لطفا صبرکنید
بازدید
53864
53864
آخرین بروزرسانی:
1393/08/28
کد سایت
fa51383
کد بایگانی
63226
نمایه
زندگینامه ابوسفیان
طبقه بندی موضوعی
تاریخ
اصطلاحات
ابو سفیان بن حرب
گروه بندی اصطلاحات
شخصیتها
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
ابوسفیان چه شخصیتی داشت و آیا او در نهایت یک مسلمان واقعی شد؟
پرسش
زندگینامه ابوسفیان را ذکر کنید و بگویید آیا ابوسفیان به بهشت میرود؟
پاسخ اجمالی
ابوسفیان؛ صخر بن حرب بن أمیة ده سال قبل از عام الفیل، به دنیا آمد.
ابوسفیان از بزرگان قریش در دوران جاهلیت بود و بعد از اسلام و قبل از هجرت، دشواریهایی برای پیامبر(ص) و مسلمانان ایجاد کرده و بعد از هجرت نیز با فرماندهی خود، جنگهایی علیه مسلمانان براه انداخت.
بسیاری از آیات قرآن در نکوهش کردار او و پیروانش نازل شده و پیامبر اسلام نیز بارها او را لعنت کرد.
ابوسفیان پس از فتح مکه، مسلمان شد و پیامبر برای اینکه قلب او را بیشتر به اسلام متمایل کند، در قالب «الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُم» به او صد شتر و مقداری نقره داد.
پس از آن بود که ابوسفیان برخلاف گذشته به سپاه مسلمانان پیوسته و به نقلی در جنگ با اهل طائف یک چشم خود را از دست داد.
با اینکه برخی از اهل سنت او را از مسلمانان واقعی و از صحابه پیامبر(ص) به شمار میآورند، اما شیعیان و بسیاری از اندیشمندان اهل سنت، اسلام او را ظاهری دانسته و او را در زمره منافقان قرار میدهند.
نفاق ابوسفیان بعد از اسلام را میتوان از برخی گفتار و کردارش به دست آورد؛ مانند آنجا که میگوید من به بهشت و جهنم اعتقادی ندارم!
عباراتی از پیامبر(ص)، امام علی(ع) و برخی صحابه وجود دارد که بر عدم ایمان واقعی ابوسفیان دلالت دارد.
ابوسفیان از بزرگان قریش در دوران جاهلیت بود و بعد از اسلام و قبل از هجرت، دشواریهایی برای پیامبر(ص) و مسلمانان ایجاد کرده و بعد از هجرت نیز با فرماندهی خود، جنگهایی علیه مسلمانان براه انداخت.
بسیاری از آیات قرآن در نکوهش کردار او و پیروانش نازل شده و پیامبر اسلام نیز بارها او را لعنت کرد.
ابوسفیان پس از فتح مکه، مسلمان شد و پیامبر برای اینکه قلب او را بیشتر به اسلام متمایل کند، در قالب «الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُم» به او صد شتر و مقداری نقره داد.
پس از آن بود که ابوسفیان برخلاف گذشته به سپاه مسلمانان پیوسته و به نقلی در جنگ با اهل طائف یک چشم خود را از دست داد.
با اینکه برخی از اهل سنت او را از مسلمانان واقعی و از صحابه پیامبر(ص) به شمار میآورند، اما شیعیان و بسیاری از اندیشمندان اهل سنت، اسلام او را ظاهری دانسته و او را در زمره منافقان قرار میدهند.
نفاق ابوسفیان بعد از اسلام را میتوان از برخی گفتار و کردارش به دست آورد؛ مانند آنجا که میگوید من به بهشت و جهنم اعتقادی ندارم!
عباراتی از پیامبر(ص)، امام علی(ع) و برخی صحابه وجود دارد که بر عدم ایمان واقعی ابوسفیان دلالت دارد.
