لطفا صبرکنید
38027
- اشتراک گذاری
با توجه به پرسش تان که در سه شماره مطرح شده ما به همان ترتیب به پاسخ آن می پردازیم.
1. از امام صادق (ع) فرمود: حضرت قائم به هر کسى که او را با این لقب یاد کند، نگاه محبتآمیز مىکند. از تجلیل و تعظیم آن حضرت است که هنگامى که مولاى بزرگوارش به سوى او می نگرد از جاى برخیزد.
2.برای دست یابی به پاسخ پرسش دو به نمایه " انتخاب نام امام زمان (محمد مهدی) برای فرزندان شماره 4036 (سایت: 4323) " که در همین سایت موجود است مراجعه نمایید.
3. رسول گرامی اسلام فرمود: اى گروه مردم! من از قول خداى عزّ و جلّ مىگویم که کسى جز این برادر من، امیر مؤمنان نیست و پس از من براى هیچ کس جز او، امیرى بر مؤمنان، حلال و روا نیست.
بنابر این یکى از القاب خاصه آن جناب «امیر المؤمنین» بود، این لقب را حضرت رسول (ص) به آن حضرت داد و فرمود: به علی بن ابى طالب (ع) به عنوان امیر المؤمنین سلام کنید، در مذهب شیعه اطلاق این عنوان به هیچ کس حتی امامان (ع) تجویز نشده است؛ زیرا که این عنوان مخصوص علی (ع) می باشد.
با توجه به پرسش تان که در سه شماره مطرح شده ما به همان ترتیب به پاسخ آن می پردازیم.
1.درباره فلسفه برخاستن و دست در سر گذاشتن، روایتی ذکر شده است که علت آن را هم بیان می کند، (البته خود این روایت دلیل و منبع برای اصل این کار هم می تواند باشد): از امام صادق (ع) سؤال شد که چرا به هنگام شنیدن نام «قائم» لازم است برخیزیم؟ فرمود: براى آن حضرت غیبت طولانى است و این لقب یادآور دولت حقه آن حضرت و ابراز تأسف بر غربت او است. لذا آن حضرت از شدّت محبت و مرحمتى که به دوستانش دارد، به هر کسى که حضرتش را با این لقب یاد کند، نگاه محبتآمیز مىکند. از تجلیل و تعظیم آن حضرت است که هر بنده خاضعى در مقابل صاحب (عصر) خود، هنگامى که مولاى بزرگوارش به سوى او بنگرد از جاى برخیزد، پس باید برخیزد و تعجیل در امر فرج مولایش را از خداوند منان مسئلت بنماید. [1]
البته برخاستن به هنگام شنیدن نام قائم امری اخلاقی و مستحب است، واجب نیست.
2.برای دست یابی به پاسخ پرسش دو به نمایه " انتخاب نام امام زمان (محمد مهدی) برای فرزندان شماره 4036 (سایت: 4323) " که در همین سایت موجود است مراجعه نمایید.
3. با استفاده از روایاتی که در منابع روایی ما نقل شده، چنین استفاده می شود که لقب "امیر المؤمنین" ویژه علی (ع) است و حق استفاده این لقب برای دیگران حتی دیگر امامان (ع) را نداریم.
بخشی از این روایات تصریح دارند و برخی نیز اشاره که به عنوان نمونه به چند روایت اشاره می نماییم.
1. مردى از امام صادق (ع) پرسید که به امام قائم (عج) به عنوان امیر مؤمنان سلام می کنند؟ فرمود: نه، آن نام را خدا، مخصوص امیر المؤمنین (على بن ابى طالب) (ع) نموده، پیش از او کسى بدان نام، نامیده نشده و بعد از او هم جز کافر آن نام را بر خود نبندد. عرض کردم: قربانت پس چگونه بر او سلام کنند؟ فرمود: می گویند:
السلام علیک یا بقیة اللَّه!. [2]
2. پیامبر (ص) فرمود: اى مردم، هر چه گفتم بگوئید و بر على به عنوان «امیر المؤمنین» سلام بدهید و بگوئید: فهمیدیم و اطاعت کردیم اى پروردگار و آمرزش ترا خواهانیم، برگشت همه ما به سوى تو است، و بگوئید: ستایش مخصوص خدائى است که ما را به این امر ولایت هدایت فرمود و اگر راهنمائى پروردگار نبود، هدایت نمىشدیم، اى مردم، امتیازاتى که علىّ ابن ابى طالب نزد پروردگار دارد و خدا در قرآن نازل فرموده بیش از آن است که من بتوانم در یک سخنرانى بشمارم و بیان کنم. [3]
3. سلمان فارسی (ره) می گوید: ای مردم از آل محمد پیروی نمایید آنها شما را به بهشت راهنمایی می نمایند و از امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب اطاعت کنید به خدا سوگند ما در حضور پیامبر (ص) بر علی (ع) با عنوان ولیّ و امیر مؤمنان سلام می کردیم آن حضرت به ما امر و تأکید می نمود. [4]
