لطفا صبرکنید
1307
- اشتراک گذاری
«علاقه حالّ و محل» اصطلاحی ادبی است که در مورد دو مفهوم مختلفی به کار میروید که یکى از آنها در اندرون دیگرى قرار گرفته باشد؛ از اینرو، می توان از باب مجاز، اسم یکى را برای دیگرى به کار برد.
به عنوان نمونه، «قریه» و «اهل قریه» و یا «شهر» و «اهالی شهر» دو مفهوم جداگانه هستند؛ اما از لحاظ اینکه یکى در میان دیگرى جای یافته، میتوان از باب مجاز برای نام بردن از «اهل قریه» از همان واژه «قریه» بهره برد، همانگونه که در قرآن آمده است:
«وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ»؛(از قریه سؤال کن) یعنی از اهالی آن بپرس.
و یا آنکه گفته میشود: «خرمشهر همچنان به مقاومت خویش ادامه میداد»، در صورتی که این مدافعان خرمشهر بودند که دفاع میکردند، نه خود شهر.
گفتنی است؛ براى اینکه لفظى در معناى مجازى استعمال شود، علاوه بر اینکه باید بین دو معنا علاقه وجود داشته باشد، قرینه صارفهاى نیز بدان پیوست شود(یعنی مخاطب به سادگی متوجه مراد متکلم شود)، و اجازه واضع هم شرط است؛ یعنى واضع و اهل لغت استعمال لفظ مزبور را در معناى مجازى مزبور بهخصوص تجویز کرده باشند، و گرنه استعمال آن در آن معنا جایز نخواهد بود.
مانند «وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ» که لفظ «قریه» به اعتبار «وجود علاقه حال و محل» در «اهل قریه» استعمال شد، و این استعمال مختص لفظ «قریه» است و نمیتوان موارد مشابه را نیز بدان قیاس نمود. مثلا گفت «وَ سْئَلِ البستان»، یا «وَ سْئَلِ الحجر»؛ زیرا واضع چنین استعمالى را تجویز نکرده است.[1]
[1]. ر. ک: سجادی، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامى، ج2، ص 752، تهران، کومش، چاپ سوم، 1373ش.