد که موجود ضعیفى، خود را آگاهتر از حکیم مطلق میپندارد. چنین انسانی در برابر آفریدگار جهان خیرهسرى نشان میدهد، و اوامرش را اطاعت نمیکند.
ب. تکبر در برابر پیامبران و فرستادگان الهی: یعنی شخص خود را بالاتر از آن بداند که از ایشان اطاعت کند.[16] گروهى از مستکبران، از اطاعت پیامبران الهى سر باز میزدند و از روى کبر همچون فرعونیان میگفتند: «آیا ما به دو انسان که همانند خودمان هستند (یعنى موسى و برادرش هارون) ایمان بیاوریم؟»،[17] و گاه همانند قوم نوح به یکدیگر میگفتند: «و اگر از بشرى همانند خودتان اطاعت کنید به یقین زیانکارید».[18] و گاه به بهانهجوییهاى کودکانه میپرداختند و از سر لجاجت میگفتند: «چرا فرشتگان بر ما نازل نمیشوند؟ چرا ما خدا را نمیبینیم؟ آنها درباره خود تکبّر ورزیدند و طغیان بزرگى کردند!».[19]
ج. تکبّر در برابر مردم: یعنی خود را بزرگ ببیند و مردم را کوچک شمارد. این گونه تکبّر از این جهت که به مخالفت با خداى سبحان منجر میشود از مهلکات بزرگ است؛ زیرا متکبّر وقتى حقّ را از کسى میشنود از قبول آن خودداری میکند و با انکار خود، نفرت و اکراه نشان میدهد، و نیز از اینرو که عزّت و عظمت و برترى مختصّ ذات خداوند است، هر بندهاى که تکبّر نماید با صفتى از صفات خدا ستیزه کرده است.[20] این مورد از تکبّر، از سوى رهبران اسلام به صورتهاى گوناگون مورد نکوهش و پرهیز قرار گرفته است.[21]
اسباب تکبّر
اسباب و انگیزههای تکبّر به این باز میگردد که انسان در خود کمالى تصوّر کند و بر اثر حُبّ ذات، بیش از حدّ آنرا بزرگ نماید و دیگران را در برابر خود کوچک بشمرد. اسباب مهم کبر در هفت چیز خلاصه میشود: «علم»، «عمل نیک»، «نَسَب»، «زیبایى»، «قوّت و قدرت»، «مال» و «زیادی یاران، شاگردان و پیروان».[22] در اینجا به توضیح سه مورد بسنده میشود. ولى ظاهراً منحصر به این موارد نیست، بلکه امور دیگرى نیز میتواند سبب تکبّر گردد؛ مانند احساس حقارت و کوچکی؛ امام صادق(ع) فرمود: «هیچ انسانى تکبّر یا گردنکشى نکرد مگر به سبب پَستى و حقارتى که در نفس خویش احساس میکرد».[23]
علم سبب کبر و خودبرتربینی گروهى از دانشمندان میگردد، همانگونه که در حدیث نبوى آمده است: «آفت علم، تکبّر است».[24] بعضى از افراد آنچنان کمظرفیّتاند که وقتى چند بابى از علم را میخوانند خود را بزرگ و دیگران را کوچک میشمرند، بلکه با نظر تحقیر به دیگران مینگرند و از همه انتظار احترام و خدمت و تواضع و کُرنش دارند. در حالىکه عالمان واقعى هر قدر بر علمشان افزوده میشود، خود را نادانتر میبینند؛ چرا که خود را در برابر اقیانوس عظیمى مشاهده میکنند که تنها قطراتى از آنرا در اختیار دارند. آنها به خاطر همان مقدار علمى که به دست آوردهاند مسئولیّت خود را سنگینتر میبینند و ترس آنها بیشتر میشود که گفتهاند: «هرکس بر علمش افزوده شود، خوف و تواضع او زیاد میشود».[25]
انجام اعمال نیک و عبادت موجب کبر و غرور برخی از نیکوکاران و عبادتکنندگان میشود؛ چرا که از این رهگذر، خود را برتر از دیگران میپندارند و انتظار دارند مردم به دیدار آنها بشتابند، در مجالس احترام خاصّى براى آنها قائل شوند و از نیکوکارى و زُهد و تقواى آنها سخن بگویند، گویى عبادت خود را منّتى بر دیگران میپندارند. خود را اهل نجات و سایر مردم را اهل هلاک میشمرند و این امور سبب میشود که امتیاز فوقالعادهاى براى خود قائل گردند و به فخرفروشى بر دیگران بهطور آشکار و پنهان بپردازند.[26] پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «هنگامى که شنیدید کسى میگوید: مردم [به خاطر اعمالشان] هلاک شدند بدانید خود او هلاکتش از آنان شدیدتر است!».[27] این آفتى است که کمتر عابدى از آن در امان میماند، هرگاه کسى به او بیاحترامى کند یقین دارد که بیاحترام کننده مبغوض درگاه الهى است و بعید میداند که خدا او را ببخشد، در حالىکه اگر خودش به دیگرى چنین آزارى را برساند این قدر اهمّیّت به آن نمیدهد و این نوعى جهل و نادانى است.
