لطفا صبرکنید
49767
- اشتراک گذاری
عارفان سفر معنوی را دارای چهار مرحله می دانند؛ این مراحل به «اسفار اربعه» معروف است؛ سفر اول: سفر از خلق به سوی حق است؛ به این معنا که سالک در این مرحله باید حجاب های ظلمانی و نورانی بین خود و بین حقیقت ازلی و ابدی را بردارد؛ به بیان دیگر، سالک در اثر ریاضت هایی که به جان می خرد، به تدریج عشق سوزانی در قلب وی به حق تعالی ایجاد می شود و این عشق در شدیدترین مرحله به فنای عارف و وصال او با حق تعالی می انجامد. سفر دوم: سفر از حق به سوی حق و با حق است. در این سفر سالک در صفات خدا سیر می کند؛ تا این که به مقام مشاهده همۀ کمالات خدا (آن مقدار که برای انسان ممکن است) نائل می شود. سفر سوم: سفر از حق به سوی خلق و با حق است. سالک در این مرحله در مراتب افعال حق و در عوالم جبروت، ملکوت و ناسوت سیر می کند؛ یعنی ذات و لوازم این عوالم را مشاهده می کند. سفر چهارم: سفر از خلق به سوی خلق و با حق است. در این سفر سالک اطلاعات کاملی از امور تمام مخلوقات به دست می آورد.
البته، این حکم کلیت ندارد که هر کس خواهان وصال و مشاهده جمال محبوب باشد، باید از راه ریاضت و سلوک در منازل معنوی به این مقصود دست یابد. بلکه برخی از انسان ها به دلیل آمادگی خاص معنوی از همان آغاز قلبشان ظرفیت محبت الاهی را می یابد؛ این گروه که نیاز به پیمودن منازل سیر و سلوک ندارند «مجذوب سالک» خوانده می شوند، و در مقابل آنهایی که باید از راه سیر و سلوک به مقصد برسند« سالک مجذوب» نامیده می شوند.
سفر به معنای حرکت از یک جایگاه و پیمودن مراحل، جهت رسیدن به مقصد است. سفر یا صوری و ظاهری است یا معنوی. سفر صوری و ظاهری همان حرکت از یک مکان مادی به مکان مادی دیگر است. این نوع سفر نیاز به توضیح و تفسیر ندارد. اما سفر معنوی از نظر عارفان مراحلی دارد؛ این مراحل به اسفار اربعه معروف است.
سفر اول: سفر از خلق به سوی حق است. به این معنا که سالک ابتدا باید حجاب های ظلمانی و نورانی بین خود و بین حقیقت ازلی و ابدی را بردارد؛[1] خود را از قیود امکانی و جزئی رها سازد تا به قرب الاهی برسد. وجهۀ اصلی نظر عارف در این مرحله، ساحت قلب خود است که ابتدا باید آن را از اعمال و پندار نامناسب پاک کند، سپس به زیور اعمال و عقاید پسندیده مزین سازد. به بیان دیگر، سالک در اثر ریاضت هایی که به جان می خرد، به تدریج عشق سوزانی در قلب وی به حق تعالی ایجاد می شود و این عشق در شدید ترین مرحله به فنای عارف و وصال او با حق تعالی می انجامد.[2] وقتی سالک فانی در خدا شد، وجود او الاهی و حقانی( شدید الاتصال به خدا و حق) می شود، در این صورت سفر اول به پایان می رسد.[3] اهل معرفت بر این باورند که سفر اول خود دارای منازل و مراحلی است: توضیح این که سالک در سفر اول ابتدا باید از مقام «نفس» خود(یعنی مقام خواسته های طبیعی و حجاب های ظلمانی)[4] دست بر دارد و ترقی کند به مقام «قلب» ( مقام معرفت به امور کلی تفصیلی)[5] برسد؛ از مقام قلب(که حجاب نورانی است) نیز حرکت کند به مقام «روح» (مقام اتحاد با عقل فعال و برخورداری از ملکه بسیط خلاق ادراکات کلی تفصیلی است)[6] برسد؛ از مقام روح (که این نیز حجاب نورانی است) حرکت کند و به مقصد اصلی یعنی مشاهده جمال حضرت حق برسد؛ این مقام که پایان سفر اول و آغاز سفر دوم است آن را مقام «سرّ» می نامند؛ یعنی مقامی که سالک در برابر ذات خدا از خود ذاتی نمی بیند؛ یعنی مقام فنای[7] ذات عارف در ذات خدا.[8]
در این جا برای هرچه روشن تر شدن این موضوع تذکر دو نکته ضروری به نظر می رسد.
