لطفا صبرکنید
بازدید
13116
13116
آخرین بروزرسانی:
1394/09/29
کد سایت
fa66223
کد بایگانی
81229
نمایه
زندگینامه صعصعة بن صوحان
طبقه بندی موضوعی
تاريخ بزرگان|گوناگون
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
صعصعة بن صوحان که بود؟ آیا او از معدود افرادی است که امام علی(ع) را شناخته بود؟
پرسش
صعصعة بن صوحان که بود؟ چرا امام صادق(ع) او را از معدود افرادی میداند که، امام علی(ع) را شناخته است؟
پاسخ اجمالی
«صعصعة بن صوحان بن حجر» از تیره «عبدالقیس» از قبیله «ربیعة» بود که در زمان حضور پیامبر اسلام(ص) مسلمان شد، ولی آنحضرت را ندید. او از شیعیان نزدیک امام علی(ع) بود که در پیش حضرتشان جایگاهی ویژه داشت. نقل است که امام صادق(ع) در توصیف ایشان فرمود: «کسی با امام علی(ع) نبود که ایشان را آنگونه که شایستهاش است بشناسد، مگر صعصعه و اصحابش».
او چون سخنوری زبردست بود، بارها در حضور امام على(ع) و به فرمان ایشان، براى مردم به نیکویى سخنرانی کرد. پس از امام على(ع) نیز همواره، فضائل و برتریهاى ایشان را شجاعانه، حتى در حضور معاویه، با کلامى رسا و گویا، بیان میکرد.
او چون سخنوری زبردست بود، بارها در حضور امام على(ع) و به فرمان ایشان، براى مردم به نیکویى سخنرانی کرد. پس از امام على(ع) نیز همواره، فضائل و برتریهاى ایشان را شجاعانه، حتى در حضور معاویه، با کلامى رسا و گویا، بیان میکرد.
پاسخ تفصیلی
«صَعصَعة بن صُوحان بن حجر» از تیره «عبدالقیس» از قبیله «ربیعه» بود[1] که در اطراف «قطیف» متولد شد[2] و به «صعصعة بن صوحان العبدی» نیز شهرت داشت.[3]
صعصعه در دوران پیامبر اسلام(ص) به حضرتشان ایمان آورد، ولی آنحضرت را ندید.[4]
از برجستهترین ویژگیهای صعصعه، خطیب بودن و فصاحت و بلاغت او بود،[5] تا جایی که امام علی(ع) او را با تعبیر «هذا الْخَطیبُ الشَّحْشَح»[6] (این سخنران زبردستِ ماهر)، مورد ستایش قرار داد.[7]
گزارشهای اندکی از زندگی صعصعه در دوران پیامبر(ص) و دو خلیفه اول، وجود دارد. او در زمان خلافت عمر، جوان بود. ابوموسی اشعری، اموال بسیاری را برای خلیفه فرستاد و او پیرامون این اموال از مسلمانان مشورت خواست. صعصعه بلند شد و گفت: در مواردی که در قرآن حکمی وجود ندارد، از مسلمانان مشورت بخواه ولی در مواردی که در قرآن حکم آن گفته شد، به حکم قرآن عمل کن. عمر گفت: راست گفتی. تو از من هستی و من از تو هستم. سپس اموال را در میان مسلمانان تقسیم کرد.[8]
صعصعه و امام علی(ع)
صعصعه از شیعیان و مخلصان امام علی(ع) بود، به گونهای که او را از بزرگترین اصحاب ایشان دانستهاند[9] و حتی امام صادق(ع) در گفتاری رشک برانگیز چنین فرموده است: «کسی با امام علی(ع) نبود که ایشان را آنگونه که شایستهاش است، بشناسد، مگر صعصعه و اصحابش».[10]
البته واضح است که این روایت ناظر به روزها و ماههای پایانی عمر حضرتشان میباشد و نشانگر برتری صعصعه بر افرادی چون مقداد، سلمان، ابوذر، عمار یاسر، مالک اشتر و ... نیست.