احتمال نفوذ تکبّر در مسئولان و حاکمان بسیار است، به تعبیر زیباى امام على(ع) «آفت ریاست، فخرفروشی است».[28] آنحضرت در کلام دیگرى، فخر و تکبر را از بدترین حالات و صفات حاکمان و والیان دانسته، میفرماید: «در دیده مردم پارسا، زشتترین خوى والیان این است که خواهند مردم آنان را دوستدار بزرگمنشى شمارند ... و خوش ندارم که در خاطر شما بگذرد که من دوستدار ستودنم، و خواهان ستایش شنیدن ....».[29]
انسانهاى شریف و با ظرفیت، هرگز فریفته پُست و مقام دنیوى نشده و به سبب آن مبتلا به آفت تکبر و خودبرتربینی نخواهند شد. به تعبیر امام على(ع): «افراد با شرف؛ اگر به منزلتى هرچند بزرگ برسند از شادى تکبّر نمیورزند؛ مانند کوهى که بر اثر بادها نمیجنبد، و افراد پَست با کمترین مقام از شدّت شادى به تکبر مبتلا میشوند؛ مانند گیاهى که گذر نسیمى او را به حرکت در میآورد».[30]
این امور؛ امورى است که افراد به سبب همه یا بعضى از آنها ممکن است به دیگران فخرفروشى کنند و البتّه منحصر به اینها نیست، هر نقطه کمال و قوّت معنوى یا مادّى، صورى و یا حتّى خیالى و پندارى ممکن است سبب برتربینی و تکبر صاحبش شود.
گفتنی است؛ مفهوم این سخن آن نیست که انسان براى پرهیز از تکبّر از اسباب کمال فاصله بگیرد و اموری مانند علم و انجام اعمال نیک را در خود بمیراند تا منشأ تکبّر او نشود، بلکه هدف این است که سبک و روش زندگی اجتماعی را بیاموزد و هر قدر بر علم و عبادت و قوّت و قدرت و ثروت او افزوده میشود، سعى کند متواضعتر گردد و بیندیشد که هیچیک از اینها پایدار نیست و همه آنها در برابر قدرت پروردگار بسیار ناچیز است.
