جستجوی پیشرفته
بازدید
4868
آخرین بروزرسانی: 1400/05/01
خلاصه پرسش
معنای ریشه‌ی «نکس» چیست و به عنوان نمونه، «نُنَکّسه» در آیه‌ی 68 سوره‌ی ‌یس به چه معنا است؟
پرسش
با سلام؛ در سورہ‌ی یاسین آیه‌ی 68 «تنکیس» چیست؟
پاسخ اجمالی

مقتضاى طبیعت در موجودات مادى؛ مثل انسان این است که از آغاز آفرینش ضعیف است و به تدریج رو به رشد و تکامل می‌‏رود، در دوران جنینى هر روز شاهد خلقت تازه و رشد جدیدى است، بعد از تولد نیز مسیر تکاملى خود را در جسم و روح به سرعت ادامه می‌‏دهد، و قوا و استعدادهاى خدادادی که در درون وجودش نهفته شده، یکى پس از دیگرى شکوفا می‌‏شود، دوران جوانى، بعد از آن پختگى فرا می‌‏رسد، و انسان در اوج قله‌ی تکامل جسمى و روحى قرار می‌‏گیرد. این سیر تکاملی تا حد معینى از عمر است و پس از آن رو به افول می‌گذارد تا هنگام مرگش فرا رسد.

قرآن کریم به این حقیقت اشاره می‌کند آن‌جا که می‌فرماید:

«وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلا یَعْقِلُونَ»؛[1] هر کس را طول عمر دهیم، در آفرینش واژگونه‏اش مى‏کنیم، آیا اندیشه نمى‏کنند؟

لغت‌دانان در بیان واژه‌ی «نکس» گفته‌اند: «النَّکْسُ: قَلْبُ الشی‏ءِ عَلَى رَأْسِهِ»؛[2] نکس به معنای واژگون‌ کردن کامل یک چیز است.

«نُنَکِّسه» در آیه‌ی بالا از ماده‌ی «تنکیس» به معناى واژگون ساختن و برگرداندن چیزى است به صورتى که بالایش پایین قرار گیرد و نیرویش مبدل به ضعف گردد، و زیادتش رو به نقصان گذارد. و انسان در روزگار پیرى این‌گونه می‌‏شود؛ یعنی قوتش مبدل به ضعف، علمش مبدل به جهل، و یاد و هوشش مبدل به فراموشی می‌‏گردد.[3] در این آیه تنکیس کنایه از بازگشت کامل انسان به حالات طفولیت است.[4]

انسان حد رشد و نموش به طور معمول تا سن چهل سالگى است، پس از آن حد توقفش تا سن شصت سالگی است، و بعد از آن رو به سرازیری می‌گذارد و قوای جسمانی‌اش رو به تحلیل می‌رود. عقلش کم می‌شود؛ فراموشى پیدا می‌کند؛ قوه‌ی شنوایی و بینایی و ... نقصان پیدا می‌کند؛ بدنش ضعیف می‌شود تا اجلش فرارسد.

البته، این بر حسب اقتضای طبیعت نوع بشر است، و گرنه خداوند قدرت دارد تمام قواى او را حفظ کند، چنان‌که در مورد بعضی از پیامبران و اولیای الهی؛ مانند خضر، الیاس، ادریس، عیسی و امام زمان(ع) این امر را انجام داده است.[5]

گفتنی است که این قانون طبیعت اختصاص به انسان ندارد، بلکه در مورد همه‌ی موجوداتی که از عناصر مادی مختلف تشکیل یافته‌اند و مرکب از اجزا هستند، مانند حیوانات و ... جریان دارد؛ البته هر کدامشان حد و مرز جداگانه‌ای براى رشد و توقف و واژگونی دارند، و آنها نیز این مراحل را طی می‌کنند تا مرگ و نابودی به سراغشان ‌آید.

در نتیجه این قانون در موجودات روحانی که از عناصر مادی تشکیل نیافته‌اند؛ مانند ملائکه، عالم ارواح و عالم انوار، حاکم نیست؛ یعنی نه زیاد رشد پیدا می‌کنند و نه نقصان و ضعف، تا موقعى که براى آنها معین شده است، بلکه الى الابد یکسان هستند.

این آیه‌ی مورد بحث در حقیقت نگاه به مسئله‌ی معاد دارد؛ یعنی خداوند می‌فرماید همین‌گونه که ما انسان و موجودات را از ضعف به قوت و از قوت به ضعف و ناتوانی می‌رسانیم، این قدرت را داریم که از خاک، انسان قوى و رشید خلق کنیم، به همین نحو قدرت داریم بدن خاک‌شده و پوسیده را دو مرتبه برگردانیم و انسان درست کنیم.[6]

گفتنی است که قرآن کریم در آیه‌ی 5 سوره‌ی حج نیز به همین معنا اشاره کرده است:

«وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً»؛ یعنی بعضى از شما آن قدر عمر می‌‏کنند که به بدترین مرحله‌ی زندگى و پیرى می‌‏رسند، آن‌چنان که چیزى از دانسته‌های خود را به خاطر نخواهند داشت، و حتى نزدیک‌ترین افراد خانواده خود را نخواهند شناخت.[7]

جمله‌ی «أَ فَلا یَعْقِلُونَ» در انتهای آیه، هشدار به انسان‌ها است که اگر این قدرت و توانایى که دارید عاریتى نبود، به این آسانى از شما گرفته نمی‏شد. بنابر این، تعقل و اندیشه کنید که قدرت دیگرى برتر از شما است که بر هر چیزی توانا است.