پاسخ تفصیلی
صخر بن حرب بن أمیة بن عبد شمس بن عبد مناف،[1] عموماً با کنیه ابوسفیان شناخته میشود. برای او کنیه دیگری به نام ابوحنظله نیز وجود داشت.[2]
او ده سال قبل از عام الفیل، از مادری به نام صفیّة دختر حزن بن بجیر به دنیا آمد.[3]
از ابوسفیان فرزندانی باقی ماند که مانند او، تأثیر منفی بسیاری در تاریخ اسلام داشتهاند.
حنظله، فرزندی از ابوسفیان بود که در جنگ بدر، در سپاه کفار میجنگید و به دست مسلمانان کشته شد.[4]
معاویه معروفترین فرزند ابوسفیان بود که بیست سال به عنوان استاندار بر شام حکومت کرد و در جنگ صفین با امام علی(ع) درگیر شد و بعد از حضرتشان ادعای خلافت کرده و بیست سال بر تمام جامعه اسلامی سلطنت داشت.[5]
یزید، فرزند دیگر ابوسفیان که تا زمان فتح مکه از مشرکان به شمار میآمد، بعد از رحلت پیامبر(ص) به عنوان فرمانده سپاه اسلام در فتح شام برگزیده شد و پس از فتح شام، مدتی بر آنجا حکومت کرده و در همانجا درگذشت.[6]
برخلاف پسران ابوسفیان، دختری از او به نام ام حبیبه وجود داشت[7] که قبل از پدرش مسلمان شده و با پیامبر گرامی اسلام ازدواج کرد.[8]
ابوسفیان قبل از فتح مکه
ابوسفیان از بزرگان قریش در دوران جاهلیت بود که به مانند بسیاری از ساکنان مکه به تجارت میپرداخت و کاروانهایی را به نقاط مختلف تجاری آن زمان به خصوص شام میبرد.[9]
بزرگ قریش در زمان جاهلیت سه نفر بودهاند؛ عتبه، ابوجهل و ابوسفیان.
دو نفر اول در جنگ بدر کشته شدند و پس از این جنگ، ابوسفیان به تنهایی رهبری قریش را برعهده گرفت[10]و عموم دشمنیهایی که پس از بدر علیه مسلمانان شکل گرفت زیر نظر او بود.
اما این بزرگ قریش، به جایی رسید که روزی ابوبکر به دلیل چیزى که درباره او شنیده بود، احضارش کرد و بر سرش فریاد میزد و ابوسفیان به نرمى برخورد میکرد! در همین کشاکش، ابو قحافه آمد و گفت پسرم بر سر چه کسی فریاد میزند؟
گفتند: بر سر ابوسفیان!
ابوقحافه به ابوبکر نزدیک شد و گفت: صدایت را بر ابوسفیانی بلند میکنى که تا دیروز در دوران جاهلیت پیشواى قریش بوده است؟!
ابوبکر و حضار خندیدند و ابوبکر گفت:
پدر جان! خدا به وسیله اسلام کسانى را برترى داده و کسان دیگرى را پایین آورده است.[11]
با اینکه کاروان تجاری ابوسفیان علت به وجود آمدن جنگ بدر بود، اما او رساندن کاروان تجاری را بر جنگ با مسلمانان ترجیح داده اما بعد از شکست مشرکان در این جنگ، مردم مکه را به جهت روحی، آماده جنگ با مسلمانان کرد[12] و گریه و عزاداری بر کشتهشدگان بدر را ممنوع دانست.[13]
دشمنیهای ابوسفیان؛ دشواریهای بسیاری را برای پیامبر(ص) و مسلمانان ایجاد کرد و بسیاری از آیات قرآن در نکوهش کردار او و پیروانش نازل شد.[14]
در برخی روایات آمده است که پیامبر اسلام هفت مرتبه در مناطق مختلف، ابوسفیان را نفرین کرد.[15]
او جنگهایی؛ مانند احد و خندق را به فرماندهی خود علیه مسلمانان به راه انداخت[16]و این دشمنی تا فتح مکه ادامه داشت تا هنگامی که شکست را قطعی دید اسلام آورد و مردم مکه را به تسلیم در مقابل سپاه اسلام ترغیب کرد و پیامبر(ص) نیز خانه او را محل امنی برای مکیان اعلام داشت.[17]
ابوسفیان پس از فتح مکه
ابوسفیان پس از فتح مکه، مسلمان شد و پیامبر برای اینکه قلب او را بیشتر به سمت اسلام متمایل کند - در قالب «الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُم»[18] - به او و هر یک از دو فرزندش، صد شتر و مقداری نقره داد[19] و به همین دلیل مورد اعتراض برخی صحابه قرار گرفت.[20]
بعد از آن بود که او در شمار سپاه اسلام درآمده و بر اساس برخی نقلها در جنگ با اهل طائف و جنگ یرموک، چشمان خود را از دست داد.[21]
برخی از مورّخان معتقدند که پیامبر(ص) او را والی نجران کرده که تا زمان رحلتشان، او بر نجران حکومت میکرد.[22] البته این خبر مخالفانی هم دارد[23] و به نظر میرسد اگر چنین چیزی واقعیت داشت، بازتاب بیشتری در منابع تاریخی از آن به چشم میخورد.
ایمان ابوسفیان
ابوسفیان پس از اسلام، مانند گذشته دیگر چهره برجستهای نبود؛ زیرا او که علناً تمام تلاشهایش را برای نابودی اسلام کرده بود، نمیتوانست بزرگ مسلمانان گردد و تنها رحمانیت اسلام بود که به او و امثال او اجازه حیات داده و حتی امکانات نسبتاً خوبی در اختیارشان قرار گرفت.
با اینکه برخی نویسندگان اهل سنت او را از مسلمانان واقعی دانسته و در زمره صحابیان به شمار آوردند،[24] اما شیعیان[25] و بسیاری از اندیشمندان اهل سنت،[26] اسلام او را ظاهری دانسته و او را در زمره منافقان قرار میدهند.
این نفاق را میتوان از برخی گفتار و کردارش به دست آورد:
او همان است که گفته: «من به بهشت و جهنم اعتقادی ندارم!»[27]
او بارها میلش را به نابودی اسلام ابراز داشت.[28]
او پس از وفات پیامبر اسلام و جریان سقیفه به امام علی(ع) پیشنهاد خلافت داد، اما به دلیل منافقانه بودن این پیشنهاد با واکنش شدید امام مواجه شد.[29]
پیامبر خدا(ص) در زمان حیاتشان روزی ابوسفیان را دید که بر جلوی الاغی راه میرود که فرزندش معاویه بر روی آن سوار است و فرزندش یزید در پشت آن میآید، پیامبر(ص) فرمود: «خدا لعنت کند، آنکه در جلو میآید، آنکه سوار بر آن است و آنکه در پشت آن قرار دارد».[30]
بعد از بهخلافترسیدن عثمان، ابوسفیان و افرادی از بنیامیه نزد او رفتند. ابوسفیان خطاب به امویان گفت:
اى بنیامیه؛ خلافت را مانند گوى، دست به دست بگردانید، به خدایى که ابوسفیان به او قسم میخورد من پیوسته امید داشتم خلافت به شما رسد و میان فرزندان شما موروثى گردد».[31]
علی(ع) پس از پیامبر(ص) در مورد ابوسفیان میگوید: «ما زلت عدوّا للإسلام و أهله»؛ بیوقفه در دشمنی با اسلام و مسلمانان هستی[32] و همچنین معاویه را منافق فرزند منافق مینامد که اشاره به نفاق این پدر و پسر دارد.[33]
زبیر نیز خطاب به ابوسفیان میگوید: «قاتله الله یأبى إلا نفاقا»؛ خداوند او را بکشد که رویکردی جز نفاق ندارد.[34]
در نهایت نتیجه میگیریم که ابوسفیان، ایمان واقعی در قلب خود نداشته و نمیتوان او را در صراط مستقیم و تابع حق و حقیقت بر شمرد.
