لطفا صبرکنید
6950
سهیل بن عمرو بن عبد شمس بن عبدود، یکی از اشراف و بزرگان «قریش» در جاهلیت[1] و از قبیلهی «بنیعامر بن لوی» بود.[2] کنیهی وی ابویزید،[3] ابازید،[4] و مادرش حبّی دختر قیس بن ضبیس از قبیلهی «خزاعه» بود.[5]
بر اساس گزارشها سهیل مردی خوش چهره و بلند قامت بود.[6]
همسر و فرزندان
برای سهیل فرزندانی به نامهای ابوجندل(عاص[7])،[8] عبدالله،[9] عنبه،[10] عتبه،[11] عمر،[12] عبیدالله،[13] عبدالرحمن،[14] سهله،[15] ام کلثوم[16] و هند[17] گزارش شده است؛ اما برخی معتقدند که وی فرزندی نداشت و اسامی شمرده شده فرزندان سهل بن عمرو هستند.[18]
سهیل قبل از اسلام آوردن
سهیل در سالهای ابتدایی بعد از ظهور اسلام، نه تنها در کنار رسول خدا(ص) نبود، بلکه در مواردی هم روبروی ایشان قرار میگرفت.
- حضرتشان بعد از بازگشت از طائف در غار حراء به زید فرمود: «نزد سهیل بن عمرو برو و پیام مرا به او برسان». وی نزد سهیل رفت و پیام را به او رساند؛ اما سهیل در پاسخ گفت: من نمیتوانم از ایشان حمایت کنم و به او پناه دهم![19]
- سهیل در جنگ بدر در سپاه مشرکان بود[20] و بعد از زخمیشدن[21] توسط مالک بن دخشم به اسارت درآمد؛ اما وی فرار کرد. رسول خدا(ص) فرمان داد که به دنبال او رفته و بعد از یافتنش او را به قتل برسانند؛ اما فردی که وی را مجددا دستگیر کرده بود، دستانش را بست و او را به سمت مدینه برد.[22] سرانجام مکرز بن حفص حاضر شد خود را جای او بگذارد و وی را آزاد کند؛ از اینرو مسلمانان مکرز را نگهداشته و سهیل را رها کردند. سهیل بعد از بازگشت به مکه، چهار هزار درهم فرستاد و مکرز را نیز آزاد کرد.[23] همچنین گزارش شده است که بخشی از هزینههای جنگ بدر توسط سهیل تأمین شده بود.[24]
وی در جنگ أحد نیز شرکت داشت و به این جهت مورد لعن رسول خدا(ص) قرار گرفت.[25] علاوه بر آن، سهیل در جنگ خندق[26] و جنگهای دیگر هم در سپاه مشرکان بود.[27]
- برخی از مسلمانان مانند سعد بن عباده مورد اذیت و آزار وی قرار گرفتند.[28]
- سهیل در صلح حدیبیه نقش مؤثری داشت و از سوی قریش مأمور گفتوگو و نوشتن صلحنامه شد.
به دنبال آن و هنگام تنظیم متن صلحنامه وقتی امام علی(ع) «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» را نگاشت؛ سهیل گفت: من به چنین عبارتی راضی نیستم. پس بنویس: «باسمک اللّهمّ»؛ (به نام تو، بار پروردگارا).[29]
همچنین وقتی رسول خدا(ص) دستور داد تا امام علی(ع) بنویسد: این پیمانی است که محمّد، پیامبر خدا(ص) و سهیل ابن عمرو بر اساس آن صلح میکنند؛ سهیل گفت: من با نامهای که در آن، خود را پیامبر خدا نامیدهای، موافق نیستم؛ چراکه اگر تو را پیامبر خدا میدانستم با تو نمیجنگیدم! و اگر بپذیرم شما پیامبر خدا هستید و من تو را از طواف خانهی خدا باز داشتهام، به تو ستم کردهام. پس بنویس «محمّد پسر عبداللّه» تا موافقت کنم. حضرتشان به امام علی(ع) فرمود: من هم پیامبر خدا هستم و هم پسر عبداللّه! و اگر در این متن بنویسم: «از محمّد بن عبداللّه ...» چیزی از پیامبری من از بین نمیرود. از همینرو مشکلی ندارد که بنویسید: «محمّد بن عبداللّه»![30]
- در سال هفتم هجری و یکسال بعد از صلح حدیبیه، رسول خدا(ص) طبق مفاد قرارداد صلح برای حج به مکه آمد و سه روز در آنجا ماند؛ اما روز چهارم سهیل بن عمرو و حویطب بن عبدالعزی از حضرتشان خواستند تا هرچه زودتر مکه را ترک کند. پیامبر(ص) نیز دستور داد تا مسلمانها مکه را ترک کرده و هیچکس شب را در مکه نماند.[31]
- برخی سهیل را یکی از مصادیق آیه «فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکفْرِ»،[32] و آیهی «الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ»[33] در دو مقطع زمانی متفاوت میدانند.
