لطفا صبرکنید
بازدید
6417
6417
آخرین بروزرسانی:
1397/09/08
خلاصه پرسش
مقصود از «ظاهر بودن خدا به صورت جماد و حیوان» در سخن برخی از عارفان چیست؟
پرسش
تحقیقاً آن [ذات الهی] همان است که به صورت خر و حیوان ظاهر شده است!: «إنها [الذات الالهیة] هی الظاهر بصور الحمار والحیوان».(شرح قیصری بر فصوص الحکم، 252). در نسخه دیگر: «إن لکل شیء، جماداً کان أو حیواناً، حیاة وعلماً ونطقاً وإرادة، وغیرها مما یلزم الذات الالهیة، لانها هی الظاهرة بصور الجماد والحیوان».(همان،726).
آیا این حرف در سخنان اهلبیت وجود دارد؟ آیا در کلام شیعی چنین چیزی گفته شده است؟ توجیه این عبارات چیست؟
پاسخ اجمالی
اگر مقصود از این ظهور و بروز، ادعای دیدن خدا در قالب یک حیوان و یا جماد باشد، باید آنرا از شطحیات و اشتباهاتی دانست که قابل دفاع نیست؛ اما اگر مقصود از آن، اول و آخر و ظاهر و باطن بودن خداست که در قرآن کریم نیز بدان تصریح شده است، ادعایی قابل دفاع خواهد بود. برای اطلاع بیشتر به پاسخ تفصیلی رجوع شود.
پاسخ تفصیلی
1. نخست باید گفت؛ تأیید یک مکتب، نظام و یا جریان فکری، لزوماً به معنای صحیح دانستن تمام آنچه از سوی شخص یا اشخاص وابسته به آن مکتب و جریان وجود دارد، نیست. به عنوان نمونه، امام خمینی(ره) درباره یکی از نظریات قونوی(که از مطرحترین افراد در عرفان نظری به شمار میرود) مینویسد: «و متاع وی نزد اهل شهود، کاسد است».[1] این در حالی است که ایشان به بسیاری از نظریات عارفان بویژه شخص قونوی احترام گذارده و آنها را میپذیرند. پس نباید تصور نمود تأیید یا تمجید از یک شخص یا مکتب و نظام فکری، به معنای تأیید تمامی آراء و نظریات ارائه شده از سوی آنان است؛ بلکه در بسیاری از موارد، اختلاف نظرهای جدّی وجود دارد.
این مسئله در خصوص مسائل مرتبط با ذوق انسان(نظیر هنر، اخلاق، عرفان و...) اهمیت بیشتری پیدا مینماید؛ زیرا در اینگونه مسائل نارسایی تعابیر و عدم رعایت شئونات متعارف، سبب سوء برداشت شده و میتواند سبب کج فهمی گردد. این مهمّ در مسائلی که مربوط به خداوند متعال است باید به صورت مضاعفی مدّ نظر قرار گیرد؛ زیرا تکلّم درباره حقیقتی که «لیس کمثله شیء» است، همواره با تنزیل و تأویل همراه بوده و نیازمند احاطه وافی به مباحث مرتبط و نیز ادبیات رسا میباشد.
2. ممکن است برخی تعابیر فنی در فهم عمومی، یک معنایی داشته باشد و در اصطلاح یک علم معنای دیگری داشته باشد. از این رو جوانب مختلف دیدگاهها باید مورد بررسی قرار گیرند؛ زیرا نمیتوان با دیدن یک یا چند مطلب، قضاوت صحیحی نمود. به عنوان مثال اگر کسی فقط به آیه «و ما رمیت اذ رمیت ولکنّ الله رمی»،[2] توجه کند، باید اسلام را متهم به نظریه حلول خداوند در پیامبر اسلام(ص) نماید، در حالیکه دقت در سایر آیات و ادله نقلی معتبر، بطلان این تصور را آشکار میسازد.