در حقیقت آیه‌ی مورد بحث اشاره به عموم قدرت الهى دارد تا انسان‌ها بدانند که مربى عالم از روى حکمت چنین مقرر کرده است که عالم طبیعى على الدوام در حال به وجود آمدن و از بین رفتن باشد، هیچ چیز در آن به یک حال باقى نخواهد ماند، و همیشه در حال وجود و عدم است. اول از نقص رو به کمال می‌رود، پس از آن وقتى به کمال لایق خود رسید رو به نقص می‌گذارد و حیات و مرگ به دنبال یکدیگر خواهند بود. و بقا و حیات همیشگى در عالم قیامت تحقق می‌پذیرد؛ زیرا که در آن‌جا تغییر و تبدیلى نخواهد بود.

اما عالم روحانیات بر عکس آن است، انسان اگر پس از رشد طبیعى در تقویت قواى روحانى خود بکوشد و بر صراط مستقیم رو به حق آورد و مطیع اوامر او گردد، هر چه بیش می‌رود بر عقل و قوت روحانی‌اش افزوده خواهد شد، اگرچه قواى طبیعى وى ضعیف شده باشد، روح و قلب وى جوان و شاداب می‌گردد. اگر چشم سرش ضعیف شود، چشم دلش روشن‌‏تر خواهد گردید؛ از این‌رو است که در آخر آیه فرمود «أَ فَلا یَعْقِلُونَ». یعنی وقتى این عالم و حال خود را چنین می‌نگرید؛ چرا عقل خویش را به کار نمی‌اندازید تا آن‌که اسرار خلقت را بفهمید که غرض از خلقت شما چیست؟ و چگونه دل بر این زندگانى ناچیز دنیا بسته‌‏اید که هیچ چیز آن قرار و ثباتى نخواهد داشت.[8]

همین معنا از تنکیس در آیات زیر مورد نظر است:

الف) «ثُمَّ نُکِسُوا عَلى‏ رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ یَنْطِقُونَ»؛[9] سپس (در فکر خود) سرنگون شدند (و به عقیده اول بازگشتند و به ابراهیم گفتند) تو خوب مى‏دانى که اینها هیچ‌گاه سخن نمی‌گویند.

«نُکِسُوا عَلى‏ رُؤُسِهِمْ» کنایه و یا استعاره به کنایه است، از این‌که باطل را در جاى حقى که برایشان روشن شده جا دادند، و حق را در جاى باطل، چون خود آنان به حق ظلم کردند، و آن وقت نسبت ظلم به حق را به ابراهیم دادند؛ بنابراین گویا حق در دل‌هایشان بالاى باطل قرار داشت، ولى چون واژگونه فکر می‌کنند گویا سر را پایین، و پاها را بالا گرفتند، قهرا باطل بالا و حق در زیر آن قرار گرفت.[10]

ب) «وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ...»؛[11] و اگر ببینى مجرمان را هنگامى که در پیشگاه پروردگارشان سر به زیر افکنده، می‌گویند: پروردگارا، آنچه وعده کرده بودى دیدیم و شنیدیم ما را بازگردان تا کار شایسته‌‏اى انجام دهیم ما (به قیامت) یقین داریم.

در این‌جا معنای آیه این است که اگر ببینى مجرمان منکر معاد را که چگونه سر به پایین انداخته‌‏اند؛ یعنی چه می‌‏شد که همین مجرمان منکر معاد را می‌‏دیدى، که چگونه نزد پروردگارشان سرها به زیر افکنده و با خوارى و ذلت و پشیمانى می‌گویند: پروردگارا با دو چشم خود دیدیم و با دو گوشمان حق را شنیدیم و تسلیم شدیم، پس ما را برگردان تا عمل صالح هم انجام بدهیم، چون یقین برایمان حاصل شد.

به تعبیر دیگر، ای رسول خدا! تو امروز آنان را می‌بینى که منکر لقاى پروردگارند، اگر فردایشان را ببینى خواهى دید که خوارى و ذلت از هر سو آنها را احاطه‏ کرده و سرها از شرم به زیر افکنده‏‌اند، و به آنچه امروز منکرش هستند اعتراف می‌‏کنند، و درخواست می‌‏نمایند که به دنیا برگردند، ولى هرگز برنخواهند گشت.[12]

بنابر این، چنان‌که ملاحظه می‌شود در این دو آیه «نکسوا» و «ناکسوا» به همان معنای قلب الشیء یعنی واژگونی آمده است.

 

 


[1]. یس، 68.

[2]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، داودی، صفوان عدنان، ص 824، دمشق، بیروت، دارالقلم‏، الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق.

[3]. طباطبائی، سید محمد حسین‏، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 17، ص 108، قم، دفتر انتشارات اسلامی‏، چاپ پنجم‏، 1417ق.

[4]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏18، ص 436، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.

[5]. طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن،ج 11، ص 102، تهران، اسلام، چاپ دوم، 1378ش؛ صادقی تهرانی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج 25، ص 95، تهران، فرهنگ اسلامی، چاپ دوم، 1365ش.

[6]. أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‏11، ص 103.

[7]. تفسیر نمونه، ج‏18، ص 437.

[8]. بانوی اصفهانی، سیده نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج‏11، ص 55- 56، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361ش.

[9]. انبیاء، 65.

[10]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏14، ص 302.

[11]. سجده، 12.

[12]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏16، ص 252- 253.

نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

طبقه بندی موضوعی

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها