لطفا صبرکنید
3990
- اشتراک گذاری
کلمهی «هویت» در واقع به معناى «هُو هُوَیت»، یا «الذى به الشىء هو هو» است. مقصود از آن تشخص و تحقق است؛ یعنى آن چیزى که مناط تشخص و تحقق شیء است.[1]
در عرفان به مقام ذات خداوند یا مقام احدیت خداوند به جهت کمون و مخفی بودن آن، «هویت مطلقه» میگویند.[2]
به نظر میرسد، واژهی «هویت» برگرفته از برخی آیات قرآن کریم است که برای اشاره به مقام ذات خداوند از «هو» استفاده شده است؛ مانند آیهی شریفهی: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ»؛[3] (اوّل و آخر و پیدا و پنهان او است و او به هر چیز دانا است).
همچنین آیهی شریفهی: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد»؛[4] (بگو: او است آن خداى یگانه).
هر چند «هو» در زبان عربی ضمیر است و برای اشاره به مفرد غایب به کار میرود؛ اما بر اساس برخی روایات، اسم خداوند، بلکه اسم اعظم خداوند است. از امام علی(ع) نقل شده است: «در شبی که فردایش جنگ بدر اتفاق افتاد، حضرت خضر را در خواب دیدم و به او گفتم که مرا چیزى تعلیم ده که با آن بر دشمنان نصرت یابم؛ گفت: بگو: یا هو، یا من لا هو الا هو؛ (اى او، اى کسى که اویى نیست مگر او) و چون صبح کردم این خواب را برای رسول خدا(ص) بیان کردم؛ آنحضرت فرمود: یا على اسم اعظم به تو تعلیم شد، و در روز بدر این ذکر بر زبانم جارى بود».[5]
عمار یاسر هنگامى که شنید امام علی(ع) این ذکر را روز صفین به هنگام پیکار میخواند، عرض کرد این کنایات چیست؟ حضرت فرمود :اسم اعظم خدا و ستون توحید است.[6]
از امام باقر(ع) در تفسیر سورهی توحید چنین نقل شده است: «هو» اسمی مکنى و سرپوشیده و اشاره به پنهان است؛ «هاء» تنبیه و توجه دادن به ثبوت و بقاء است؛ «واو» اشاره به غایب بودن از دید چشمها و دور بودن از لمس حواس است؛ چنانکه «هذا» اشاره به حاضر در نزد حواس است.
برخی از مفسران با نگاه عرفانی این حدیث را اینگونه بیان کردند که کفار برای خدایان خود از «هذا» که اشاره به موجود محسوس حاضر است، استفاده میکردند، و به پیامبر(ص) میگفتند: اینها خدایان ما هستند که محسوساند و با چشم دیده میشوند؛ پس تو ای محمد! خداى خود را به ما نشان ده تا او را ببینیم، و در او حیران و سرگردان نباشیم؛ لذا خداى متعال سورهی «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد» را نازل کرد؛ پس «هاء» تثبیت و تأکید بر ثبوت است، و «واو» اشاره به غابب از حواس و لمس است.[7]
برخی دیگر از مفسران بر این باورند، ضمیر «هو» که ضمیر مفرد غایب است و از مفهوم مبهمى حکایت میکند، در واقع رمز و اشارهاى به این واقعیت است که ذات مقدس او در نهایت خفاء بوده، و از دسترس افکار محدود انسانها بیرون است، هر چند آثار او آنچنان جهان را پر کرده که از همه چیز ظاهرتر و آشکارتر است.[8]
بعضی نیز معتقدند «هو» اشاره به صرف الوجود و مقام غیب الغیوبى است که نتوان آنرا مشاهده کرد.[9]
برخی نیز «هو» را عبارت از حقیقت احدی و صرف الوجود میدانند؛ یعنی ذات بدون لحاظ صفت، که حقیقت و کنه آنرا فقط خداوند میداند.[10]
در هر صورت، فهم حقیقت هویت مطلقه برای بشر ممکن نیست. البته شناخت اجمالی آن ممکن است؛[11]و باید گفت:
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست این قدر هست که بانگ جرسی میآید.[12]
[1]. ر. ک: «فرق بین هویت و ماهیت»، 84990.
[2]. ر. ک: «تفاوت احد و واحد»، 31818.
[3]. حدید، 3.
[4]. اخلاص، 1.
[5]. ابن بابویه، محمد بن على، توحید، ص 89، قم، جامعه مدرسین، چاپ اول، 1398ق.
[6]. همان.
[7]. همان، ص 88؛ عروسى حویزى، عبد على بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 708، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415ق.
[8]. مکارم شیرازى ناصر، تفسیر نمونه، ج 27، ص 432 - 433، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[9]. طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 14، ص261، تهران، اسلام، چاپ دوم، 1378ش.
[10]. «هو عبارة عن الحقیقة الأحدیة الصرفة أی الذات من حیث هی بلا اعتبار صفة لا یعرفها إلا هو». ابن عربى ابو عبدالله محیى الدین محمد، تفسیر ابن عربى، ج 2، ص 468، بیروت، دار احیاء التراث العربى، چاپ اول، 1422ق.
[11]. ر. ک: «فرق بین هویت و ماهیت»، 84990؛ «قاعده بسیط الحقیقه»، 106638؛ «مقصود از کلّ الأشیاء بودن واجب الوجود»، 106681.
[12]. دیوان حافظ.