وفات ابوسفیان
در نهایت، ابوسفیان در اواخر حکومت عثمان درگذشت.[35]
البته در سال فوت او اختلافاتی وجود دارد و برخی از محققان سال ۳۱ هجری را ذکر کردهاند.[36]
او ده سال قبل از عام الفیل، از مادری به نام صفیّة دختر حزن بن بجیر به دنیا آمد.[3]
از ابوسفیان فرزندانی باقی ماند که مانند او، تأثیر منفی بسیاری در تاریخ اسلام داشتهاند.
حنظله، فرزندی از ابوسفیان بود که در جنگ بدر، در سپاه کفار میجنگید و به دست مسلمانان کشته شد.[4]
معاویه معروفترین فرزند ابوسفیان بود که بیست سال به عنوان استاندار بر شام حکومت کرد و در جنگ صفین با امام علی(ع) درگیر شد و بعد از حضرتشان ادعای خلافت کرده و بیست سال بر تمام جامعه اسلامی سلطنت داشت.[5]
یزید، فرزند دیگر ابوسفیان که تا زمان فتح مکه از مشرکان به شمار میآمد، بعد از رحلت پیامبر(ص) به عنوان فرمانده سپاه اسلام در فتح شام برگزیده شد و پس از فتح شام، مدتی بر آنجا حکومت کرده و در همانجا درگذشت.[6]
برخلاف پسران ابوسفیان، دختری از او به نام ام حبیبه وجود داشت[7] که قبل از پدرش مسلمان شده و با پیامبر گرامی اسلام ازدواج کرد.[8]
ابوسفیان قبل از فتح مکه
ابوسفیان از بزرگان قریش در دوران جاهلیت بود که به مانند بسیاری از ساکنان مکه به تجارت میپرداخت و کاروانهایی را به نقاط مختلف تجاری آن زمان به خصوص شام میبرد.[9]
بزرگ قریش در زمان جاهلیت سه نفر بودهاند؛ عتبه، ابوجهل و ابوسفیان.
دو نفر اول در جنگ بدر کشته شدند و پس از این جنگ، ابوسفیان به تنهایی رهبری قریش را برعهده گرفت[10]و عموم دشمنیهایی که پس از بدر علیه مسلمانان شکل گرفت زیر نظر او بود.
اما این بزرگ قریش، به جایی رسید که روزی ابوبکر به دلیل چیزى که درباره او شنیده بود، احضارش کرد و بر سرش فریاد میزد و ابوسفیان به نرمى برخورد میکرد! در همین کشاکش، ابو قحافه آمد و گفت پسرم بر سر چه کسی فریاد میزند؟
گفتند: بر سر ابوسفیان!
ابوقحافه به ابوبکر نزدیک شد و گفت: صدایت را بر ابوسفیانی بلند میکنى که تا دیروز در دوران جاهلیت پیشواى قریش بوده است؟!
ابوبکر و حضار خندیدند و ابوبکر گفت:
پدر جان! خدا به وسیله اسلام کسانى را برترى داده و کسان دیگرى را پایین آورده است.[11]
با اینکه کاروان تجاری ابوسفیان علت به وجود آمدن جنگ بدر بود، اما او رساندن کاروان تجاری را بر جنگ با مسلمانان ترجیح داده اما بعد از شکست مشرکان در این جنگ، مردم مکه را به جهت روحی، آماده جنگ با مسلمانان کرد[12] و گریه و عزاداری بر کشتهشدگان بدر را ممنوع دانست.[13]
دشمنیهای ابوسفیان؛ دشواریهای بسیاری را برای پیامبر(ص) و مسلمانان ایجاد کرد و بسیاری از آیات قرآن در نکوهش کردار او و پیروانش نازل شد.[14]
در برخی روایات آمده است که پیامبر اسلام هفت مرتبه در مناطق مختلف، ابوسفیان را نفرین کرد.[15]
او جنگهایی؛ مانند احد و خندق را به فرماندهی خود علیه مسلمانان به راه انداخت[16]و این دشمنی تا فتح مکه ادامه داشت تا هنگامی که شکست را قطعی دید اسلام آورد و مردم مکه را به تسلیم در مقابل سپاه اسلام ترغیب کرد و پیامبر(ص) نیز خانه او را محل امنی برای مکیان اعلام داشت.[17]
ابوسفیان پس از فتح مکه
ابوسفیان پس از فتح مکه، مسلمان شد و پیامبر برای اینکه قلب او را بیشتر به سمت اسلام متمایل کند - در قالب «الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُم»[18] - به او و هر یک از دو فرزندش، صد شتر و مقداری نقره داد[19] و به همین دلیل مورد اعتراض برخی صحابه قرار گرفت.[20]
بعد از آن بود که او در شمار سپاه اسلام درآمده و بر اساس برخی نقلها در جنگ با اهل طائف و جنگ یرموک، چشمان خود را از دست داد.[21]
برخی از مورّخان معتقدند که پیامبر(ص) او را والی نجران کرده که تا زمان رحلتشان، او بر نجران حکومت میکرد.[22] البته این خبر مخالفانی هم دارد[23] و به نظر میرسد اگر چنین چیزی واقعیت داشت، بازتاب بیشتری در منابع تاریخی از آن به چشم میخورد.
