جستجوی پیشرفته
بازدید
4603
آخرین بروزرسانی: 1397/10/30
 
کد سایت fa54796 کد بایگانی 67405 نمایه شبهه اعتبار کتاب مقدس به اعتبار مخاطب آن
طبقه بندی موضوعی شبهه شناسی
اصطلاحات عقل (اندیشه)
گروه بندی اصطلاحات سرفصل‌های قرآنی
خلاصه پرسش
فهم دین و حقیقت توسط عقل چگونه اتفاق می‌افتد؟
پرسش
یکی از مستشرقین می‌گوید یک متن ممکن است برای فرد یا گروهی کتاب مقدس باشد و برای گروهی دیگر صرفاً یک متن یا کتاب عادی باشد؛ یعنی این مستشرق اعتبار کتاب مقدس را به مخاطب آن می‌دهد، نه محتوا و مصدر. به این شبهه چه پاسخی می‌توان داد؟
پاسخ اجمالی
در مورد فهم دین توسط عقل، دو مکتب «مطلق‌‏گرایی» و «نسبی‌گرایی» وجود دارد.
نسبی‌گرایان بر این باورند که صور و ماهیات اشیاء، به صورت مطلق و دست نخورده پا به ذهن انسان نمی‌‏نهند، بلکه از دو عامل اثر می‌‏پذیرند: یکى شرایط زمانى و مکانى مدرِک و دیگری دستگاه ادراکى او.
این نظریه بر این پایه استوار است که حقیقت خارجى هیچگاه چنانکه هست، به ذهن نمی‌آید و در مسیر انتقال به مغز، با صدها تأثیر و تأثّر مواجه می‌شود. فهم مطلق هر واقعیّتى تنها آن‏‌گاه ممکن مى‏شود که همه اسرار جهان آشکار گردد.
در مقام رد این نظریه باید گفت؛ دستآورد این اندیشه چیزی جز شکّاکیّت و نسبیّت‏‌گرایى نیست، همچنین خصیصه ذاتى علم این است که هرگز نسبیّت و زمان و مکان نمی‌پذیرد؛ لذا تحولات نفسانی برای عالم است، نه علم او.
پاسخ تفصیلی
در مورد فهم حقیقت توسط عقل، دو مکتب اصلی وجود دارد:
الف) مطلق‏‌گرایی: مطلق‌‏گرایان گروهی هستند که معتقدند واقعیّات همانطوری که در جهان خارج از ذهن وجود دارند، به ذهن می‌آیند و ذهن آدمى در آنها دخل و تصرّف نمی‌‏کند. در باور مطلق‌‏گرایان، علم داراى طبیعت واقع‌‏نمایى است و تأثیر ذهن و شرایط مادّى بر ادراک انسان، حالت استثنایى دارد.
ب) نسبیگرایی: گروهی دیگر واقع‌‏نمایى علم را نسبى می‌‏دانند و بر این باورند که صور و ماهیات اشیاء، به صورت مطلق و دست نخورده پا به ذهن انسان نمینهند، بلکه از دو عامل اثر میپذیرند: یکى شرایط زمانى و مکانى مدرِک و دیگری دستگاه ادراکى او است. این نظریه به نسبیّت معرفت معروف است؛ نسبى بودن فهم انسان‏، به این معنا که منکر مطلق واقعیّت است و یا منکر توانایى انسان براى نیل به واقعیّت است.[1]
نسبیگرایان بر این گمان‏ هستند که وجود ذهنى، صورت موجود خارجى نیست؛ بلکه صورت رمزى آن است؛ زیرا صورت باید به تمام و کمال با واقع مطابق باشد؛ چنانکه اگر به خارج راه یابد، همان عین خارجى باشد؛ در حالیکه در رمز، به اندک مشابهتى بسنده میکند. کیفیّت ظهور و بروز آنچه بر ما معلوم میشود - افزون بر عوامل خارجى- به کیفیّت عمل اعصاب ما نیز وابسته است؛ از اینرو، ممکن نیست که اشیاء به گونه دست نخورده بر قواى ادراکى ما ظاهر شوند و بدین سان، این اشیاء در همان حال که حقیقت‏ هستند، نسبى‏ هستند.[2]
دلیل نسبی‌‏گرایان
قائلین نظریّه نسبیّت معرفت براى نظریّه خویش دلایلى دارند که برخى از آنها عبارت‌‏اند از:
1. انسان موجودی مادّى است. اندیشه او نیز واقعیّتى مادّى است که از گذر ابزارهاى مادّى معیّنى در داد و ستد با جهان خارج حاصل می‌‏شود.
