لطفا صبرکنید
80463
- اشتراک گذاری
با توجه به آیات و روایات باید گفت قبل از حدوث عالم هیچ چیزی غیر از خدا نبود، بنابراین صفات رحمت و فیض خداوند قبل از خلقت عالم (هرچند قبلیت زمانی در این باب مطرح نیست) مستهلک در ذات الاهی بود و هیچ تمایزی بین این صفات نبود و خدا برای فیض خود هیچ نیازی به غیر و مخلوق نداشت و خود عین رحمت و جمال و عشق بود.
1. حدوث عالم
طبق نظر ادیان الاهی از جمله اسلام، عالم حادث است؛ یعنی نبوده و از عدم به وجود آمده است. بحث بر سر زمانی یا ذاتی بودن حدوث عالم، منافاتی با اصل مورد اتفاق، یعنی حادث بودن ماسوی الله ندارد، بلکه تأکید کننده آن است.
2. خدا قبل از خلق عالم کجا بود
در این مورد روایاتی از معصومین نقل شده است که نشان می دهد سؤال از خدا (از جمله خدا قبل از خلقت) نمی تواند جنبه مکانی یا زمانی داشته باشد:
" رُوِی أَنَّهُ سُئِلَ ع أَینَ کَانَ رَبُّنَا قَبْلَ أَنْ یخْلُقَ سَمَاءً وَ أَرْضاً فَقَالَ ع أَینَ سُؤَالٌ عَنْ مَکَانٍ وَ کَانَ اللَّهُ وَ لَا مَکَانَ "[1]؛ از حضرت علی (ع) سؤال شد: پروردگار ما قبل از این که آسمان و زمین را خلق کند در کجا بود؟ حضرت فرمودند: کجا بودن سؤال از مکان است حال آن که خدا بود و هیچ مکانی نبود؛ یعنی خود مکان امری حادث است و توسط خدا خلق شده، پس خدا بدون این که جایی باشد بود.
3. صفات فیض و رحمت خدا قبل از خلق عالم چگونه بود
اگر زمان و مکان را در مورد خداوند منتفی بدانیم (چون خدا خود ایجاد کننده زمان و مکان است)، سؤال این است که خدا قبل از ایجاد عالم و خلق عالم –هرچند این قبل بودن به معنای زمانی نباشد- چه نسبتی با وجود و فیض داشته و در واقع چگونه بدون این که جایی باشد بوده و چگونه فیض و رحمت او بدون این که آسمان و زمین و مخلوقات آن حادث شده باشند وجود داشته. به پاسخ این سؤال در روایتی از پیامبر (ص) اشاره شده و عرفا در توضیح آن مطالب زیادی بیان کرده اند که اجمالی از آن نقل خواهد شد.
از پیامبر اکرم (ص) سوال شد: پروردگار ما قبل از این که مخلوقات خود را خلق کند در کجا بود؟ حضرت فرمودند: در «عماء» که نه بالای آن چیزی بود و نه پایین آن.[2]
همچنان که گذشت خداوند، به این که: «کجا بوده» نسبت داده نمی شود؛ چون جا و مکان مخلوق خدا است؛ یعنی نبوده و بعد شده است. مگر این که منظور این باشد که خدا قبل از خلق زمین و آسمان، فیاضیتش چگونه و در چه مرتبه ای بوده؛ گوییم در مرتبه عماء.
توضیح این که عرفا، عالم وجود و تجلیات حق را -هرچند خارج از حد و شمارش می دانند- ولی به طور کلی به پنج مرتبه یا پنج حضرت تقسیم کرده اند.
نخستین مرتبه همان مرتبه ای است که در روایت مذکور «عماء» نامیده شده. برای این مقام و مرتبه نام های دیگری نیز اطلاق شده؛ از جمله عالم اطلاق، عالم لاهوت، غیب الغیوب، غیب مطلق و ...؛ همچنانکه در قرآن می فرماید: "وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیبِ لا یعْلَمُها إِلاَّ هُوَ"[3]؛ و کلید خزائن غیب در دست او است، کسى جز او بر آن آگاه نیست.
مراتبی که بعد از این مرتبه نخستین، ذکر شده است به ترتیب عبارت اند از: جبروت، ملکوت، عالم شهادت و مرتبه جامعه که همان حضرت «انسان» است. که مجموعاً حضرات خمس نام گذاری شده اند.