ایمان ابوسفیان
ابوسفیان پس از اسلام، مانند گذشته دیگر چهره برجستهای نبود؛ زیرا او که علناً تمام تلاشهایش را برای نابودی اسلام کرده بود، نمیتوانست بزرگ مسلمانان گردد و تنها رحمانیت اسلام بود که به او و امثال او اجازه حیات داده و حتی امکانات نسبتاً خوبی در اختیارشان قرار گرفت.
با اینکه برخی نویسندگان اهل سنت او را از مسلمانان واقعی دانسته و در زمره صحابیان به شمار آوردند،[24] اما شیعیان[25] و بسیاری از اندیشمندان اهل سنت،[26] اسلام او را ظاهری دانسته و او را در زمره منافقان قرار میدهند.
این نفاق را میتوان از برخی گفتار و کردارش به دست آورد:
او همان است که گفته: «من به بهشت و جهنم اعتقادی ندارم!»[27]
او بارها میلش را به نابودی اسلام ابراز داشت.[28]
او پس از وفات پیامبر اسلام و جریان سقیفه به امام علی(ع) پیشنهاد خلافت داد، اما به دلیل منافقانه بودن این پیشنهاد با واکنش شدید امام مواجه شد.[29]
پیامبر خدا(ص) در زمان حیاتشان روزی ابوسفیان را دید که بر جلوی الاغی راه میرود که فرزندش معاویه بر روی آن سوار است و فرزندش یزید در پشت آن میآید، پیامبر(ص) فرمود: «خدا لعنت کند، آنکه در جلو میآید، آنکه سوار بر آن است و آنکه در پشت آن قرار دارد».[30]
بعد از بهخلافترسیدن عثمان، ابوسفیان و افرادی از بنیامیه نزد او رفتند. ابوسفیان خطاب به امویان گفت:
اى بنیامیه؛ خلافت را مانند گوى، دست به دست بگردانید، به خدایى که ابوسفیان به او قسم میخورد من پیوسته امید داشتم خلافت به شما رسد و میان فرزندان شما موروثى گردد».[31]
علی(ع) پس از پیامبر(ص) در مورد ابوسفیان میگوید: «ما زلت عدوّا للإسلام و أهله»؛ بیوقفه در دشمنی با اسلام و مسلمانان هستی[32] و همچنین معاویه را منافق فرزند منافق مینامد که اشاره به نفاق این پدر و پسر دارد.[33]
زبیر نیز خطاب به ابوسفیان میگوید: «قاتله الله یأبى إلا نفاقا»؛ خداوند او را بکشد که رویکردی جز نفاق ندارد.[34]
در نهایت نتیجه میگیریم که ابوسفیان، ایمان واقعی در قلب خود نداشته و نمیتوان او را در صراط مستقیم و تابع حق و حقیقت بر شمرد.