1. نکته اول: این که آیا برای رسیدن خدا باید حتما از خلق عبور کرد؟ به عبارت دیگر، آیا سفر اول ضرورت دارد یا نه؟ برخی از اهل معرفت بر این باورند که لزوم عبور از خلق برای رسیدن به حق به لحاظ حال غالب سالکان است، و گرنه ضرورتی ایجاب نکرده است که وصول به حق حتما از راه خلق باشد، به طوری که در آغاز سفر از خود حق به حق رسیدن محال باشد؛ برهانی بر مسئله اقامه نشده است، بلکه برهان بر خلاف آن قائم است؛ یعنی با تأمل در اصل هستی یا اصل واقعیت به وجوب ذاتی و ضرورت ازلی آن می توان پی برد.[9]
به بیان دیگر، این حکم کلیت ندارد که هر کس خواهان وصال و مشاهده جمال محبوب باشد، باید از راه ریاضت و سلوک در منازل معنوی به این مقصود دست یابد. عارفان با مطرح کردن مفهوم «جذبه» در مقابل مفهوم سلوک و ریاضت بر این امر تأکید دارند که برخی از انسان ها به دلیل آمادگی خاص معنوی و «مناسبت ذاتی» از همان آغاز قلبشان ظرفیت محبت الاهی را می یابد. به این گروه «مجذوب سالک» گفته می شود که در مقابل «سالک مجذوب» قرار دادند.[10]
2. نکته دوم این که در مورد تعداد منازل و مراحل در سفر اول، در سخنان اهل معرفت اختلاف نظر به چشم می خورد؛ زیرا برخی معتقدند تمام مسیر سیر و سلوک یک منزل بیش نیست؛ «بر خود قدم نه تا به خدا برسی».[11] چنان که نظریه سه مرحله ای بودن را در بالا اشاره کردیم؛ برخی نیز معتقد به مراحل یا حجاب های هفتگانه هستند که از آن به هفت شهر عشق،[12] یا هفت خان رستم[13] نام می برند؛ بعضی نیز مراحل سیر و سلوک را تا هزار مرحله شمردند.[14] ولی همان گونه که برخی از محققین یاد آور شدند به نظر می رسد این اختلاف، به جهت تفاوت نگاه اجمالی و تفصیلی است.[15]
سفر دوم : سفر از حق به سوی حق و با حق است.[16] در این سفر سالک در صفات و کمالات خدا یکی پس از دیگری سیر می کند تا این که به مقام مشاهده همه کمالات خدا (آن مقدار که برای انسان ممکن است) نائل می شود. در سفر دوم است که عارف به مقام ولایت کامل می رسد؛ در این سفر سالک ابتدا به مقام «خفاء» یعنی مقام فنای صفات و افعال خود -علاوه بر فنای ذات که در سفر اول دست یافته بود- در صفات و افعال خدا دست می یابد؛ سپس به مقام «اخفی» که پایان سفر دوم است می رسد؛ سالک در مقام اخفی به درجه ای می رسد که فانی از هر دو فنای قبلی( فنای در ذات و فنای در صفات و افعال) است.[17]
سفر سوم: سفر از حق به سوی خلق است با حق. سالک در این مرحله در مراتب افعال حق و در عوالم جبروت، ملکوت و ناسوت سیر می کند؛ یعنی ذات و لوازم این عوالم را مشاهده می کند. در این سفر مقام «محو»( مقام فنای در توحید افعالى است)[18] از سالک زدوده می شود، و به مقام «صحو »[19] تام می رسد؛ و باقی به بقاء الله می گردد. در پایان سفر سوم عارف به مقامی از نبوت می رسد؛ البته نه نبوت تشریع؛ زیرا او در تشریع تابع نبی مطلق است، بلکه منظور از نبوت در این جا خبر دادن از ذات و صفات و افعال خدا است.[20]