مفاسد و پیامدهاى تکبّر
تکبّر، آثار و پیامدهای بسیار مخرّبى در روح و جان و اعتقادات و افکار افراد و نیز در سطح جوامع انسانى دارد، که به چند قسمت از آن در ذیل اشاره میشود:
1. آلودگى به شرک و کفر: آیا کفر ابلیس و انحراف او از مسیر توحید و حتّى اعتراض او بر حکمت پروردگار سرچشمهاى جز کبر داشت؟ آیا فراعنه و نمرودها و همچنین بسیارى از اقوام سرکش که از پذیرش دعوت انبیاى الهى سر باز زدند دلیلى جز تکبّر داشتند؟ تکبّر به انسان اجازه نمیدهد که در برابر حق تسلیم گردد، چرا که کبر حجاب سنگینى در برابر چشم انسان میافکند و او را از دیدن چهره زیباى حقّ محروم میکند، چنانکه امام صادق(ع) فرمود: «کمترین درجه کفر و الحاد، تکبّر است».[31]
2. محروم شدن از علم و دانش: انسان وقتى به حقیقت علم و دانش میرسد که آنرا در هر جا و نزد هرکس بیاموزد و همچون گوهر گمشدهاى برباید، حال آنکه اشخاص متکبّر به آسانى حاضر نمیشوند بهترین علوم و دانشها و برترین و والاترین حکمتها را از افراد همردیف و یا زیردست خود بپذیرند. امام کاظم(ع) فرمود: «زراعت، در زمینهاى نرم و هموار میروید و روى سنگهاى سخت هرگز رویش ندارد، همین گونه دانش و حکمت در قلب انسان متواضع رویش دارد، و قلب متکبّر جبّار هرگز آباد نمیگردد؛ زیرا خداوند تواضع را وسیله عقل و تکبّر را از ابزار جهل قرار داده است!».[32]
3. سرچشمه بسیارى از گناهان: گاه در حالات افراد حسود، حریص، بدزبان و آلوده به انواع گناهان دقّت میکنیم میبینیم سرچشمه همه این رذایل را در وجود آنها تکبّر تشکیل میدهد. آنها هیچگاه مایل نیستند کسى را برتر از خود ببینند به همین دلیل هرگاه نعمت و موفّقیّتى نصیب دیگران شود، به آنها حسد میورزند. آنها براى تحکیم پایههاى برتریجویى خود حریص در جمعآورى مالند. و براى اظهار برترى بر دیگران به خود اجازه میدهند که سایرین را تحقیر کنند و با هتک و توهین، زبان خود را آلوده سازند و به این وسیله آتش درونى خود را فرو نشانند.[33] امام على(ع) میفرماید: «حرص، تکبّر و حسد سبب میشود که انسان در انواع گناهان فرو رود».[34] و «تکبّر، رذایل اخلاقى را ظاهر میسازد».[35]
4. مایه تنفّر و پراکندگى مردم: از بلاهاى مهمّى که بر سر متکبّران وارد میشود انزواى اجتماعى و پراکندگى مردم از اطراف آنها است، چراکه شَرَف هیچ انسانى اجازه نمیدهد تسلیم برتریجوییهاى افراد متکبّر شود، به همین دلیل نزدیکترین دوستان و بستگان از آنها فاصله میگیرند و اگر به حکم الزامهاى اجتماعى مجبور باشند با آنان زندگى کنند، ولی در دل از آنان متنفّرند! امام علی(ع) میفرماید: «کسى که بر مردم تکبر و برتریجویی کند، [در دنیا و آخرت پیش مقرّبان الهی و خلائق[36]] ذلیل میشود».[37] «براى متکبّر، دوستى باقى نمیماند!».[38] و «چیزى مانند تکبّر خشم مردم را برنمیانگیزد!».[39]
درمان تکبّر
در کتابهای اخلاقی درباره درمان تکبّر، دو راه ارائه شده است: راه «علمى» و راه «عملى».[40]
راه علمى: افراد متکبّر درباره خود بیندیشند که کیستند؟ و کجا بودند؟ و به کجا میروند؟ و سرانجام کار آنها چه خواهد شد؟ و نیز درباره عظمت خداوند بیندیشند و خود را در برابر ذات بیمثال او ببینند. در حدیثى آمده است که لقمان حکیم به فرزندش گفت: «واى بر کسى که تکبّر میکند، چگونه خود را بزرگ میپندارد کسى که از خاک آفرید شده و به خاک برمیگردد؟ نمیداند به کجا میرود؟ بهسوى بهشت تا رستگار باشد یا بهسوى دوزخ تا گرفتار خسران آشکارى گردد!».[41]
تاریخ سراسر عبرت جهان را بررسى کنند، درباره سرنوشت فرعونها و نمرودها و سرانجام کار هر یک مطالعه کنند.