وفات ابوسفیان
در نهایت، ابوسفیان در اواخر حکومت عثمان درگذشت.[35]
البته در سال فوت او اختلافاتی وجود دارد و برخی از محققان سال ۳۱ هجری را ذکر کردهاند.[36]
[1]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق، بجاوی، علی محمد، ج 2، ص 714، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412ق.
[2]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، أسد الغابة، ج 2، ص 392، بیروت، دار الفکر، 1409ق.
[3]. همان.
[4]. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج 2، ص 286، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، 1989م.
[5]. ر.ک: 55805؛ زندگینامه معاویه
[6]. الاستیعاب، ج 4، ص 1575- 1576.
[7]. ابن عمرانى، محمد بن على، الإنباء فى تاریخ الخلفاء، تحقیق، سامرائى، قاسم، ص 46، قاهرة، دار الآفاق العربیة، چاپ اول، 1421ق.
[8]. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق، عبد الموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج 3، ص 333، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
[9]. الاستیعاب، ج 4، ص 1677.
[10]. مقریزی، تقی الدین، إمتاع الأسماع، تحقیق، نمیسی، محمد عبد الحمید، ج 1، ص 137، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1420ق.
[11]. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق، داغر، اسعد، ج 2، ص 299، قم، دار الهجرة، چاپ دوم، 1409ق.
[12]. امتاع الأسماع، ج 1، ص 123.
[13]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب، ج 1، ص 111، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق.
[14]. ر.ک: واحدى على بن احمد، اسباب نزول القرآن، تحقیق، کمال بسیونى زغلول، ص 129، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1411ق.
[15]. شیخ صدوق، الخصال، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 397، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1362ش؛ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، محقق، مصحح، خرسان، محمد باقر، ج 1، ص 274، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول، 1403ق.
[16]. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 95، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق؛ مسعودی، على بن حسین، التنبیه و الإشراف، تصحیح، صاوى، عبد الله اسماعیل، ص 211، قاهره، دار الصاوی، بیتا.
[17]. قشیری نیشابوری، مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، محقق، عبد الباقی، محمد فؤاد، ج 3، ص 1405، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بیتا؛ أزدی، سلیمان بن الأشعث، سنن أبی داود، محقق، عبد الحمید، محمد محیی الدین، ج 3، ص 162، بیروت، المکتبة العصریة، بیتا.
[18]. توبه، 60: «... و کسانى که دلشان به دست آورده مىشود ...».
[19]. صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 5، ص 398، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1414ق.
[20]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 2، ص 411، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[21]. الاستیعاب، ج 4، ص 1680؛ الأعلام، ج 3، ص 201.
[22]. الاستیعاب، ج 2، ص 714.
[23]. الإصابة، ج 3، ص 333.
[24]. ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، المنتظم، محقق، عطا، محمد عبد القادر، عطا، مصطفی عبد القادر، ج 5، ص 27، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1412ق.
[25]. ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج 2، ص 563، تحقیق، شیری، علی، بیروت، دار الاضواء، 1411ق.
[26]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 10، ص 57، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق.
[27]. الاستیعاب، ج 4، ص 1679.
[28]. ابن الأثیر، على بن ابى الکرم، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 414، بیروت، دار صادر، دار بیروت، 1385ق.
[29]. شیخ مفید، الفصول المختارة، محقق، مصحح، میر شریفی، علی، ص 248، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.
[30]. تاریخ الطبری، ج 10، ص 58.
[31]. مروج الذهب، ج 2، ص 343؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 5، ص 12، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق.
[32]. حمیری، أبوبکر عبد الرزاق بن همام، المصنف، محقق، اعظمی، حبیب الرحمن، ج 5، ص 450، هند، المجلس العلمی، چاپ دوم، 1403ق.
[33]. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، محقق، مصحح، هارون، عبد السلام محمد، ص 314، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق.
[34]. الاستیعاب، ج 4، ص 1679.
[35]. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 5، ص 108، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بیتا.
[36]. أسد الغابة، ج 2، ص 392.
نظرات