پدیده معرفتى در مسیر انتقال به مغز، با صدها تأثیر و تأثّر مواجه می‌‏شود و تحوّل‌‏ها و دگرگونی‌‏هایى می‌‏پذیرد که با شرایط مادّى عنصر منتقل‏‌شونده و محیط و مسیر حرکت آن تناسب دارد.
بدین ترتیب، آنچه در فرآیند معرفتى تحقّق می‌‏پذیرد، همواره پدیده‏اى نسبى است که تحت تأثیر محیط شکل‌‏گیرى خود است. تغییر دائم محیط علمى و عنصر زمان، خصلت عصرى بودن را نیز به معرفت پیش‏کش می‌‏کند.[3]
2. اندیشه بشرى چیزى جز توسعه فرضیّه‌‏هاى گذشته نیست. بنابراین، دانش نو، پیش از ورود به فضاى فهم انسان، در قالب پیش‏‌فرض‌‏هاى گذشته، سازمان می‌‏یابد. در حقیقت، فهم، چیزى جز بازسازى یافته‌‏هاى جدید نیست. پس یافته‌‏ها و فراورده‌‏هاى علمى، هرگز متن حقیقت خارجى نیستند. به عبارت دیگر، حقیقت خارجى هیچگاه چنانکه هست، به ذهن نمی‌‏آید. علم، نتیجه ترکیب دانسته‌‏هاى درونى و داده‌‏هاى بیرونى و متناسب با پیش‌‏فرض‌‏هاى عالِم است؛ لذا قالب‌‏هاى ذهنى، پایدار و استوار نیستند و در زمان‏‌هاى مختلف، گونه‌‏هاى متفاوت می‌‏یابند.[4]
3. علوم پیشین با دریافت دانش‌‏هاى پسین دگرگون می‌‏شوند؛ از اینرو، شناخت هر کس متناسب با مجهولات او است؛ لذا فهم مطلق هر واقعیّتى تنها آن‏‌گاه ممکن می‌‏شود که همه اسرار جهان آشکار گردد. تا اسرار جهان و همه‏ مجهولات آدمى کشف نگردند، هیچیک از معارف و علوم به گونه مطلق اعتمادپذیر نیستند.[5]
نقد نظریه نسبی گرایانه
نظریه نسبی بودن علوم دارای اشکالات متعددی است که به برخی از آنها اشاره میکنیم.[6]
1. دستآورد اندیشه نظریّه نسبیّت معرفت، چیزی جز شکّاکیّت و نسبیّت‏‌گرایى نیست؛ زیرا اگر معرفت بشرى را نسبى بشماریم، دیگر نمی‌‏توانیم به حکایت‌‏گرى گزاره‌‏هاى علمى از واقعیّت اعتماد کنیم؛ چه معرفت بشرى را پدیده جدید مادّى و حاصل ترکیب خصوصیّات ذهن با واقعیّت‌‏هاى خارجى بدانیم و چه پدیده‏اى متناسب با داشته‌‏هاى پیشین و داده‌‏هاى پسین.
بنابر این نظریّه هیچ حکمى از احکام شریعت به فهم آدمى نمی‌‏رسد و هیچ گوینده‌‏اى، مراد خویش را به شنونده نمی‌‏فهماند. آنچه گوینده می‌‏گوید، پیش از رسیدن به شنونده، بارها دگرگون می‌‏شود و اگر به سلامت به منزل رسد، تنها در نظام معرفتى شخصى معیّن معنا می‌‏دهد. بدین سان، روشن می‌‏شود که برآیند این نظریّه جز شکّاکیّت و انکار شناخت نیست‏.[7]
2. خصیصه ذاتى علم این است که هرگز نسبیّت و زمان و مکان نمی‌‏پذیرد و نمی‌‏توان حکایت علم را از واقعیّت در شرایط و زمان‏‌هاى گوناگون، مختلف پنداشت؛ یعنی نمیتوان گفت که علم به یک واقعیت خاص، نسبت به یک شرایط و در یک زمان به یک گونه است و در شرائط و زمان دیگر به گونه دیگری است.