بیندیشند؛ انسانى که در آغاز، نطفه بیارزشى بوده و در پایان مُردار گندیدهاى میشود و چند روزى که در میان این دو زندگى میکند، چیزى نیست که بهخاطر آن تکبر نماید. امام باقر(ع) میفرماید: «از متکبّر فخرفروش در شگفتم! او در آغاز از نطفه بیارزشى آفریده شده و در پایان کار مردار گندیدهاى خواهد بود و در این میان نمیداند به چه سرنوشتى گرفتار میشود و با او چه میکنند».[42]
راه عملى: سعى کند کارهای متواضعان را انجام دهد تا فضیلت تواضع در اعماق وجود او ریشه بدواند؛ مانند اینکه: لباس ساده بپوشد، غذاى ساده بخورد، با خادمان یا کارگرانش بر سر یک سفره بنشیند، در سلام کردن بر دیگران تقدّم جوید. با کوچک و بزرگ گرم بگیرد و از همنشینى با افراد متکبّر بپرهیزد و امتیازى براى خود بر دیگران قائل نشود، خلاصه آنچه را نشانه تواضع یا از مظاهر آن است در عمل و سخن بهکار بندد. البتّه باید شرایط زمان و مکان و شخصیت اجتماعی را هم در نظر گرفت، ولی هدف این است که به مقام والاى تواضع برسد و زندگی متواضعانهای داشته باشد، و از کارهایی که نشانه تکبر و خودبرتربینی است دوری نماید.
از سوى دیگر؛ از آنجا که تکبّر اسباب و عللى دارد که به آن اشاره شد؛ به تناسب براى از میان بردن هریک از آنها باید راههای تواضع آنرا آموخت و عملی کرد؛ مانند اینکه؛ اگر سبب کبر و خودبرتربینی علم و دانش است؛ باید عالمان بیندیشند که قرآن مجید دانشمندان بیعمل را به خَرانى تشبیه کرده که بارى از کتاب بر پُشت دارند[43] و نیز بیندیشند که به همان نسبت که بر دیگران برترى علمى دارند مسئولیّتشان سنگینتر است، ممکن است خداوند از هفتاد گناه جاهل بگذرد پیش از آنکه از یک گناه عالم بگذرد.[44] نباید فراموش کنند که حساب آنها در قیامت از دیگران بسیار مشکلتر است.
مسئولان و حاکمانی که دچار تکبّرند، برای راه مبارزه با این آفت خطرناک؛ عظمت و کبریایى خداوند را در نظر داشته باشند و بدانند که در محضر خداى تعالی، جایى براى بزرگى کردن بندهاى ناچیز و بیمقدار نیست؛ امام على(ع) در نامه خود به مالک اشتر چنین میفرماید: «و اگر قدرتى که از آن برخوردارى، نخوتى در تو پدید آرد و خود را بزرگ بشمارى، بزرگى حکومت پروردگار را که برتر از توست بنگر، که چیست، و قدرتى را که بر تو دارد و تو را بر خود آن قدرت نیست، که چنین نگریستن، سرکشى تو را میخواباند و تیزى تو را فرومینشاند و خِرد رفتهات را به جاى باز میگرداند».[45]
توجه داشته باشند که حکومت و ریاست، عروسى است که با هیچکس شبى به محبت بهسر نبرد و همانطور که مىآید، یک روز نیز میرود. با رسیدن به یک مقام دنیوى و گرفتن حکم ریاست و حکومت بر یک بخش یا شهر یا استان و کشور چیزى بر ارزشهاى فردى انسان افزوده نمیشود، بلکه فقط بار مسئولیت انسان سنگینتر میگردد. به تعبیر امام علی(ع): «کسى که به سبب رسیدن به یک مقام دنیوى، با دیگران برخوردى متکبرانه داشته باشد، حماقت و نادانى خود را آشکار کرده است».[46]
[1]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 5، ص 129، دار الفکر، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، 1414ق؛ فرهنگ لغت عمید، واژه «تکبر».
[2]. نراقی، ملا محمد مهدی، جامع السعادات، ج 1، ص 380، اعلمی، بیروت، چاپ چهارم، بیتا؛ فیض کاشانى، محمد بن شاه مرتضى، المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج 6، ص 233، مؤسسه النشر الاسلامى، قم، چاپ چهارم، 1376ش؛ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص 79، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، دفتر قم، چاپ بیستم، 1387ش.