3. اما در خصوص عبارت مطرح شده در شرح قیصری بر فصوص باید گفت، اگر مقصود از این عبارت همان چیزی باشد که ظاهر الفاظ رساننده آن هستند، باید آنرا از شطحیات و اشتباهاتی دانست که قابل دفاع نبوده و وجود روایت یا نظریه متکلمین نیز نمیتواند سبب پذیرش چنین ادعایی باشد. اما اگر مقصود از آن معنایی نظیر تعابیر قرآنی و روایی است مانند: « أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»،[3] (خدا در میان شخص و قلب او حایل مىشود) « هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن»،[4] (اوّل و آخر هستى و پیدا و پنهان وجود همه او است)؛ «فِی الْأَشْیَاءِ کُلِّهَا غَیْرُ مُتَمَازِجٍ بِهَا وَ لَا بَائِنٌ مِنْهَا»،[5] (خدا در همهی اشیا است بدون اینکه با آنها ممزوج باشد و بدون اینکه از آنها جدا باشد)؛ «أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الْأَحَدِ الصَّمَدِ الَّذِی مَلَأَ أَرْکَانَ کُلِ شَیْءٍ»،[6] (خدایا تو را به نام احد و صمدت و به تمام نامهایت که تمام ارکان موجودات را پر کرده است میخوانم و درخواست میکنم) و... در اینصورت معنایی کاملاً متمایز از آنچه ظاهر عبارت افاده مینماید خواهد داشت و باید این کلمات را با لحاظ نظام فکریای که این سخنان بر اساس آن مطرح شدهاند، تفسیر و تبیین نمود.
توضیح آنکه بر اساس ادله عقلی و نقلی، همه مخلوقات در ذات و تمامی شئون وجودی خویش وابسته به خداوند متعال بوده و به اصطلاح فلسفی «ربط محض» به شمار میروند. به همین جهت هنگامی که قرآن کریم میفرماید « ْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى»، هیچگاه تصور نمیشود که در اینجا حلول یا تجلّی خداوند در مخلوقات بیان شده است؛ بلکه به روشنی دانسته میشود مقصود این است که هیچ نوع استقلالی برای افراد در افعال و سایر شئون آنها تحقق نیافته و همواره با لحاظ پروردگار و ارتباطی که مخلوقات به خالق خویش دارند، اوصاف و احکام برای آنها ثابت خواهد بود و بدون لحاظ پروردگار، همه چیز هالک و نابود است. در خصوص عبارت قیصری نیز همین منوال جاری است. وی پس از بیان عبارتِ «لانها هی الظاهرة بصور الجماد والحیوان» چنین عنوان داشته است: «العالَم من حیث إنه عالم لیست إلا عین النسب، فإن کلًا من أهله ذاتٌ مع نسبة معیَّنة: و الذات من حیث هی هی عین الحق، و النسب عین العالَم»؛[7] عالَم از آن حیث که عالَم است، چیزی غیر از نسبت و ربط و وابستگی [به خدای متعال] نیست. پس همانا هر یک از اهل عالَم دارای یک ذات و نسبتی معین هستند. ذات فی حدّ نفسه [و بدون لحاظ تعیّنات]، عین حقّ تعالی است و نسبتها عین عالَم هستند.
بر اساس گفته قیصری، هر یک از اشیاء در عالَم دو حیثیت دارند: یکی حیثیت «اصل وجود» و «ذات فی حدّ نفسه» و دیگری «ذات به همراه حدود و تعیّنات». اگر به اشیاء به همراه تعیّنات و محدودیتهایشان نگاه کنیم، در این صورت آنها را چیزی جز موجوداتی وابسته به خالق خود که همواره در ذات خویش معلّق به آن هستند نخواهیم یافت. در این حالت است که نام جماد و حیوان و... را میتوان بر آنها قرار داد؛ چرا که هر تعیّنی غیر از تعیّن دیگر بوده و هر یک دارای حدود خاص خویش میباشند. اما اگر به اشیاء به این عنوان نگاه کنیم که هر یک دارای «اصل وجود» بوده و از حقیقت آن بهرهمند هستند؛ یعنی به این وجودِ محدود که در آنها قرار دارد، به صورت بیتعیّن و بیمحدودیت(یا همان «من حیث هی» در عبارت قیصری) نظر افکنیم، در این حالت هر یک از اشیاءِ محدود عالَم نشانگر حقیقتی بینهایت و بیمحدودیت خواهند بود که در هر یک از این تعیّنات، به گونهای - غیر تامّ- قابل مشاهده است. در این حالت دیگر نمیتوان اسم جماد یا حیوان را بر این حیثیت نهاد؛ چرا که هیچ تعیّنی (چه جمادی و چه حیوانی) در آن وجود نداشته و صرفاً اصل وجود داشتن و محقق بودن را میرساند.
خلاصه آنکه فارغ از صحت و سقم مطلب قیصری، میتوان عنوان نمود مقصود وی از عبارتش این نیست که ذات متعالی خداوند به طور کامل در جماد و حیوان تجلی و ظهور پیدا نموده و اینها آینه تمام نمای ذات پروردگار هستند؛ بلکه مراد وی معنایی کاملاً متفاوت است که با توجه به سایر مباحثی که در کتب خود مطرح نموده، میتوان آنرا دریافت.
این مسئله در خصوص مسائل مرتبط با ذوق انسان(نظیر هنر، اخلاق، عرفان و...) اهمیت بیشتری پیدا مینماید؛ زیرا در اینگونه مسائل نارسایی تعابیر و عدم رعایت شئونات متعارف، سبب سوء برداشت شده و میتواند سبب کج فهمی گردد. این مهمّ در مسائلی که مربوط به خداوند متعال است باید به صورت مضاعفی مدّ نظر قرار گیرد؛ زیرا تکلّم درباره حقیقتی که «لیس کمثله شیء» است، همواره با تنزیل و تأویل همراه بوده و نیازمند احاطه وافی به مباحث مرتبط و نیز ادبیات رسا میباشد.
2. ممکن است برخی تعابیر فنی در فهم عمومی، یک معنایی داشته باشد و در اصطلاح یک علم معنای دیگری داشته باشد. از این رو جوانب مختلف دیدگاهها باید مورد بررسی قرار گیرند؛ زیرا نمیتوان با دیدن یک یا چند مطلب، قضاوت صحیحی نمود. به عنوان مثال اگر کسی فقط به آیه «و ما رمیت اذ رمیت ولکنّ الله رمی»،[2] توجه کند، باید اسلام را متهم به نظریه حلول خداوند در پیامبر اسلام(ص) نماید، در حالیکه دقت در سایر آیات و ادله نقلی معتبر، بطلان این تصور را آشکار میسازد.
3. اما در خصوص عبارت مطرح شده در شرح قیصری بر فصوص باید گفت، اگر مقصود از این عبارت همان چیزی باشد که ظاهر الفاظ رساننده آن هستند، باید آنرا از شطحیات و اشتباهاتی دانست که قابل دفاع نبوده و وجود روایت یا نظریه متکلمین نیز نمیتواند سبب پذیرش چنین ادعایی باشد. اما اگر مقصود از آن معنایی نظیر تعابیر قرآنی و روایی است مانند: « أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»،[3] (خدا در میان شخص و قلب او حایل مىشود) « هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن»،[4] (اوّل و آخر هستى و پیدا و پنهان وجود همه او است)؛ «فِی الْأَشْیَاءِ کُلِّهَا غَیْرُ مُتَمَازِجٍ بِهَا وَ لَا بَائِنٌ مِنْهَا»،[5] (خدا در همهی اشیا است بدون اینکه با آنها ممزوج باشد و بدون اینکه از آنها جدا باشد)؛ «أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الْأَحَدِ الصَّمَدِ الَّذِی مَلَأَ أَرْکَانَ کُلِ شَیْءٍ»،[6] (خدایا تو را به نام احد و صمدت و به تمام نامهایت که تمام ارکان موجودات را پر کرده است میخوانم و درخواست میکنم) و... در اینصورت معنایی کاملاً متمایز از آنچه ظاهر عبارت افاده مینماید خواهد داشت و باید این کلمات را با لحاظ نظام فکریای که این سخنان بر اساس آن مطرح شدهاند، تفسیر و تبیین نمود.