4. رسول گرامی اسلام فرمود: اى گروه مردم! على و فرزندان پاکیزه من، ثقل کوچکند و قرآن ثقل بزرگ است و هر یک از دیگرى خبر مىدهد و موافق با اوست و این دو از یک دیگر هرگز جدا نمىشوند تا کنار حوض پیش من حاضر شوند. آنان امناى خداوند میان خلق خدا و حکیمان الاهى در زمین خدا هستند. بدانید که من رسالت خود را ادا کردم و تبلیغ کردم و به گوش شما رساندم و توضیح دادم و روشن ساختم. همانا که این فرمان را خداوند فرموده است و من از قول خداى عز و جل مىگویم که کسى جز این برادر من، امیر مؤمنان نیست و پس از من براى هیچ کس جز او، امیرى بر مؤمنان، حلال و روا نیست. آن گاه پیامبر (ص) با دست خود بازوى على را که پایینتر از آن حضرت ایستاده بود گرفت و على را چنان بلند کرد که پاهایش کنار زانوان رسول خدا قرار گرفت و باز چنین فرمود که اى گروه مردم! این على برادر و وصى من است و کسى است که پس از من شبان این امت است و خلیفه من بر امت من است و جانشین من براى تفسیر کردن کتاب خداوند و فرا خواننده به سوى خداوند و قرآن و عملکننده به چیزى است که خداوند به آن راضى است و جنگکننده با دشمنان خداوند است و به فرمانبردارى خداوند فرمان دهنده و از معصیت باز دارنده است. او جانشین رسول خدا و امیر مؤمنان و امام و راهنما به فرمان خداوند است و مىگویم که به فرمان خداوند این گفتار مبدل نخواهد شد و مىگویم: پروردگارا! دوست بدار آن کس را که او را دوست مىدارد و دشمن بدار هر که را با او دشمن است، و هر کس که او را منکر شود لعنت فرماى و بر هر کس که با او ستیز مىکند خشم بگیر. پروردگارا! تو خود فرمان امامت را براى على نازل فرمودى و فضیلت او را چنان روشن کردى. [5]
5. سلیم بن قیس می گوید: نزد سلمان و أبو ذرّ و مقداد نشسته بودم که مردى از اهل کوفه در طلب ارشاد و راهنمایى نزد ایشان نشست، سلمان گفت: بر تو باد به همراهی کتاب خدا و علىّ بن ابى طالب؛ زیرا او با قرآن است و هرگز از آن جدا نمىشود، و ما نیز شهادت مىدهیم که خود از رسول خدا (ص) شنیدیم که مىفرمود: «علىّ دایر مدار حقّ است هر کجا که حقّ باشد او نیز با آن است، و به درستى که علىّ؛ صدّیق است، علىّ فاروق است، که میان حقّ و باطل را تمییز داده و جدا مىکند».
... طبق فرمان خود رسول خدا (ص) ما و دیگران همگى امر شدیدم که حضرت را با عنوان امارت (امیر المؤمنین) سلام نماییم. [6]
با توجه به روایاتی که بیان شده خصوصاّ روایت اول یکى از القاب مخصوص آن حضرت «امیر المؤمنین» بود، این لقب را خدا و رسول اکرم (ص) به آن حضرت دادند و فرمودند به علی بن ابى طالب به عنوان امیر المؤمنین سلام کنید، در مذهب شیعه اطلاق این عنوان به هیچ کس حتی امامان دیگر (ع) تجویز نشده است؛ زیرا که این عنوان مخصوص علی (ع) می باشد. [7]
[1] . اقتباس از پاسخ شماره 5294 (سایت: 5585)، صافی گلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر، ص 640، مؤسسة السیدة المعصومة، 1419 قمری.
[2] کلینی، کافی، ج 1، ص 411، دار الکتب الإسلامیة تهران، 1365 هـ ش.
[3] علم الهدى خراسانى، نهج الخطابة-سخنان پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع)، ج1، ص 154، کتابخانه صدر - تهران، چاپ دوم، 1374ش.
[4] علامه مجلسى، بحارالأنوار، ج 29، ص 81، مؤسسة الوفاء، بیروت - لبنان، 1404 هـ ق.
[5] طبرسى، ابو منصور احمد بن على،الاحتجاج، ج 1، ص 61 نشر مرتضى مشهد مقدس، 1403 هـ ق؛ علامه مجلسى، بحارالأنوار، ج 37، ص 209.
[6] الإحتجاج على أهل اللجاج، ج1، ص 157.
[7] عطاردى، عزیز الله، زندگانى چهارده معصوم (علیهم السلام)، ص 229، اسلامیه - تهران، چاپ اول، 1390ق.