زمانی که امام على(ع) تصمیم گرفت تا وصیتنامهاى را براى فرزندان، پیروان و آیندگان بنویسد، براى این منظور، چهار شخص از بزرگان را به عنوان شاهد بر وصیت خویش برگزید که یکى از آنها، صعصعة بن صوحان بود.[11]
صعصعه در گفتاری ماندگار، امام علی(ع) را چنین مورد خطاب قرار داد: «اى امیر مؤمنان! به خدا سوگند! تو خلافت را زینت بخشیدى و خلافت، زینت تو نشد! تو مقام خلافت را ارزشمند کردی و آنمقام بر ارزش تو نیفزود! و نیاز خلافت به تو، بیشتر از نیازت به آن است».[12]
صعصعه در جنگ جمل، پس از شهادت دو برادرش زید و سیحان - که از پرچمداران سپاه امام علی(ع) بودند- پرچم آنان را به دوش گرفت و تا پایان جنگ، افتخار پرچمدارى سپاه امام(ع) را از آن خود کرد.[13] در جنگ صفین نیز حضور داشت و امام علی(ع) او را فرمانده قبیله بنیعبدالقیس کرد.[14]
با شکلگیری مشکل خوارج؛ امام على(ع) صعصعة بن صوحان را به سوى خوارج فرستاد تا با آنها صحبت کند. صعصعه پیش آنها رفت و آنها به او چنین گفتند: آیا اگر على با ما و در جایگاه ما بود، تو با او بودى؟ صعصعه گفت: آرى. گفتند: پس تو در دینت دنبالهرو على هستى. بازگرد که دینى ندارى. صعصعه گفت: واى بر شما! آیا از کسى دنبالهروى نکنم که به نیکویى از خدا دنبالهروى میکند و همواره و صادقانه، در پى فرمان خدا است؟ آیا پیامبر خدا، هنگامى که جنگ شدّت میگرفت، او را پیش نمیفرستاد تا جنگ زیر پایش لگدمال و آتش آنرا با شمشیرش، خاموش کند. او در راه خدا چنان افتاده بود که پیامبر خدا و مسلمانان از طریق او پیش میرفتند؟ پس کجا میچرخید، کجا میروید، به چه کسی رغبت میورزید و از چه کسی باز میمانید؟...».[15]
روزی امام علی(ع) به عیادت صعصعه آمد و به او فرمود: «مبادا این عیادت را مایه فخرفروشى سازى». صعصعه در پاسخ، گفت: نه، اى امیر مؤمنان! بلکه آنرا منتى از جانب خدا بر خود میدانم که اهل بیت و پسرعموى پیامبر خدا، به عیادتم آمده است.[16]
صعصعه به جهت سخنوری و قدرت در گفتار، بارها در حضور امام على(ع) و به فرمان ایشان، براى مردم به نیکویى سخن گفت. پس از امام على(ع) نیز همواره، فضائل و برتریهاى ایشان را شجاعانه، حتى در حضور معاویه - بزرگترین دشمن امام على(ع)- با کلامى رسا و گویا، بیان کرد.[17] وی حتی زمانی که برای ابراز مخالفت با امیرالمؤمنین(ع) تحت فشار قرار میگرفت، با زیرکی تمام صحنه را برمیگرداند:
پس از آنکه امام حسن(ع) صلح را پذیرفت، معاویه وارد کوفه شد و صعصعه نیز در آنجا حضور یافت. معاویه به او گفت: به خدا سوگند! ناراحت نمیشوم که در امان من قرار گیری. صعصعه گفت: آنگاه اگر به این نام خوانده شوم، شرمنده خواهم بود! معاویه از او خواست که بالای منبر رفته و امام علی(ع) را لعنت کند! صعصعه بالای منبر رفته و پس از حمد و ثنای خداوند چنین گفت: از پیش مردی میآیم که شرّش نزدیک است و خیرش دور. او مرا دستور داد تا علی(ع) را لعن کنم. پس او را لعن کنید، که خدا او را لعنت کند».[18] او با این تعبیر دو پهلو هم از دستور معاویه فرار کرد و هم از لعن امام، نجات یافت.
وفات صعصعه
در مورد وفات صعصعه دو قول وجود دارد:
1. مغیرة بن شعبه حاکم بصره و کوفه، به دستور معاویه، صعصعه را به جزیرهای در بحرین تبعید کرد و او نیز در سال 70 هجری در همانجا درگذشت.[19]
2. در زمان خلافت معاویه در کوفه از دنیا رفت.[20]
مسجد صعصعه
امروزه در اطراف مسجد سهله، مسجدی به نام مسجد صعصعه وجود دارد که مورد توجه شیعیان است و گزارشهایی از هزار سال قبل در مورد این مسجد وجود داشته و به نماز در آن سفارش کردهاند.[21] در برخی منابع نیز گزارش شده است که امام زمان(عج) وارد آن مسجد شده؛ در آنجا بعد از اقامه نماز، دعا و سجدهای طولانی انجام داده است.[22]
صعصعه در دوران پیامبر اسلام(ص) به حضرتشان ایمان آورد، ولی آنحضرت را ندید.[4]
از برجستهترین ویژگیهای صعصعه، خطیب بودن و فصاحت و بلاغت او بود،[5] تا جایی که امام علی(ع) او را با تعبیر «هذا الْخَطیبُ الشَّحْشَح»[6] (این سخنران زبردستِ ماهر)، مورد ستایش قرار داد.[7]
گزارشهای اندکی از زندگی صعصعه در دوران پیامبر(ص) و دو خلیفه اول، وجود دارد. او در زمان خلافت عمر، جوان بود. ابوموسی اشعری، اموال بسیاری را برای خلیفه فرستاد و او پیرامون این اموال از مسلمانان مشورت خواست. صعصعه بلند شد و گفت: در مواردی که در قرآن حکمی وجود ندارد، از مسلمانان مشورت بخواه ولی در مواردی که در قرآن حکم آن گفته شد، به حکم قرآن عمل کن. عمر گفت: راست گفتی. تو از من هستی و من از تو هستم. سپس اموال را در میان مسلمانان تقسیم کرد.[8]
صعصعه و امام علی(ع)
صعصعه از شیعیان و مخلصان امام علی(ع) بود، به گونهای که او را از بزرگترین اصحاب ایشان دانستهاند[9] و حتی امام صادق(ع) در گفتاری رشک برانگیز چنین فرموده است: «کسی با امام علی(ع) نبود که ایشان را آنگونه که شایستهاش است، بشناسد، مگر صعصعه و اصحابش».[10]
البته واضح است که این روایت ناظر به روزها و ماههای پایانی عمر حضرتشان میباشد و نشانگر برتری صعصعه بر افرادی چون مقداد، سلمان، ابوذر، عمار یاسر، مالک اشتر و ... نیست.
زمانی که امام على(ع) تصمیم گرفت تا وصیتنامهاى را براى فرزندان، پیروان و آیندگان بنویسد، براى این منظور، چهار شخص از بزرگان را به عنوان شاهد بر وصیت خویش برگزید که یکى از آنها، صعصعة بن صوحان بود.[11]
صعصعه در گفتاری ماندگار، امام علی(ع) را چنین مورد خطاب قرار داد: «اى امیر مؤمنان! به خدا سوگند! تو خلافت را زینت بخشیدى و خلافت، زینت تو نشد! تو مقام خلافت را ارزشمند کردی و آنمقام بر ارزش تو نیفزود! و نیاز خلافت به تو، بیشتر از نیازت به آن است».[12]
صعصعه در جنگ جمل، پس از شهادت دو برادرش زید و سیحان - که از پرچمداران سپاه امام علی(ع) بودند- پرچم آنان را به دوش گرفت و تا پایان جنگ، افتخار پرچمدارى سپاه امام(ع) را از آن خود کرد.[13] در جنگ صفین نیز حضور داشت و امام علی(ع) او را فرمانده قبیله بنیعبدالقیس کرد.[14]
با شکلگیری مشکل خوارج؛ امام على(ع) صعصعة بن صوحان را به سوى خوارج فرستاد تا با آنها صحبت کند. صعصعه پیش آنها رفت و آنها به او چنین گفتند: آیا اگر على با ما و در جایگاه ما بود، تو با او بودى؟ صعصعه گفت: آرى. گفتند: پس تو در دینت دنبالهرو على هستى. بازگرد که دینى ندارى. صعصعه گفت: واى بر شما! آیا از کسى دنبالهروى نکنم که به نیکویى از خدا دنبالهروى میکند و همواره و صادقانه، در پى فرمان خدا است؟ آیا پیامبر خدا، هنگامى که جنگ شدّت میگرفت، او را پیش نمیفرستاد تا جنگ زیر پایش لگدمال و آتش آنرا با شمشیرش، خاموش کند. او در راه خدا چنان افتاده بود که پیامبر خدا و مسلمانان از طریق او پیش میرفتند؟ پس کجا میچرخید، کجا میروید، به چه کسی رغبت میورزید و از چه کسی باز میمانید؟...».[15]
روزی امام علی(ع) به عیادت صعصعه آمد و به او فرمود: «مبادا این عیادت را مایه فخرفروشى سازى». صعصعه در پاسخ، گفت: نه، اى امیر مؤمنان! بلکه آنرا منتى از جانب خدا بر خود میدانم که اهل بیت و پسرعموى پیامبر خدا، به عیادتم آمده است.[16]
صعصعه به جهت سخنوری و قدرت در گفتار، بارها در حضور امام على(ع) و به فرمان ایشان، براى مردم به نیکویى سخن گفت. پس از امام على(ع) نیز همواره، فضائل و برتریهاى ایشان را شجاعانه، حتى در حضور معاویه - بزرگترین دشمن امام على(ع)- با کلامى رسا و گویا، بیان کرد.[17] وی حتی زمانی که برای ابراز مخالفت با امیرالمؤمنین(ع) تحت فشار قرار میگرفت، با زیرکی تمام صحنه را برمیگرداند:
پس از آنکه امام حسن(ع) صلح را پذیرفت، معاویه وارد کوفه شد و صعصعه نیز در آنجا حضور یافت. معاویه به او گفت: به خدا سوگند! ناراحت نمیشوم که در امان من قرار گیری. صعصعه گفت: آنگاه اگر به این نام خوانده شوم، شرمنده خواهم بود! معاویه از او خواست که بالای منبر رفته و امام علی(ع) را لعنت کند! صعصعه بالای منبر رفته و پس از حمد و ثنای خداوند چنین گفت: از پیش مردی میآیم که شرّش نزدیک است و خیرش دور. او مرا دستور داد تا علی(ع) را لعن کنم. پس او را لعن کنید، که خدا او را لعنت کند».[18] او با این تعبیر دو پهلو هم از دستور معاویه فرار کرد و هم از لعن امام، نجات یافت.
