لطفا صبرکنید
16414
- اشتراک گذاری
در قرآن کریم به حکم محارب تصریح شده است: كيفر آنها كه با خدا و پيامبرش به جنگ برمىخيزند، اقدام به فساد در روى زمين مىكنند، اين است كه اعدام شوند يا به دار آويخته گردند يا دست و پاى آنها به عكس يكديگر بريده شود، يا از سرزمين خود تبعيد گردند.
محارب کسی است که تهدید عمومی به حساب آید و برای همگان ایجاد خطر کند. حال از آن جا که قرآن تصریح به حکم موجود کرده، وجود این حکم به عنوان حکم اولیه این موضوع، قطعی است؛ لذا نمی توان آن را تعطیل کرد.
البته در این جا احتمال دیگری نیز وجود دارد؛ حکومت اسلامی می تواند براساس مصالح و مفاسد، در بعضی شرایط خاص، این حکم را تغییر داده و حکمی دیگر که بدان حکم ثانوی می گویند، بیان دارد. بنابر این این حکم ثابت بوده و باید بدان عمل شود مگر عنوانی دیگر جاری شده و اقتضای حکم ثانویه را دارا باشد که در این صورت حاکم اسلامی برای آن حکمی را در نظر می گیرد.
نخست باید تمییزی که بین دستورات الاهی وجود دارد را تبیین کرده و سپس به بحث مورد نظر بپردازیم.
دستورات در اديان الهى، از دو بخش تشكيل شدهاند: يك بخش عناصر ثابت دينى و بخش ديگر عناصر متغير. آن بخشى از اديان الهى كه عنصر ثابت و جهان شمول، همه جايى و همه زمانى هستند، در واقع ناظر به آن بخش از هويت انسان مىباشد كه همواره ثابت است.
اديان الهى به جنبۀ متحول و متغير آدمى نيز توجه كردهاند و اين جنبه در قالب عناصر متغير تجلى يافته است. مقصود از احكام متغير آن بخشى از عناصر دينى است كه وابسته به شرايط اجتماعى، سياسى و فرهنگى، و به تعبيرى، وابسته به زمان و مكان است.[1]
حال با این توضیح، به سراغ عقوبتی که در اسلام برای محارب تعیین شده، می رویم. در قرآن کریم به حکم محارب تصریح شده است: «كيفر آنها كه با خدا و پيامبرش به جنگ برمىخيزند، و اقدام به فساد در روى زمين مىكنند، (و با تهديد اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله مىبرند،) فقط اين است كه اعدام شوند يا به دار آويخته گردند يا (چهار انگشت از) دست (راست) و پاى (چپ) آنها، به عكس يكديگر، بريده شود و يا از سرزمين خود تبعيد گردند. اين رسوايى آنها در دنياست و در آخرت، مجازات عظيمى دارند».[2]
ذکر نکاتی پیرامون این آیه ضروری است:
1. مراد از محاربه و افساد به طورى كه از ظاهر آيه بر مىآيد اخلال به امنيت عمومى است و شامل آن چاقوكشى نمىشود كه به روى فرد معين چاقو كشيده و او را به تنهايى تهديد كند، چون امنيت عمومى وقتى خلل مىپذيرد كه خوف عمومى و ناامنى جاى امنيت را بگيرد.[3] پس اگر کسی تهدید عمومی به حساب آید و برای همگان خطر ایجاد کند و به روی بسیاری چاقو بکشد و با اسلحه به سرقت های وسیع دست بزند و ...، اینچنین شخصی به جهت از بین بردن امنیت عمومی محارب بوده و باید با او برخورد لازم به عمل آید.
2. در مورد این که عمل به این احکام چگونه است؛ حاکم شرع بین این موارد اختیار دارد و بنابر مصالحی که خود بیابد، یکی از این ها را انتخاب کند یا اینکه ترتیبی خاص در میان اینها وجود دارد و حاکم باید از این ترتیب تبعیت کند، در میان علما اختلاف وجود دارد[4] و روایات مختلفی نیز در این بحث وجود دارد[5] و طرح آن، بحثی فقهی بوده و اینجا مجالی برای بیانش نیست.
در نتیجه، محارب براساس بیانی که در بالا ذکر شد، شخصی است که امنیت جامعه را از بین ببرد. این چنین شخصی مطمئنا آفتی است برای جامعه و حکمی که بر علیه او داده می شود هم باید تنبیهی برای او بوده و هم جنبه بازدارندگی برای دیگران داشته باشد. حال که قرآن تصریح به حکم موجود کرده، لذا نمی توان وجود این حکم را رد کرد. پس وجود حکم اولیه برای این موضوع قطعی است. اما در این جا احتمال دیگری نیز وجود دارد؛ که حکومت اسلامی براساس مصالح و مفاسد، در بعضی شرایط خاص، این حکم را تغییر داده و حکمی دیگر با عنوان ثانوی بیان دارد.
پس این حکم ثابت بوده و باید بدان عمل شود مگر اینکه عنوانی دیگر جاری شده و اقتضای حکم ثانویه را داشته باشد که در این صورت حاکم اسلامی برای آن حکمی را در نظر می گیرد.
[1]. اقتباس از سؤال؛ 3428 (سایت: 4115).
[2]. مائده، 33؛ «إِنَّمَا جَزَ ؤُاْ الَّذِينَ يحُارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فىِ الْأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُم مِّنْ خِلَافٍ أَوْ يُنفَوْاْ مِنَ الْأَرْضِ ذَالِكَ لَهُمْ خِزْىٌ فىِ الدُّنْيَا وَ لَهُمْ فىِ الاَخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيم».
[3]. طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، ج 5، ص 327، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه، قم، چاپ پنجم، 1417 ق.
[4] . برای اطلاعات بیشتر ر.ک: فاضل مقداد جمال الدين مقداد بن عبدالله، كنزالعرفان فى فقه القرآن، ج 2، ص 352، مجمع جهانى تقريب مذاهب اسلامى، چاپ اول، 1419ق.
[5]. العروسى الحويزى، عبد العلى بن جمعة، تفسير نور الثقلين، ج1، ص 621- 624، اسماعيليان، قم، چاپ چهارم، 1415 ق.