توضیح آنکه بر اساس ادله عقلی و نقلی، همه مخلوقات در ذات و تمامی شئون وجودی خویش وابسته به خداوند متعال بوده و به اصطلاح فلسفی «ربط محض» به شمار میروند. به همین جهت هنگامی که قرآن کریم میفرماید « ْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى»، هیچگاه تصور نمیشود که در اینجا حلول یا تجلّی خداوند در مخلوقات بیان شده است؛ بلکه به روشنی دانسته میشود مقصود این است که هیچ نوع استقلالی برای افراد در افعال و سایر شئون آنها تحقق نیافته و همواره با لحاظ پروردگار و ارتباطی که مخلوقات به خالق خویش دارند، اوصاف و احکام برای آنها ثابت خواهد بود و بدون لحاظ پروردگار، همه چیز هالک و نابود است. در خصوص عبارت قیصری نیز همین منوال جاری است. وی پس از بیان عبارتِ «لانها هی الظاهرة بصور الجماد والحیوان» چنین عنوان داشته است: «العالَم من حیث إنه عالم لیست إلا عین النسب، فإن کلًا من أهله ذاتٌ مع نسبة معیَّنة: و الذات من حیث هی هی عین الحق، و النسب عین العالَم»؛[7] عالَم از آن حیث که عالَم است، چیزی غیر از نسبت و ربط و وابستگی [به خدای متعال] نیست. پس همانا هر یک از اهل عالَم دارای یک ذات و نسبتی معین هستند. ذات فی حدّ نفسه [و بدون لحاظ تعیّنات]، عین حقّ تعالی است و نسبتها عین عالَم هستند.
بر اساس گفته قیصری، هر یک از اشیاء در عالَم دو حیثیت دارند: یکی حیثیت «اصل وجود» و «ذات فی حدّ نفسه» و دیگری «ذات به همراه حدود و تعیّنات». اگر به اشیاء به همراه تعیّنات و محدودیتهایشان نگاه کنیم، در این صورت آنها را چیزی جز موجوداتی وابسته به خالق خود که همواره در ذات خویش معلّق به آن هستند نخواهیم یافت. در این حالت است که نام جماد و حیوان و... را میتوان بر آنها قرار داد؛ چرا که هر تعیّنی غیر از تعیّن دیگر بوده و هر یک دارای حدود خاص خویش میباشند. اما اگر به اشیاء به این عنوان نگاه کنیم که هر یک دارای «اصل وجود» بوده و از حقیقت آن بهرهمند هستند؛ یعنی به این وجودِ محدود که در آنها قرار دارد، به صورت بیتعیّن و بیمحدودیت(یا همان «من حیث هی» در عبارت قیصری) نظر افکنیم، در این حالت هر یک از اشیاءِ محدود عالَم نشانگر حقیقتی بینهایت و بیمحدودیت خواهند بود که در هر یک از این تعیّنات، به گونهای - غیر تامّ- قابل مشاهده است. در این حالت دیگر نمیتوان اسم جماد یا حیوان را بر این حیثیت نهاد؛ چرا که هیچ تعیّنی (چه جمادی و چه حیوانی) در آن وجود نداشته و صرفاً اصل وجود داشتن و محقق بودن را میرساند.
خلاصه آنکه فارغ از صحت و سقم مطلب قیصری، میتوان عنوان نمود مقصود وی از عبارتش این نیست که ذات متعالی خداوند به طور کامل در جماد و حیوان تجلی و ظهور پیدا نموده و اینها آینه تمام نمای ذات پروردگار هستند؛ بلکه مراد وی معنایی کاملاً متفاوت است که با توجه به سایر مباحثی که در کتب خود مطرح نموده، میتوان آنرا دریافت.
[1]. خمینی، روح الله، مصباح الهدایة الی الولایة و الخلافة، ص66، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى(ره)، چاپ ششم، 1386ش.
[2]. انفال، 17.
[3]. همان،24.
[4]. حدید، 3.
[5]. کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، ج1، ص138، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[6]. ابن طاووس، على بن موسى، إقبال الأعمال، ج2، ص612، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ دوم، 1409ق.
[7]. قیصری رومی، محمد داوود، شرح فصوص الحکم، تصحیح، آشتیانی، سید جلال الدین، ص 727، تهران، علمى و فرهنگى، چاپ اول، 1375ش.
نظرات