به عنوان نمونه، علم به سنت ثابت پیامبران هیچگونه تغییری نمیپذیرد و اگر تغییری در آن ایجاد شود، در واقع آن دانسته از بین رفته است و تبدیل به جهلی بسیط یا مرکب شده است.[8]
3. ظهور هر جمله و مفهوم هر قضیه در زمانها و شرایط، مختلف باشد، این اشکال را به وجود میآورد که ما به کدام فهم میتوانیم اطمینان کنیم و کدام مفهوم را مطابق با واقع بدانیم؟[9]
4. تحول در نفس علم انجام نمیشود، بلکه تحولات نفسانی عالم است که در طی مراتب دانش و با گذر از مقدمات علمی خاص و بر اساس نظم مشخص حاصل میشود.[10]
5. طرفداران نظریّه نسبیت معرفت، از پاره‌‏اى مبادى علوم جزئى براى اثبات نظریّه خود سود می‌‏برند؛ امّا هیچیک از آنها نسبى بودن فهم را نتیجه نمی‌‏دهد. در یکى از دلیل‏‌ها، از فعل و انفعال مادّى سخن رفته است که همزمان با وجود یافتن علم در دستگاه عصبى انسان رخ می‌‏دهد. در دلیلى دیگر از عوامل اجتماعى و روانى یاد شده است که در پدید آمدن علوم متناسب با خود، دخیل‏ هستند و علوم دیگر را برنمی‌‏تابند. این مقدّمات، هر چند از امور مشهودند و در علوم تبیین مى‏گردند، امّا زمینه‏‌هاى فهم انسانى‏ هستند، نه خود آن.
توضیح آنکه نفس انسان، از جهان طبیعت نشأت گرفته و با حرکت جوهرى، مراحل گوناگون تکامل را طى می‌‏کند تا به مقامات عالى روحانى دست یابد و تا به تجرّد نرسد، با مادّه در ارتباط است و از تحصیل مقامات جدید باز نمی‌‏ایستد. این حرکت مستمر- که تحت تأثیر عوامل گوناگون است و با اشکال و صور گوناگون ظاهر می‌‏شود- زمینه پدید آمدن کمالات علمى را نیز فراهم می‌‏سازد.
انسان ناگزیر است که براى رسیدن به هر دانشى، از قوّه متناسب بهره گیرد؛ مثلاً براى پاره‌‏اى دانش‌‏ها از قوّه باصره سود می‌‏جوید و براى پاره‌‏اى دیگر، از قوّه سامعه و .... نیازهاى فردى و اجتماعى و انگیزه‌‏هاى مرتبط با آنها نیز از شرایط بایسته تحصیل علوم گوناگون‌‏اند. بنابراین، آنچه در متن زمان جاى دارد و عصرى و تاریخى است و آنچه متناسب با شرایط دگرگونى می‌‏یابد و تغییر می‌‏کند و نسبى است، تلاش‌‏ها و حرکت‌‏هاى علمى است؛ امّا چون انسان به مطلوب می‌‏رسد، از تاریخ می‌‏گذرد و به حقیقتى ثابت دست می‌‏یابد که بر زمان و مکان فائق است و از تغییر و تحوّل فارغ است و آن، همان علم و معرفت است.[11]
 
 

[1]. جوادی آملی، عبد الله، شریعت در آینه معرفت، ص 269، قم، اسراء، چاپ اول، 1372 ق.
[2] پژوهشکده تحقیقات اسلامى‏، فرهنگ شیعه، ص 440، قم، زمزم هدایت‏، ‏چاپ دوم، 1386ش‏.
[3]. شریعت در آینه معرفت، ص 270.
[4]. همان، ص 272.
[5]. همان، ص 273.
[6]. برای آگاهی بیشتر، ر. ک: شریعت در آینه معرفت، ص 270 به بعد شود.
[7]. شریعت در آینه معرفت، ص 276.
[8]. همان، ص 278.
[9]. همان، ص 295.
[10]. همان، ص 287.
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها