لطفا صبرکنید
36273
- اشتراک گذاری
هر چند این واژه ها به ظاهر به معنای ترس، هراس و وحشت است و تفاوتی بین آنها دیده نمی شود، امّا با مراجعه به منابع لغوی و تفسیری قرآن کریم و دقّت در آنها، روشن می شود که تفاوت هایی میان این کلمات وجود دارد. از میان این کلمات فقط کلمات خوف، رهب، فزع و روع به معنای ترس و مراتب آن آمده است، اما کلمات حذر، خشیت، وجل و شفق به معنای ترس نیستند، بلکه به نوعی با ترس در ارتباط اند.
هر چند این واژه ها به ظاهر به معنای ترس، هراس و وحشت است و تفاوتی بین آنها دیده نمی شود، امّا با مراجعه به منابع لغوی و تفسیری قرآن کریم و دقّت در آنها، روشن می شود که تفاوت هایی میان این کلمات وجود دارد که در زیر به صورت کوتاه بیان می شود:
1. «خَوف»: زمانی که انسان با یک ضرری که مشکوک بوده و به جهت نشانه هایی گمان به واقع شدن آن در آینده وجود دارد، روبرو شود، اضطراب پیدا کرده و آرامش خود را از دست می دهد که به این حالت خوف می گویند.[1]
2. «حَذَر»: یعنی پرهیز و دورى کردن از چیز ترسناک و هراس آور.[2] با مراجعه به موارد استعمال این واژه خواهیم دید که به معناى ترس نیست، بلکه به معناى پرهیز و احتیاط از خطر آینده است؛[3] مانند آیۀ «یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُم»؛[4] هر فریاد را بر علیه خود گمان می کنند آنها دشمن اند پس از آنها بپرهیز. پس، با توجّه به آنچه در معنای خوف گفته شد، ارتباط حذر با ترس در پرهیز و دوری از چیزی است که شخص از آن می ترسد.
3. «رَهب»: اگر همان ترسی که در خوف گفته شد، ادامه پیدا کرد و استمرار داشت، به آن رهب گفته می شود. از این رو، به کسی که این حالت خوف را در خود تداوم می بخشد، «راهب» گویند.[5]
4. «فَزَع»: اگر ترس و آثار آن در انسان به طور ناگهانی ایجاد شده و فرد نتواند آن را تحمّل کند، این حالت را فَزَع می نامند[6] که نوعی بی تابی است.[7]
5. «خَشیَت»: مراقبت و نگهداری نفس به همراه خوف و ترس را خشیت نامند.[8] به بیان دیگر؛ خشیت ترسی است که با تعظیم و بزرگداشت چیزى همراه است و بیشتر این حالت از راه علم و آگاهى نسبت به چیزى که از آن خشیت و بیم هست، حاصل مى شود.[9] در برابر خشیت اهمال کاری، غفلت و بی مبالاتی است.[10]
6. «وَجَل»؛ یعنى شعور و درک ترس و خوف.[11] به دیگر سخن؛ وجل، حالت و احساسی است در انسان بر خلاف طُمأنینه و آرامش نفس که قلب انسان به غَلَیان می افتد و آرامش خود را از دست می دهد.[12] هر چند وجل به معنای خوف نیست، اما در مفهوم با هم شبیه اند؛ زیرا هر دو موجب اضطراب می شوند و استفاده از وجل در مورد ترس استعاره است.[13]
7. «رَوع»: ترس سبک و خفیفی است که بر قلب چیره می شود، روع می گویند؛ خواه این که این حالت در اثر فزع و بی تابی باشد و یا این که به جهت شگفتی در جمال و کمال باشد.[14]
8. «شَفق»: معنای این واژه، روشنائى آخر روز است که به هنگام غروب خورشید با تاریکى شب مخلوط مى شود.[15] همچنین به معناى یک نوع توجه و علاقه و عنایتى است که با خوف همراه باشد.[16] چرا که شخص مشفق آن چیزى را که از آن مى ترسد در بیشتر مواقع، او را دوست هم دارد. نکته دیگر این که: هر گاه کلمه «مشفق» به وسیله «مِن» به متعدى شود معناى خوف در آن ظاهرتر است، امّا هر گاه به وسیله «فى» متعدّى گردد، معناى علاقه و عنایت در آن بیشتر خواهد بود.[17]
برخی نیز گفته اند: شفق، به معنای خوف نیست، بلکه امر جامعی است بین رخوت، دقّت و ضعف؛ در مقابل شدّت، غلظت و قوّت. و فرقی نیست که در امور مادّی باشد یا در امور معنوی.[18]
در نتیجه می بینیم که از میان این کلمات فقط کلمات خوف، رهب، فزع و روع به معنای ترس و مراتب آن آمده است، اما کلمات حذر، خشیت، وجل و شفق به معنای ترس نیستند، بلکه به نوعی با ترس در ارتباط اند.
[1]. ر.ک: مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القران الکریم، ج 3، ص 144و 145، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1360ش؛ راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: داودى، صفوان عدنان، ص 303، دارالعلم، الدار الشامیة، دمشق، بیروت، چاپ اول، 1412ق.
[2]. المفردات فی غریب القرآن، ص 223؛ فیومى، احمد بن محمد مقرى، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ج 2، ص 126، منشورات دار الرضی، قم، چاپ اول، بی تا.
[3]. قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، ج 2، ص 113، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ ششم، 1371ش.
[4]. منافقون، 4.
[5]. التحقیق فی کلمات القران الکریم، ج 3، ص 145.
[6]. همان.
[7]. المفردات فی غریب القرآن، ص 635.
[8]. التحقیق فی کلمات القران الکریم، ج 3، ص 64.
[9]. المفردات فی غریب القرآن، ص 283.
[10]. التحقیق فی کلمات القران الکریم، ج 3، ص 64.
[11]. المفردات فی غریب القرآن، ص 855.
[12]. التحقیق فی کلمات القران الکریم، ج 13، ص 42.
[13]. همان، ص 44.
[14]. همان، ج 4، ص 280؛ و ر.ک: فراهیدى، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج 2، ص 242، انتشارات هجرت، قم، چاپ دوم، 1410ق؛ طریحى، فخر الدین، مجمع البحرین، ج 4، ص 340 و 341، کتابفروشى مرتضوى، تهران، چاپ سوم، 1375ش.
[15]. مجمع البحرین، ج 5، ص 192؛ المفردات فی غریب القرآن، ص 458.
[16]. ر.ک: ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 10، ص 180، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، 1414ق؛ المفردات فی غریب القرآن، ص 458.
[17]. المفردات فی غریب القرآن، ص 459.
[18]. التحقیق فی کلمات القران الکریم، ج 6، ص 86.