[3]. مکارم شیرازى، ناصر، اخلاق در قرآن، ج 2، ص 43 – 44، مدرسه الامام على بن ابى طالب(ع)، قم، چاپ اول، 1377ش؛ ر.ک: المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج 6، ص 233.
[4]. ر.ک: نراقی، ملا احمد، معراج السعادة، ص 287، هجرت، قم، چاپ ششم، 1378ش؛ اخلاق در قرآن، ج 2، ص 44؛ شرح چهل حدیث، ص 82؛ «راه مقابله با عجب و خود بینی در مسیر سیر و سلوک»، سؤال 15594.
[5]. جامع السعادات، ج 1، ص 380؛ اخلاق در قرآن، ج 2، ص 44.
[6]. اعراف، 146.
[7]. نحل، 23.
[8]. غافر، 35.
[9]. شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص 241، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1403ق.
[10]. لیثی واسطی، علی، عیون الحکم و المواعظ، ص 113، دار الحدیث، قم، چاپ اول، 1376ش؛ تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، ص 188، دار الکتاب الإسلامی، قم، چاپ دوم، 1410ق.
[11]. آقا جمال خوانساری، محمد، شرح بر غرر الحکم و درر الکلم، ج 2، ص 379 – 380، دانشگاه تهران، چاپ چهارم، 1366ش.
[12]. المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج 6، ص 231 – 235؛ شبّر، سید عبد الله، الأخلاق، ص 172، مکتبة العزیزی، قم، 1374ش.
[13]. اخلاق در قرآن، ج 2، ص 46.
[14]. حجر، 33.
[15]. اعراف، 12.
[16]. جامع السعادات، ج 1، ص 385.
[17]. مؤمنون، 47.
[18]. مؤمنون، 34.
[19]. فرقان، 21.
[20]. جامع السعادات، ج 1، ص 386.
[22]. المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج 6، ص 236 – 245.
[23]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 2، ص 312، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
[24]. مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج 10، ص 188، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1404ق.
[25]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 70، ص 197، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق؛ نسفی، عبد الله بن أحمد، مدارک التنزیل و حقائق التأویل(تفسیر النسفی)، ج 3، ص 86، دار الکلم الطیب، بیروت، چاپ اول، 1419ق.
[26]. المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج 6، ص 238 – 239؛ اخلاق در قرآن، ج 2، ص 48.
[27]. بحار الأنوار، ج 70، ص 198؛ ابن اثیر جزری، مبارک بن محمد، جامع الاصول فی أحادیث الرسول، ج 11، ص 741، مکتبة الحلوانی، مطبعة الملاح، مکتبة دار البیان، چاپ اول.
[28]. غرر الحکم و درر الکلم، ص 279.
[29]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق و مصحح: صبحی صالح، خطبه 216، ص 335، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق.
[30]. غرر الحکم و درر الکلم، ص 371.
[31]. الکافی، ج 2، ص 309.
[32]. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، ص 396، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1404ق.
[33]. اخلاق در قرآن، ج 2، ص 58.
[34]. نهج البلاغة، حکمت 371، ص 541.
[35]. غرر الحکم و درر الکلم، ص 36.
[36]. سروی مازندرانی، محمد صالح، شرح الکافی (الاصول و الروضة)، ج 11، ص 214، المکتبة الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1382ق.
[37]. الکافی، ج 8، ص 19؛
[38]. غرر الحکم و درر الکلم، ص 557.
[39]. همان، ص 685.
[40]. ر.ک: المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج 6، ص 252؛ معراج السعادة، ص 292 – 293، اخلاق در قرآن، ج 2، ص 60 – 61.
[41]. شیخ مفید، الإختصاص، ص 338، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، قم، چاپ اول، 1413ق.
[42]. الکافی، ج 2، ص 329.
[43]. جمعه، 5: «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یحْمِلُ أَسْفاراً».
[44]. الکافی، ج 1، ص 47.
[45]. نهج البلاغة، نامه 53، ص 428.
[46]. غرر الحکم و درر الکلم، ص 633.
ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات