لطفا صبرکنید
21376
- اشتراک گذاری
در پاسخ به این پرسش چند نکته را متذکر میشویم:
- بیگمان از نظر اسلام در حالتهای عادی و در جنگهای معمولی کشتن افراد بیگناه، زن، بچه و افراد پیر و سالمند، بلکه هر گونه عمل غیر انسانی؛ مانند کشتن حیوانات و تخریب منابع طبیعی و کشاورزی و... جایز نیست.
- از نظر فقه، دفاع از کیان و جامعه اسلامی، با تمام قدرت و امکانات و ابزار و به هر وسیلهای که امکان دارد، واجب است، حتی اگر کفار عدهای از مسلمانان را اسیر کنند و سپر خودشان دهند؛ در اینجا همهی فقها میگویند اگر دفاع از اسلام و جامعهی اسلامی منوط به کشتن مسلمانان اسیر باشد و راه دیگری وجود نداشته باشد، کشتن آنها جایز بلکه واجب است. اگرچه آنها نیز در نزد خداوند مأجور خواهند بود، پس اگر در جایی مسلمان سپر انسانی قرار گیرد کشتن وی جایز است، و در مورد غیر مسلمان حکم روشن خواهد بود.
حملات موشکی حزب الله جنبهی دفاعی و جلوگیری داشته است و حزب الله زمانی آغاز به حملات موشکی نمود که صدها زن و بچهی بیگناه لبنانی در اثر حملات هواپیماها، توپخانه و موشکهای اسرائیل قطعه قطعه شده بودند، و هدف اسرائیل از این حملات این بود که مردم لبنان را زیر فشار روانی قرار دهد تا دست از مقاومت بردارند و تسلیم شوند؛ در چنین موقعیتی عقل هر انسانی حق دفاع و مقابله به مثل را به آنها میدهد؛ چنانکه قرآن کریم هم میفرماید: «هر کس بر شما تجاوز نمود شما هم مقابله به مثل کنید».
- اکثر ساکنان شهرکهای صهیونیست نشین (مگر کودکان و...) به دلیل همکاری و پشتیبانی نیروهای مسلح خود نمیتوانند بیطرف و بیگناه باشند، بلکه به نوعی آنها نیز طرف مخاصمه محسوب میشوند.
- حزب الله پس از اخطار به ساکنان شهرکهای صهیونیست نشین مبنی بر ترک سرزمینهای اشغالی اقدام به مقابله به مثل و حملات موشکی نمود.
بنابر این، فرق اساسی بین حزب الله و اسرائیل در خصوص موشک باران شهرها، علاوه بر تفاوت ماهیت این دو با هم، این است که اسرائیل متجاوز و آغازگر آن بوده است؛ اما حزب الله برای دفاع مجبور شد به آن اقدام کند.
قبل از آغاز به پاسخ، مناسب است دربارهی جنبش صهیونیزم، تقسیم صهیونیزم به مذهبی و سیاسی، و طرز تفکر صهیونیزم سیاسی به اختصار مطالبی را بیان کنیم:
پیدایش جنبش صهیونیزم
در اویل دههی شصت قرن نوزدهم، بعضی از متفکران یهود برای فعالیت در راه بازگشت به فلسطین و عمران آن، دعوت خود را آغاز کردند. نخستین آنها «هیرش کالیشر» خاخام یا عالم یهودی بود که این دعوت را در کتاب در جستوجوی صهیون در سال 1861م. آغاز کرد. چند تن دیگر از یهودیان متفکر نیز آثاری در این زمینه به رشتهی تحریر آورده و زمینهی مهاجرت هر چه بیشتر یهودیان و تشکیل دولت صهیونیستی را در اذهان آماده کردند.
صهیونیزم مذهبی و صهیونیزم سیاسی
در میان متفکران یهودی، دو گونه اندیشه و طرز فکر را میتوان مشاهده کرد. برخی از آنها روحیهی مذهبی داشتند و بیشتر جنبهی عرفان یهودی را مطرح میکردند. براساس این اصل در هنگام ظهور قائم در آخر الزمان، سلطنت خداوند که تمام اقوام و قبایل زمین، با او میثاق بستهاند، برای تمام بشریت تحقق خواهد یافت و تمام بشریت، به سوی سرزمینهایی که تورات، سرگذشت ابراهیم و موسی(ع) را به آن مکانها ذکر کرده، روان خواهند شد؛ در دورهای نزدیکتر به زمان - در قرن نوزدهم - هدف «عشاق صهیون»، ایجاد یک کانون روحانی جهت نشر عقاید و فرهنگ یهودی در سرزمین صهیون بود. جالب توجه است صهونیزم مذهبی که فقط در بین گروههای محدودی رایج بود، هرگز به دشمنی با مسلمانان - که خود را به عنوان وابستگان به فرزندان ابراهیم و پیرو دین او تلقی میکردند - برنخاست. این صهیونیزم روحانی، بیگانه و به دور از هر گونه برنامهی سیاسی برای ایجاد یک دولت یا هر نوع سلطهای بر فلسطین بود و هرگز رفتاری دال بر علاقه به درگیری بین جوامع یهودی و مردم عرب - مسلمان یا مسیحی - در پیش نگرفت.