اسلامآوردن سهیل
وقتی رسول خدا(ص) بعد از فتح مکه وارد این شهر شد، سهیل به خانه خویش رفت و در را بست و فرزندش عبدالله را فرستاد تا از آنحضرت بابت بدیهایی که در حق ایشان کرده بود، امان بگیرد! پیامبر(ص) نیز به او امان داد و به اطرافیان خود فرمود: هر کس سهیل را دید با حالت خشم به او ننگرد، و مشکلی ندارد که او از خانهاش بیرون بیاید، به جان خودم که سهیل دارای عقل و شرف است و کسی مثل او چنان نیست که اسلام را نشناسد و او به خوبی میداند آیینی که تا کنون به آن پایبند بوده، برایش سودی نخواهد داشت. عبدالله نزد پدرش برگشت و سخنان پیامبر(ص) را به اطلاع او رساند.
سهیل نیز گفت: به خدا سوگند رسول خدا(ص) هم در خردسالی و هم در بزرگسالی نیکوکار و بزرگوار بوده و میباشد.[34]
برخی گزارشها حاکی از آن است که سهیل در همان روز فتح مکه اسلام آورد؛[35] ولی بر اساس گزارشهای دیگر، سهیل از شرک خود دست برنداشت؛ اما با این وجود با پیامبر(ص) همراه شد تا در جنگ حنین شرکت کند و تنها بعد از پایان جنگ بود که در منطقه جعرانه اسلام آورد و پیامبر(ص) نیز صد شتر از شترهای غنیمتی را به او بخشید.[36]
گفته میشود روزی رسول خدا(ص) در حال تلاوت آیهی «وَ کذَّبَ بِهِ قَوْمُک وَ هُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَیکمْ بِوَکیلٍ * لِکلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ»[37] بود که سهیل گفت: اگر آنگونه که اکنون این آیه را فهمیدم، در مکه میفهمیدم، در همانجا اسلام میآوردم![38]
سهیل بعد از رحلت پیامبر(ص)
1 . گزارش شده است بعد از وفات پیامبر(ص) او در سقیفه بنیساعده حضور یافت و در انفصال امام علی(ع) از خلافت ظاهری نقش داشت.[39]
- با این وجود پس از وفات پیامبر(ص) برخی از مردم مکه قصد خروج از اسلام و بازگشت به شرک را داشتند؛ اما سهیل مقابل در کعبه ایستاد و مردم را فراخواند و گفت: ای مردم مکه! شما مردمی نباشید که دیرتر از همه اسلام آورده و زودتر از همه مرتد شدند! پیامبر(ص) به من فرمود: همراه من «لا اله الا الله» بگویید تا عربهای دیگر به سوی شما گرایش پیدا کنند و عجمها به شما جزیه دهند. به خدا سوگند گنجهای خسرو و قیصر در راه خدا انفاق و صرف خواهد شد. در همان زمانی که پیامبر(ص) این سخنان را میفرمود، برخی به استهزاء و تکذیب او پرداخته و برخی میپذیرفتند. به خدا سوگند وعدههای پیامبر(ص) عملی خواهد شد. مردم مکه با شنیدن سخنان او آرام گرفته و مرتد نشدند.[40]
- سهیل از رسول خدا(ص) نقل کرد که یک ساعت ایستادگی در راه خدا - جهاد- بهتر از اعمال همه عمر او کنار زن و فرزندش خواهد بود؛ از اینرو خودش تا هنگام مرگ آماده شرکت در نبردها بود و هرگز به مکه برنگشت،[41] بلکه عازم مدینه و سپس شامات شد[42] و در نهایت در سال هیجده هجری در فاجعه طاعون عمواس در همان منطقه از دنیا رفت.[43] البته گزارشی نیز وجود دارد که او در همان منطقه شامات و در نبرد یرموک کشته شد.[44]
این نبرد در سال پانزده هجری میان مسلمانان و امپراتوری روم در حوالی مرز سوریه و اردن فعلی رخ داد.
