لطفا صبرکنید
7890
- اشتراک گذاری
توهین و بیاحترامی نسبت به اسرا و بازماندگان کاروان امام حسین(ع) از سوی یزیدیان امری مسلم است و در منابع معتبر و یا قابل استناد ثبت شده است.[1] برخورد ناجوانمردانه با کاروان اسرای کربلا، در طول سفر و در منازل مختلف متفاوت بود؛[2] مانند سوارکردن بر شتران بیجهاز، آتش زدن خیمهها، غارت اموال،[3] تحقیر در مجلس ابن زیاد و یزید و ... که همهی آنها نشان از بیاحترمی به اهلبیت(ع) و خانوادههای شهدای کربلا است. اما در مورد ضرب و شتم اسرا، به ویژه شخصیتهایی؛ مانند امام سجاد و حضرت زینب(ع) در منابع معتبر اولیه مطلبی دیده نمیشود. البته در کتابهای متأخر در رابطه با کتک خوردن آنحضرات(ع) مطالبی را بدون سند نقل کردهاند؛ مانند:
- فاطمهی صغرا گفت وقتی سپاهیان یزید به خیمهگاه ما حمله کردند، من از ترس اینکه مبادا آنها نزد من بیاید، از طرف راست و چپ خود را به عمهام(ام کلثوم) میرساندم. من در همین حال بودم که ناگاه دیدم آنها به سمت من آمدند. من از آنها فرار کردم؛ اما کعب نیزه آنها در میان کتف من قرار گرفته و من به صورت بر روی زمین افتادم و گوشم پاره شد و گوشواره و مقنعه مرا غارت کردند و خونها همچنان به صورت و سر من فرو میریخت و آفتاب سرم را میگداخت. سپس آنها به سوی خیمهها برگشتند و من همچنان غش کرده بودم. ناگاه دیدم عمهام(زینب یا ام کلثوم) نزد من آمد و در حالی که گریه میکرد گفت برخیز تا برویم. من نمیدانم بر سر دختران و برادر تو چه آمده است. من برخاستم و گفتم: ای عمه! آیا پارچهای هست که من سر خود را از نظر بینندگان به وسیلهی آن بپوشانم؟ فرمود: دختر جان! عمهات مثل تو است! من نگاه کردم و سر او را نیز باز دیدم، پشت او به وسیله ضربه سیاه شده بود.[4]
- وقتی حضرت زینب(س) به پیکر امام حسین(ع) در قتلگاه رسید، در مقام درد دل به آنحضرت(ع) گفت:
«یَابْنَ اُمِّی لَقَدْ کَلَلْتُ عَنِ الْمُدَافِعَةِ لِهَؤُلاَءِ النِّسَاءِ و الاَطْفَالِ وَ هَذَا مَتْنِی قَدْ اُسْوِدَ مِنَ الضَّرْبِ»؛[5]
ای پسر مادرم! از دفاع و نگهداری این کودکان و بانوان در برابر دشمن درمانده شدهام و این بدن من است که بر اثر ضربهی دشمن سیاه شده است.
- برخی از شعرای معاصر نیز اینگونه سرودهاند:
وَتَرَی الْیَتَامی وَ الْمُتُونُ تَسَوَّدَتْ ببسِیَاطِهِمْ اَلَما وَ لاَ مِنْ رَاحِمٍ»؛
و نظاره میکرد یتیمان [آل محمد(ص)] را که پهلوهایشان بر اثر تازیانه، کبود و دردمند گشته و رحم کنندهای وجود ندارد.
«فَاِذَا بَکَتْ ضُرِبَتْ و َتُشْتَمُ اِنْ شَکَتْ مِنْ ضَارِبٍ تَشْکُوا لَهْوَانَ وَ شَاتِمٍ؛
«آنگاه که گریه میکردند، تازیانه میخوردند و هنگام شکایت از ضارب دشنام میشنیدند».[6]
- در مجلسی که عبیدالله برای اسیران کربلا تشکیل داده بود، تهدید و بیاحترامی زیادی نسبت به آنحضرات شده بود.
هنگامی که اسیران را به مجلس پسر زیاد وارد کردند، زینب(س) در حالیکه کهنهترین لباسها بر تن او بود، به صورت ناشناس در یک طرف مجلس قرار گرفت و کنیزان اطرافش را احاطه کردند.
عبیدالله پرسید: این زنی که از برابر ما گذشت و در گوشهای نشست و کنیزان گرد او جمع شدند، کیست؟ زینب(س) پاسخ او را نداد. پسر زیاد بار دیگر همان پرسش را تکرار کرد. یکى از کنیزان، حضرتشان را معرفى کرد و گفت: ایشان یادگار حضرت زهرا(س) دختر رسول خدا(ص) است. عبیدالله با شنیدن این سخن، رو به زینب(س) کرد و گفت: ستایش خدا را که شما را رسوا کرد و از دم تیغ گذراند و دروغ شما را آشکار نمود!
زینب(س) در اینجا طاقت نیاورد و در پاسخ فرمود:
«... الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَکرَمَنَا بِنَبِیهِ مُحَمَّدٍ ص وَ طَهَّرَنَا مِنَ الرِّجْسِ تَطْهِیراً وَ إِنَّمَا یفْتَضِحُ الْفَاسِقُ وَ یکذِبُ الْفَاجِرُ وَ هُوَ غَیرُنَا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ»؛
ستایش خدا را که ما را به برکت پیامبرش محمد(ص) گرامى داشت و از پلیدى پاک و پاکیزه نمود. همانا انسان فاسق رسوا میشود و انسان فاجر دروغ میگوید و چنین ویژگیهایی برازنده ما نیست و ستایش خدا را سزد.