اما صهیونیزم سیاسی با «تئودور هرتزل» زاده شد که دکترین خود را از سال 1882 م. تدارک میدید. او این تئوری را در کتاب خود به نام دولت یهود مدون ساخت و پس از نخستین کنگره صهیونیست جهانی در شهر «بال» سوئیس (1897م.) به کاربرد عملی آن پرداخت. «هرتزل» برخلاف صهیونیستهای مذهبی، به طور کامل به خدا شکاک بود. او که اشتغال خاطرش عمدتا نه مذهبی، بلکه سیاسی بود، مسئلهی صهیونیزم را به شکلی جدیدی مطرح کرد.
طرز تفکر صهیونیزم سیاسی
در مجموع میتوان عناوین اصلی طرز تفکر صهیونیزم سیاسی او را در مطالب ذیل خلاصه کرد:
- یهودیان سراسر دنیا، در هر کشوری که باشند، در مجموع یک قوم را تشکیل میدهند.
- یهودیان، غیر قابل جذب و ادغام در ملتهایی هستند که در بین آنان زندگی میکنند و در آن تحلیل نمیروند. (نژادپرستی)
- یهودیان همه وقت و همه جا تحت آزار و ظلم بودهاند.
راهحلهایی که «تئودرو هرتزل» از عناصر بالا استخراج میکند، نفی و رد ادغام یهودیان در ملتهای دیگر، ایجاد نه تنها یک کانون و مرکز فرهنگی برای اشاعهی ایمان یهودی، بلکه دولتی یهودی است که تمام یهودیان جهان در آن مجتمع شوند.
نکتهی دیگر اینکه، این دولتها باید در یک محل خالی و بیمدعی مستقر شوند؛ این بدان معنا است که نباید به مردم بومی اهمیت داد و آنها را به حساب آورد. در فرمولبندی «هرتزل» به حضور مردم فلسطین، نه در کتاب او و نه در مجالس پایهگذاری نهضت جهانی صهیونیزم هیچگونه اشارهای نشده است. عدم وجود مردم فلسطین از اصول مسلم و اساسی صهیونیزم سیاسی است، و این اصل مسلم ریشه و منشأ تمام جنایات بعدی آن است.
خانم «گلدمایر» در «روزنامه ساندی تایمز» اعلام میکند:
«فلسطینی وجود ندارد؛ اینطور نیست که تصور کنیم که یک خلق فلسطینی در فلسطین وجود داشته که خود را به عنوان یک خلق فلسطینی تلقی میکردهاند و ما آمدهایم آنان را بیرون کرده و کشورشان را گرفتهایم، آنان اصلا وجود ندارند».
«پروفسور بنزیون دینر» که نخستین وزیر آموزش ملی دولت اسرائیل و دوست صمیمی «داوود بن گورین» بنیانگذار دولت اسرائیل بود، در سال 1945م. در مقدمهی کتاب تاریخ هاگاناه از انتشارات سازمان صهیونیزم جهانی مینویسد:
«در کشور ما جا برای کسی به جز یهودیان نیست؛ ما به اعراب خواهیم گفت: بیرون، اگر موافق نباشند یا مقاومت کنند، ما آنان را بیرون خواهیم کرد».
این ادعا در حالی صورت میگیرد که پس از بیست سال فعالیت صهیونیزم سیاسی برای «بازگشت»، بیانیه بالفور در سال (1917م.) به تصویب رسید. عده فراوانی از یهودیان روسیه، لهستان و رومانی در قبل و بعد از این تاریخ گریختند و به سرزمین فلسطین وارد شدند. طبق سرشماری انگلیسیها در 31 دسامبر (1922م.) تعداد 757000 نفر در سرزمین فلسطین ساکن بودند که از این عده 663000 عرب (590000 عرب مسلمان و 73000 عرب مسیحی) و 83000 یهودی بودند؛ به عبارتی 88 درصد عرب و 11 درصد یهودی.