وفات صعصعه
در مورد وفات صعصعه دو قول وجود دارد:
1. مغیرة بن شعبه حاکم بصره و کوفه، به دستور معاویه، صعصعه را به جزیرهای در بحرین تبعید کرد و او نیز در سال 70 هجری در همانجا درگذشت.[19]
2. در زمان خلافت معاویه در کوفه از دنیا رفت.[20]
مسجد صعصعه
امروزه در اطراف مسجد سهله، مسجدی به نام مسجد صعصعه وجود دارد که مورد توجه شیعیان است و گزارشهایی از هزار سال قبل در مورد این مسجد وجود داشته و به نماز در آن سفارش کردهاند.[21] در برخی منابع نیز گزارش شده است که امام زمان(عج) وارد آن مسجد شده؛ در آنجا بعد از اقامه نماز، دعا و سجدهای طولانی انجام داده است.[22]
[1]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 6، ص 244، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ دوم، 1418ق.
[2]. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج 3، ص 205، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هشتم، 1989م.
[3]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق، بجاوی، علی محمد، ج 2، ص 717، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، 1412ق.
[4]. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق، عبدالموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج 3، ص 373، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
[5]. همان.
[6]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صالح، صبحی، ص 517، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[7]. ابن أبیالحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغة، محقق، مصحح، ابراهیم، محمد ابوالفضل، ج 19، ص 106، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1404ق.
[8]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ج 2، ص 403، بیروت، دارالفکر، 1409ق.
[9]. شیخ مفید، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، محقق، مصحح، میرشریفی، علی، ص 475، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.
[10]. کشى، محمد بن عمر، رجال الکشی(اختیار معرفة الرجال)، محقق، مصحح، رجایى، مهدى، تعلیقه، میر داماد الأسترآبادی، ج 1، ص 285، قم، مؤسسة آل البیت(ع)، چاپ اول، 1363ش.
[11]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 7، ص 51، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[12]. یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 179، بیروت، دار صادر، چاپ اول، بیتا.
[13]. الطبقات الکبرى، ج 6، ص 244.
[14]. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، محقق، مصحح، هارون، عبدالسلام محمد، ص 206، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق.
[15]. شیخ مفید، الاختصاص، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، محرمی زرندی، محمود، ص 121، قم، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، چاپ اول، 1413ق.
[16]. تاریخ الیعقوبى، ج 2، ص 204. این روایت به گونههای دیگری نیز نقل شده: حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد، ص 378، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، 1413ق.
[17]. برای نمونه ر. ک: ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 7، ص 165، بیروت، دارالفکر، 1407ق؛ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون)، تحقیق خلیل شحادة، ج 2، ص 626، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، 1408ق.
[18]. «أنه أمرنی أن ألعن علیا فالعنوه لعنه الله»؛ رجال الکشی، ج 1، ص 285.
[19]. الأعلام، ج 3، ص 205.
[20]. ثقفی، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال، الغارات أو الإستنفار و الغارات، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، ج 2، ص 898، تهران، انجمن آثار ملی، چاپ اول، 1395ق.
[21]. شیخ طوسی، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، ج 2، ص 747، بیروت، مؤسسة فقه الشیعة، چاپ اول، 1411ق.
[22]. ابن مشهدی، محمد بن جعفر، المزار الکبیر، محقق، مصحح، قیومی اصفهانی، جواد، ص 143- 146، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1419ق؛ ابن طاووس، علی بن موسی، اقبال الاعمال، ج 2، ص 645 - 646، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1409ق؛ عاملی(شهید اول)، محمد بن مکی، المزار فی کیفیة زیارات النبی و الأئمة(ع)، ص 264 - 266، قم، مدرسه امام مهدی(عج)، چاپ اول، 1410ق.
نظرات