پسر زیاد در ادامه پرسید: ارزیابی تو از رفتار خداوند با خاندانت چیست؟!
زینب(س) فرمود:
«کتَبَ اللَّهُ عَلَیهِمُ الْقَتْلَ فَبَرَزُوا إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَ سَیجْمَعُ اللَّهُ بَینَک وَ بَینَهُمْ فَتُحَاجُّونَ إِلَیهِ وَ تَخْتَصِمُونَ عِنْدَهُ»؛
خداى متعال کشتهشدن را سرنوشتشان قرار داد و آنان روانه آرامگاههای خود شدند و به زودى خداوند تو را با آنان روبرو خواهد کرد و شما و آن شهیدان پرونده خود را نزد خدا برده و دلایل خود بر علیه یکدیگر را مطرح خواهید ساخت.
شنیدن این سخنان بر خلاف انتظار پسر زیاد بود و او گمان نمیکرد که در چنان محفلى با اینگونه سخنان روبرو شود، از اینرو غضبناک و آتش خشمش شعلهور شد. عمرو بن حریث به شفاعت برخاست و اظهار داشت: اى پسر زیاد! زنی این سخنان را بر زبان آورده و زن را نباید در برابر گفتههایش نکوهش کرده و در صدد تنبیه او برآمد!
با این وجود پسر زیاد با زبان زهرآگینش گفت: خداوند با کشتن حسین طغیانگر و خاندان نافرمانت دلم را خنک کرد!
زینب(س) با شنیدن این گفته فریادی کشید و گریه به او مجال نداد. سپس فرمود:
«... لَعَمْرِی لَقَدْ قَتَلْتَ کهْلِی وَ أَبَدْتَ أَهْلِی وَ قَطَعْتَ فَرْعِی وَ اجْتَثَثْتَ أَصْلِی فَإِنْ یشْفِک هَذَا فَقَدِ اشْتَفَیتَ»؛
به جان خودم سوگند! بزرگ مرا شهید کردى و خاندانم را منقرض کردی و شاخهی مرا جدا کرده و ریشهام را از بن برانداختى و اگر چنین رفتاری دلت را خنک میکند، پس (حق با تو است و) دلت خنک شده است!
پسر زیاد (که برای بار دیگر با سخنان درشت و قهرمانانه و در عین حال اندوهآوری روبرو شد، لحن سخنش را عوض کرد و) گفت: این زن سخنپردازی است که بسیار بر سجع و قافیه مسلط بوده و پدر او هم شاعر قافیهپرداز بسیار مسلّطی بود!
زینب(س) در پاسخ فرمود:
«مَا لِلْمَرْأَةِ وَ السَّجَاعَةَ إِنَّ لِی عَنِ السَّجَاعَةِ لَشُغُلًا وَ لَکنَّ صَدْرِی نَفَثَ بِمَا قُلْتُ»؛ زن را با قافیهپردازی چکار؟! من مأموریت دیگرى داشته و فرصت قافیهپردازی را ندارم و آنچه گفتم سوز دلی بود که از سینهام برآمد.[7]
علاوه بر تهدیدی که توسط ابن زیاد صورت گرفت و حضرت زینب(س) وی را تهدید نمود، برخی از نویسندگان معاصر معتقد هستند که عبیدالله قصد داشت خشم و غضب خود را با تازیانه زدن به آنحضرت(س) فرو بنشاند که عمرو بن حریث مانع وی شد.[8]
[1]. اصل آزار و اذیت اسرا و بازماندگان کربلا»، 83271؛ شهادت امام حسین(ع) و غارت اموال خیمهها و زیور آلات و لباس رویین زنان»، 47599.
[2]. سید بن طاوس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 142، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1348ش؛ شیخ مفید، الامالی، ص 321، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.
[3]. ر. ک: شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 112 – 113، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق؛ ابومخنف کوفی، وقعة الطف، ص 256، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ سوم، 1417ق؛ بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الأشراف، ج 3، ص 204- 205، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل ابیطالب(ع)، ج 4، ص 112، قم، علامه، 1379ق؛ ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثیر الأحزان، ص 76، قم، مدرسة الإمام المهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، چاپ سوم، 1406ق.
[4]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 45، ص 61، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق؛ جزائری، نعمت الله، ریاض الابرار فی مناقب الأئمة الأطهار، ج 1، ص 233، بیروت، مؤسسة التاریخ العربی، چاپ اول، 1427ق.
[5]. لبیب بیضون، موسوعة کربلاء، ج 2، ص 258، بیروت، مؤسسة الاعلمی، چاپ اول، 1427ق؛ القزوینی، سید محمد کاظم، زینب الکبری علیها السلام من المهد الی اللحد، قزوینی، سید مصطفی، ج 1، ص 266، بیجا، دار الغدیر، بیتا.
[6]. زینب الکبری علیها السلام من المهد الی اللحد، ج 1، ص 677.
[7]. الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 115؛ ر. ک: «خطبهی حضرت زینب(س) در مجلس عبیدالله بن زیاد»، 118334.
[8]. شبّر، جواد، ادب الطف أو شعراء الحسین (علیه السلام)، ج 1، ص 246، بیروت، دار المرتضی، چاپ اول، 1409ق.