در توضیح مقام «عماء» گوئیم: خداوند در این مقام دارای عزتی تمام و از هر چیزی و از هر نسبتی بی نیاز است و تمامی اسماء و صفات در این مقام، مستهلک و فانی اند. بنابراین هیچ گونه توصیفی هم برای آن امکان پذیر نیست؛ چرا که از هر صفتی منزه است. برای رساندن این معنا می توان به آیات زیر اشاره کرد:
1. "فَإِنَّ اللَّهَ غَنىٌِّ عَنِ الْعَالَمِینَ"؛[4] خداوند از عالمیان بی نیاز است.
2. "سُبْحَانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یصِفُونَ"؛[5] پروردگار تو -که صاحب عزت است- از آنچه که وصف می کنند منزه است.
برخی روایات نیز به این مقام اشاره دارد:
1. «کان الله، و لم یکن معه شیء»؛[6] خدا بود و هیچ چیز با او نبود.
برخی از عرفا با شنیدن این حدیث چنین بیان کردند: هم اکنون نیز همان گونه است که بود. این سخن ضمن تصدیق سخن پیامبر، وجه دیگری از این کلام را شرح می دهد.
2. "(فی الحدیث القدسىّ) کنت کنزا مخفیا، فأحببت أن اعرف، فخلقت الخلق"؛[7] گنجی پنهان بودم و خواستم شناخته شوم پس دست به کار خلقت شدم. (شاهد مثال بخش اول روایت است).
بنابراین با توجه به آیات و روایات باید گفت صفات رحمت و فیض خداوند قبل از خلقت عالم (هرچند قبلیت زمانی در این باب مطرح نیست) مستهلک در ذات الاهی بود و هیچ تمایزی بین این صفات نبود و خدا برای فیض خود هیچ نیازی به غیر و مخلوق نداشت و خود عین رحمت و جمال و عشق بود.
در تعبیرات عرفانی گفته می شود، خدا در ابتدا در سراپرده عزت بود و هیچ غیری با او نبود و در این مقام، عشق و عاشق و معشوق یکی بود. آن گاه خداوند خواست غیری را خلق کند (حدوث عالم) بنابراین درِ خزائنِ غیب را گشود و گنج بر عالم پاشید و اسما و صفات خود را در تجلیات خود آشکار کرد، ظاهر را به باطن بنمود آوازه عاشقی بر آمد، باطن را به ظاهر بیاراست نام معشوقی آشکار شد.[8]
عبدالرحمان جامی در اشعاری عرفانی، هستی عمائی خداوند را این چنین توصیف می نماید:
در آن خلوت که هستی بی نشان بود
به کنج نیستی عالم نهان بود
وجودی بود از نقش دوئی، دور
ز گفتگوی مائی و توئی، دور
وجودی مطلق از قید مظاهر
به نور خویشتن بر خویش ظاهر
دل آرا شاهدی، در حجله غیب
مبرّا دامنش، از تهمت و عیب
نه با آیینه رویش در میانه
نه زلفش را کشیده، دست شانه
صبا از طرّه اش، نگسسته تاری
ندیده چشمش از سرمه، غباری
نوای دلبری با خویش می ساخت
قمار عاشقی با خویش می باخت
تا آنجا که گوید:
برون زد خیمه ز اقلیم تقدّس
تجلّی کرد در آفاق و انفس
به هر آئینه ای بنمود روئی
به هر جا خاست از وی، گفتگوئی[9]
[1] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج1، ص89، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365ش.
[2] "حدثنا عبد الله، حدثنی أبی، ثنا یزید بن هرون، أنا حماد ابن سلمة، عن یعلى بن عطاء، عن وکیع بن حدس، عن عمه أبی رزین، قال: قلت یا رسول الله، أین کان ربنا عز وجل قبل أن یخلق خلقه؟ قال: کان فی عماء، ما تحته هواء وما فوقه هواء، ثم خلق عرشه على الماء"، أحمد حنبل در مسند این را نقل کرد، ج 4، ص 11.
[3] الانعام، 59.
[4] آل عمران، 97.
[5] الصافات، 180.
[6] آملی، سید حیدر، نقد النصوص، ص 67، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، چاپ دوم، 1370 ش.
[7] آملی، سید حیدر، جامع الاسرار، ص 102.
[8] فخر الدین عراقی، لمعات، ص 4.
[9] سبزواری، ملا هادی، اسرار الحکم فی المفتتح و المختتم، کریم فیضی (مصحح و ویراستار)، ص75، قم، مطبوعات دینی، 1383.