[1]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق، البجاوی، علی محمد، ج 2، ص 669، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412ق.
[2]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب، ج 1، ص 229، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق.
[3]. الاستیعاب، ج 2، ص 669.
[4]. ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، المعارف، ص 284، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، 1992م.
[5]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق، عطا، محمد عبد القادر، ج 6، ص 9، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1410ق.
[6]. طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 2، ص 367، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق.
[7]. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل أو اجتاز بنواحیها من واردیها و أهلها، محقق، شیری، علی، ج 25، ص 296، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1415ق.
[8]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 8، ص 327، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[9]. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص 112، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ سوم، 1390ق.
[10]. الطبقات الکبری، ج 5، ص 4.
[11]. مصعب بن عبدالله، نسب قریش، مصحح، لوی- پرووانسال، اواریست، ص 204، قاهره، دارالمعارف، چاپ چهارم، 1999م.
[12]. وکیع، محمد بن خلف، أخبار القضاة، لحام، سعید محمد، ج 1، ص 135، بیروت، عالم الکتب، چاپ اول، 1422ق.
[13]. ابنحبان، محمد بن حبان، تاریخ الصحابة الذین روی عنهم الأخبار، محقق، ضناوی، بوران، ج 1، ص 165، بیروت، دار الکتب العلمیة، منشورات محمد علی بیضون، چاپ اول، 1408ق.
[14]. ابو الفرج اصفهانی، علی بن حسین، الأغانی، گردآورنده، مکتب تحقیق دار احیاء التراث العربی، ج 13، ص 28، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1415ق.
[15]. الطبقات الکبری، ج 3، ص 62.
[16]. همان، ج 3، ص 308.
[17]. همان، ج 5، ص 33
[18]. المعارف، ص 284.
[19]. إعلام الوری، ص 54 – 55.
[20]. ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، المنتظم، محقق، عطا، محمد عبد القادر، عطا، مصطفی عبد القادر، ج 4، ص 258، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1412ق.
[21]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 11، ص 9، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق.
[22]. المنتظم، ج 4، ص 258.
[23]. همان.
[24]. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، تحقیق، تدمری، عمر عبد السلام، ج 3، ص 151، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ دوم، 1409ق؛ إعلام الوری، ص 75.
[25]. صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 4، ص 246، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1414ق.
[26]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 2، ص 329، بیروت، دار الفکر، 1409ق.
[27]. همان.
[28]. تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 2، ص 367.
[29]. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، محقق، مصحح، هارون، عبد السلام محمد، ص 509، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق.
[30]. همان، ص 508.
[31]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 21، ص 46، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[32]. توبه، 12؛ بلخی، مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، تحقیق، شحاته، عبدالله محمود، ج 2، ص 159، بیروت، دار إحیاء التراث، چاپ اول، 1423ق.
[33]. توبه، 60؛ تفسیر القمی، ج 1، ص 299.
[34]. واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازی، تحقیق، مارسدن جونس، ج 2، ص 846 – 847، بیروت، مؤسسة الأعلمی، چاپ سوم، 1409ق.
[35]. اسد الغابة، ج 2، ص 328.
[36]. الطبقاتالکبری، ج 6، ص 9.
[37]. انعام، 66 – 67.
[38]. ابن قانع بغدادی، عبد الباقی، معجم الصحابه، محقق، قوتلای، خلیل ابراهیم، ج 5، ص 2010، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1424ق.
[39]. دیلمی، حسن بن محمد، ارشاد القلوب إلی الصواب، ج 2، ص 341، قم، الشریف الرضی، چاپ اول، 1412ق.
[40]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 324، بیروت، دار صادر، 1385ق.
[41]. الطبقات الکبری، ج 6، ص 10
[42]. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق، عبد الموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج 3، ص 177، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
[43]. الطبقات الکبری، ج 6، ص 10.
[44]. الاصابة، ج 3، ص 178.