سفر چهارم: سفر از خلق به سوی خلق است با حق. در این سفر سالک اطلاعات کاملی از امور تمام مخلوقات به دست می آورد: مشاهده خلایق، آثار و لوازم آنها، علم به مضار و منافع آنها در آینده دور و نزدیک(دنیا و آخرت)، آگاهی از اصل رجوع خلایق به خدا، چگونگی رجوع، اسباب رسیدن به خدا، موانع آن و خلاصه هر آنچه مربوط به سعادت یا بدبختی مخلوقات به ویژه انسان است، آگاه می شود. [21]
در پایان توجه به دو نکته لازم است؛ نکته اول این که هر چند این اسفار به صورت جداگانه مطرح می شوند، ولی در واقع و حقیقت جدای از یکدیگر نیستند؛ به این معنا که شخصی که در مرحله اول به وصال حضرت حق رسید به گونه ای به مراتب دیگر دست یافته است. نکته دوم این که هر یک از این سفرهای چهارگانه نیز دارای مراتب است. بنابر این، اگر عارفان، سفر چهارم را همان نبوت تشریعی می نامند،[22] مقصود مرتبه بالای سفر چهارم است؛ و گر نه هر کس به اندازه تلاش خود می تواند به مرتبه ای از سفر چهارم یعنی دست گیری خلق و هدایت آنها برسد.
[1] ر. ک: صدر المتألهین، محمد، الحکمة المتعالیة، پاورقی الاهی قمشه ای، محمد رضا، ج 1، ص 13، منشورات مصطفوی، قم.
[2] ر ک یزدان پناه، یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، ص 62 و 66، مؤسسه امام خمینی، قم، چاپ اول 1388.
[3] ر. ک: الحکمة المتعالیی، ج 1، ص 14.
[4] ر. ک: حسن زاده آملی، حسن، سرح العیون، ص 569، امیر کبیر، تهران، چاپ اول، 1371؛ حسن زاده آملی، حسن، نامه ها بر نامه ها، ص121و 122، انتشارات قیام، قم، چاپ اول، 1374.
[5] همان.
[6] همان.
[7] نکته قابل توجه این که فنا دارای مراتبی است؛ به همین دلیل هم در پایان سفر اول سالک مقام فنا مطرح می شود و هم در سفر دوم.
[8] ر. ک: الحکمة المتعالیة، ج 1، ص 14.
[9] ر. ک: جوادی آملی، عبدالله، رحیق مختوم، ج 1، ص 85، اسراء قم، چاپ دوم، 1382ش.
[10] ر. ک: مبانی و اصول عرفان نظری، ص 68.
[11] همان، ص 67.
[12] همان؛ ر. ک: الحکمة المتعالیة، ج 1ص 13.
[13] ر. ک: نامه ها بر نامه ها، ص121، 122.
[14] ر. ک: الحکمة المتعالیة، ج 1ص 13.
[15] ر. ک: مبانی و اصول عرفان نظری، ص 67.
[16] قید با حق که در سفر دوم تا چهارم آورده می شود، بیانگر این نکته است که وجود سالک به دلیل حقانی شدن در پایان سفر اول، همراهی و مدد حضرت حق را تا پایان سفر های چهارگانه مشاهده می کند. ر. ک: رحیق مختوم، ج 1، ص 85 ، 86.
[17] ر. ک: الحکمة المتعالیة، ج 1، ص 14.
[18] سرح العیون، ص 569؛ نامه ها بر نامه ها، ص121،122.
[19] اصطلاح عرفانى صحو یعنى هوشیارى، در اصطلاح رجوع باحساس است بعد از غیبت، و اصطلاح صحو بعد المحو و جمع الجمع شهود خلق است قائم بحق؛ یعنى حق را در جمیع موجودات و مخلوقات مشاهده نماید. سجادی، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامى، ج 2، ص 1098، دانشگاه تهران، تهران، چاپ سوم، 1373ش.
[20] ر. ک: الحکمة المتعالیة، ج 1، ص 14.
[21] همان، ص 14، 15.
[22] همان