«هرتزل» پس از تلاشهای فراوان، در نهایت توانست حمایت رسمی انگلستان را جلب کند؛ این حمایت در قالب «اعلامیه بالفور» که در دوم نوامبر 1917م. به شکل نامهای از «بالفور» وزیر خارجه انگلستان به «لرد روچیلد» ثروتمند یهودی انگلیس صادر شد، تبلور یافت. در «اعلامیه بالفور» آشکارا آمده است:
«دولت شاهنشاهی انگلستان، نظر لطف مخصوصی به تشکیل وطن ملی یهود در فلسطین دارد و در آیندهای نزدیک، نهایت سعی و کوشش در راه رسیدن به این هدف و تسهیل وسایل آن مبذول خواهد شد».
صهیونیزم سیاسی و سوء استفاده از تورات
صهیونیستها جهت همراهسازی همهی یهودیان با اهداف و سیاستهای خویش، در پروتکلها و مکالمات خود عموما از واژهی یهود بهره میگیرند و سنگ ملت یهود را بر سینه میزنند و چنین القا میکنند که منافع ملت یهود را دنبال میکنند؛ در حالی که جنبش صهیونیزم، جنبشی سیاسی و فرزند استعمار انگلیس و آمریکا است؛ هر چند مبانی فکری نژادپرستانه خود را از کتابهای تحریف شده یهود گرفتهاند.
خانم «گلدمایر» و «بگین» میگویند:
«این زمین به ما وعده داده شده بود و ما بر آن حق داریم».
«موشه دایان» نیز میگوید:
«اگر بر تورات مسلطیم، اگر خود را قوم تورات میدانیم، بایستی بر سرزمین توراتی نیز مسلط شویم. سرزمینهای قضات و ریشسفیدان، بیت المقدس، حبرون، اریحا و باز هم جاهای دیگر».
آنان پیوسته یک ادعای ارضی و یک «حق الاهی» مالکیت بر فلسطین را ادعا میکنند. آنان میگویند همه چیز بر ما مجاز میشود. وقتی «قوم برگزیده» خداوند و عامل مطلق باشیم، بر این اساس شکنجه و بدرفتاری، تروریسم، تهدید ارعاب و دستگیریها، نقل و انتقال اجباری و تبعید دسته جمعی، انهدام اموال و مصادره آنها و قتلهای دسته جمعی را برای خود محفوظ میدارند. بارزترین نمونه، همانا کشتار «دیریاسین» است. در نهم آوریل 1948م. با روش خاص نازیها در «اورا دور»، 254 نفر سکنه این دهکده (مردها، زنها، کودکان و سالمندان) به دست گروه مسلح «ایرگون» به ریاست «مناخم بگین» کشته شدند.
این مفهوم و وعدهها و حربههای تحقق آن، مثل واژهی «قوم برگزیده» و «اسرائیل بزرگ، از نیل تا فرات»، اساس ایدئولوژیک صهیونیزم سیاسی را تشکیل میدهد. استعمارگران همهی زمانها و همهی اقوام، همواره برای ضمیمه سازیها، غصب، تصرفات و سلطهگریهای خود، توجیهی تراشیدهاند. معمولا بهانهی آنان یک «برتری فرهنگی» بوده است که به مهاجم و غاصب، به اصطلاح «یک مأموریت تمدنبخش از طرف نژاد خود برای دیگران» را اعطا میکرده است و بهانهی مذهبی، پوششی برای سلطهی یک گروه اجتماعی بر دیگری بوده است.
اندیشهی «قوم برگزیده» از نظر تاریخی و سیاسی جنایت آفرین است؛ چه همواره تهاجمات، توسعهطلبیها و سلطهگریها را مقدس وانموده کرده است. اندیشهی قوم برگزیده از نظر مذهبی غیر قابل تحمل است؛ چه هر جا که برگزیدگان باشند، «طرد شدگان» نیز هستند.[1]
پس از بیان این مقدمه و شناخت ماهیت صهیونیزم در پاسخ باید چند نکته را توجه داشت:
- بیگمان از نظر اسلام در حالتهای عادی و در جنگهای معمولی، کشتن افراد بیگناه، زن، بچه و افراد سالمند، بلکه هر گونه عمل غیر انسانى؛ مانند کشتن حیوانات و تخریب منابع طبیعی و کشاورزی و ... بلکه آغاز جنگ جایز نیست. علی(ع) میفرماید: «با دشمن جنگ را آغاز نکنید تا آنها شروع کنند؛ زیرا سپاس خداوندی را که حجت با شما است، و آغازگر جنگ نبودن تا آنکه دشمن به جنگ روی آورد حجت دیگر بر حقانیت شما خواهد بود، اگر به اذن خدا شکست خوردند و گریختند آنکس را که پشت کرده مکشید، و آنکه را که نمیتواند دفاع کند آسیب نرسانید، و مجروحان را نکشید، زنان را با آزار تحریک نکنید... ».[2]
پیامبر اکرم(ص) هر وقت عدهای را برای جنگ میفرستاد میفرمود: «خیانت و نیرنگ ننمایید، بدن کشتهها را قطعه قطعه و مثله نکنید، پیران، بچهها و زنان را نکشید و درختان را قطع نکنید».[3]
- از نظر فقه، دفاع از کیان و جامعهی اسلامی، با تمام قدرت و امکانات و ابزار و به هر وسیلهای که امکان دارد، واجب است،[4] حتی اگر کفار عدهای از مسلمانان را اسیر کنند و سپر خودشان دهند. در اینجا همهی فقهاء میگویند اگر دفاع از اسلام و جامعهی اسلامی منوط به کشتن مسلمانان اسیر باشد و راه دیگری وجود نداشته باشد، کشتن آنها جایز، بلکه واجب است.[5] اگرچه آنها نیز در نزد خداوند مأجور خواهند بود، پس اگر در جایی مسلمانان سپر انسانی قرار گیرند کشتن آنها جایز است، در مورد غیر مسلمان حکم روشن خواهد بود.
حملات موشکی حزب الله جنبهی دفاعی و جلوگیری داشته است و حزب الله زمانی آغاز به حملات موشکی نمود که صدها زن و بچهی خردسال در اثر حملات موشکی و توپخانه و هواپیماهای اسرائیل قطعه قطعه شده بودند، و هدف اسرائیل از این حملات این بود که مردم لبنان را زیر فشار روانی قرار دهد تا دست از مقاومت بردارند و تسلیم شوند؛ در چنین موقعیتی عقل هر انسانی حق دفاع و مقابله به مثل را به آنها میدهد؛ چنانکه قرآن کریم هم میفرماید: «هر کس بر شما تجاوز نموده است شما هم مقابله به مثل نمایید».[6]
- بیشتر ساکنان شهرکهای صهیونیست نشین (مگر کودکان و...) به دلیل همکاری و پشتیبانی نیروهای مسلح خود نمیتوانند بیطرف و بیگناه باشند، بلکه به نوعی آنها نیز طرف مخاصمه محسوب میشوند.
- حزب الله پس از اخطار به ساکنان شهرکهای صهیونیست نشین مبنی بر ترک سرزمینهای اشغالی اقدام به مقابله به مثل و حملات موشکی نموده است.
بنابر این، فرق اساسی بین حزب الله و اسرائیل در خصوص موشکباران شهرها علاوه بر تفاوت ماهیت این دو با هم، این است که اسرائیل متجاوز و آغازگر آن بوده است؛ اما حزب الله برای دفاع مجبور شده به آن اقدام کند.
[1]. ر. ک: سایت موسسه فرهنگی شهید آوینی.
[2]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 373، نامه 14، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[3]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 5، ص 27، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق. ، باب وصیة رسول الله ص و أمیر المؤمنین؛ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا أَرَادَ أَنْ یَبْعَثَ سَرِیَّةً دَعَاهُمْ فَأَجْلَسَهُمْ بَیْنَ یَدَیْهِ ثُمَّ یَقُولُ سِیرُوا بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ لَا تَغُلُّوا وَ لَا تُمَثِّلُوا وَ لَا تَغْدِرُوا وَ لَا تَقْتُلُوا شَیْخاً فَانِیاً وَ لَا صَبِیّاً وَ لَا امْرَأَةً وَ لَا تَقْطَعُوا شَجَراً إِلَّا أَنْ تُضْطَرُّوا إِلَیْهَا وَ أَیُّمَا رَجُلٍ مِنْ أَدْنَى الْمُسْلِمِینَ أَوْ أَفْضَلِهِمْ نَظَرَ إِلَى رَجُلٍ مِنَ الْمُشْرِکِینَ فَهُوَ جَارٌ حَتَّى یَسْمَعَ کَلَامَ اللَّهِ فَإِنْ تَبِعَکُمْ فَأَخُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ إِنْ أَبَى فَأَبْلِغُوهُ مَأْمَنَهُ وَ اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ عَلَیْهِ.
[4]. امام خمینی، توضیح المسائل (محشّی)، گردآورنده، بنیهاشمی خمینی، سید محمدحسین، ج2، ص762، 769، 779و 787، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ هشتم، 1424ق.
[5]. میرزای قمّی، ابو القاسم بن محمد حسن، جامع الشتات فی أجوبة السؤالات، محقق، مصحح، رضوی، مرتضی، ج 1، ص 396، تهران، مؤسسه کیهان، تهران، چاپ اول، 1413ق.
[6]. بقره، 194. «فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم».